شهید مطهری:

«نهرو نخست وزیر فقید هند عقاید ضد مذهبی داشته است و به هیچ دین و مذهبی معتقد نبوده است. از گفته‌های وی چنین برمی‌آید که چیزی که وی را از مذهب متنفر کرده است جنبه دُگم و یک‌نواختی مذهب است. نهرو در اواخر عمر در وجود خود و در جهان یک خلأ احساس کرد و معتقد می‌شود این خلأ را چیزی جز نیروی معنوی نمی‌تواند پر کند.»(۲)

نهرو انسان عاقل و فهمیده‌ای بوده که گرایش ضد مذهبی داشته است؛ چون گاهی پیرایه‌های دینی برای مردم عادی مهم نیست؛ اما یک آدم فهمیده از آن رنج می‌برد و با آن ضدیت پیدا می‌کند. مذهبی که نهرو با آن در ارتباط بوده یکی از سه دین هندو، بودایی یا مسیحیت بوده که هر سه دین به لایه‌هایی از دُگم‌گرایی آلوده است، و نهرو از این رو ضد مذهب شده است. نهرو ضد مذهبی نبوده، بلکه وی از پیرایه‌های مذهبی رنج می‌برده است و اگر مذهبی بی پیرایه به او می‌رسید؛ چون آدم عاقل و فهمیده‌ای بود، نمی‌توان گفت: باز هم ضد مذهب می‌شده و باز هم احساس خلأ می‌کرده است و این امر برای نهرو ضد ارزش به شمار نمی‌رود.

شهید مطهری:

«اگر بخواهیم به استدلال این آقایان شکل منطق ارسطویی بدهیم به این صورت در می‌آید: «اگر اسلام زن را

۱-پیشین، ص ۵۸٫

۲-پیشین، ص ۸۶٫

(۱۶)

انسان تمام عیار می‌دانست، حقوقی مشابه و مساوی با مرد برای او وضع می‌کرد، لکن حقوق مشابه و مساوی برای او قایل نیست؛ پس زن را یک انسان واقعی نمی‌شمارد.»(۱)

ـ  بررسی و نقد :  آیا انسان تمام عیار یا انسان واقعی به معنای مرد است؟ زن انسان واقعی و تمام عیار است؛ همان گونه که مرد هم انسان واقعی و تمام عیار است؛ اما لازم نیست حقوق هر دو مساوی و یک‌سان باشد، بلکه هر کدام حقوق خاص و ویژه خود را دارند. اگر زن حقوق مساوی مرد ندارد دلیل این نیست که انسان واقعی نیست. آن‌ها می‌گویند: زن و مرد متفاوت هستند؛ اما تفاوت آن‌ها به گونه‌ای نیست که حقوق متفاوتی را برای آنان رقم بزند.

حرف دوم آنان این است که: اسلام، زن را در حّد مرد قرار نداده و از این رو حقوق مردانه هم برای وی در نظر نگرفته است؛ یعنی اگر اسلام زن را در حد مرد می‌دانست، حقوق مشابه برای وی قرار می‌داد و چون به وی در حد مردان ارزش نمی‌گذارد، برای وی حقوق مساوی قرار نداده است که در پاسخ آنان می‌گویند: اگرچه اسلام، زن را زن و مرد را مرد می‌داند؛ اما تفاوت این دو جنس در حدی نیست که حقوق آنان را متفاوت سازد.

شهید مطهری:

«کلمه تساوی و مساوات چون مفهوم برابری و عدم نیاز در آن‌ها گنجانده شده است جنبه تقدس پیدا کرده‌اند، جاذبه دارند، احترام شنونده را جلب می‌کنند؛ خصوصا اگر با کلمه حقوق توأم گردند.

تساوی حقوق! چه ترکیب قشنگ و مقدسی! چه کسی است که وجدان و فطرت پاکی داشته باشد و در مقابل این دو کلمه خاضع نشود؟

اما نمی‌دانم چرا کار ما که روزی پرچم‌دار علم و فلسفه و منطق در جهان بوده‌ایم ـ باید به آن‌جا بکشد که دیگران بخواهند نظریات خود را در باب تشابه حقوق زن و مرد با نام مقدس «تساوی حقوق» به ما تحمیل کنند.»(۲)

ـ  بررسی و نقد :  باید از شهید پرسید: چه تفاوتی بین تشابه و تساوی است؟ شما می‌گویید: تساوی زن و مرد آری، ولی تشابه نه. دو قضیه و گزاره متساوی انطباق کلی بر هم دارند؛ مانند این‌که گفته شود: کل ناطق ضاحک و کل ضاحک ناطق، این دو گزاره تساوی دارد. تشابه به چه معناست؟ شما می‌گویید: اگر گفتیم ارث یکی پنج میلیون است، لازم نیست ارث دیگزی هم مشابه این؛ یعنی پنج میلیون تومان باشد. پس چطور مساوی هستند و حال آن‌که مشابه نیستند؟ می‌گوئید مشابه نیستند، بلکه روی هم رفته که حساب کنید، مساوی است. ایشان (شهید مطهری) فرق بین تساوی و تشابه را

۱-پیشین، ص ۱۱۴٫

۲-پیشین، ص ۱۱۵٫

(۱۷)

بیان نکرده است. ما می‌گوییم: دنیای غرب زن و مرد را متشابه می‌داند؛ نه متساوی. او می‌جنگد این هم بجنگد، او پلیس می‌شود این هم پلیس بشود. چرا به جای تشابه از تساوی استفاده می‌کنید؟ تا از نظرگاه فلسفی و به صورت زیربنایی این دو جنس تعریف نشود، نمی‌توان گفت: حقوق زن و مرد متشابه است یا متساوی. دنیای غرب از نقطه نظر فلسفی تفاوتی بین زن و مرد نمی‌داند و اگر هم تفاوتی را بپذیرد، می‌گوید در حقوق تشابه دارند و نباید دو حقوق متفاوت برای آنان قرار داد و تساوی و تشابه برای آنان فرقی ندارد.

تشابه در شکل و صورت و تساوی در ذات است؛ یعنی تشابه همان تساوی است. دو شکل متساوی، متشابه هست و افزوده بر تشابه، یک‌سانی در ذات زا هم دارد. غربیان تشابه را تساوی می‌دانند؛ دز حالی که در اسلام نه تشابه است و نه تساوی. زن و مرد در نوع پدیداری و وجود و در صنف متفاوت هستند؛ اگرچه در ذات انسان هستند. در اسلام مردسالاری است و به مرد بیش‌تر بها داده می‌شود: مرد مخاطب وحی است و اوست که مدیریت، قضاوت و ریاست دارد و زن نفر دوم جامعه است؛ چرا که همه پیغمبران و امامان و معصومان از مردان هستند و تنها برخی از زنان که بسیار هم کم بوده‌اند، معصوم بوده‌اند، حتی روؤسا، سلاطین و شاهان نیز از مردان بوده‌اند.

از این طرف زنان آلت مصرف و نفر دوم بوده جامعه، بلکه آفرینش بوده‌اند. در داستان حضرت آدم، نفر اول وی و آن‌گاه حوا بوده است؛ پس زن‌ها ارزش کم‌تری دارند و آن‌ها که دختران خود را زیر خاک زنده به گور می‌کردند می‌گفتند مردان محسنات و ویژگی‌هایی دارند که زنان فاقد آن می‌باشند. پس زن و مرد در واقع نه متساوی هستند و نه متشابه. هورمون‌هایی هم که تشکیل زن و مرد می‌دهند، یکسان نیست. تمام سلولهای زن با مرد متفاوت است. حال با این وصف چگونه می‌توان ثابت نمود که زن و مرد مساوی هستند؟ وقتی می‌گوییم: زن و مرد کامل‌کننده هم هستند؛ به این معناست که در مکمّل بودن ممتاز هستند و مرد نمی‌تواند کار زن را انجام بدهد؛ چنان‌که زن هم نمی‌تواند کار مرد را بر عهده گیرد. ما تساوی زن و مرد را استقبال نمی‌کنیم، بلکه نظام اَحسنی را پی می‌گیریم که نخست باید بحث فلسفی آن را طرح نمود و آن گاه از بحث‌های حقوقی آن که فرع بر بحث‌های فلسفی است، سخن گفت.

مطالب مرتبط