تفسیر

تعریف تفسیر: «التفسیر اظهار المعنی من ظاهر اللفظ». تفسیر بیان ظاهر آیات و به دست آوردن پاسخ پرسش‌هایی است که در آن وجود دارد و بیانی که از باطن پرده بر می‌دارد تفسیر نیست. تفسیر را باید بیان ظاهر آیه و کشف پاسخ از پرسش و از متن آیات قرآن کریم و مفسر را شناسای پرسش‌ها و یابندهٔ پاسخ‌های آن دانست. پاسخ‌هایی که ممکن است در کنار پرسش‌ها آمده یا جدای از آن و در جایی دیگر وجود داشته باشد.

چیستی تفسیر: تفسیر وصف ظاهر واژه‌های قرآن است و در معنای لغوی آن نیز گفته شد: « التفسیر اظهار المعنی الظاهر». بنابراین، تفسیر قرآن کریم یعنی با استفاده از روشی که خود قرآن به ما آموخته است، از ظاهر قرآن، معنای ظاهر آن را به دست آوریم. برای نمونه، هر اشکالی که در خود قرآن پیدا کنیم جواب صحیح آن را از خود قرآن دریافت نماییم، بهترین اشکالات به خدا و قرآن از قرآن و بهترین پاسخ‌ها نیز توسط قرآن کریم داده شده است و نباید قرآن را از جای دیگری تفسیر کنیم، بلکه بر اساس « یفسّر بعضه بعضا»(بحال الانوار، ج ۲۹، ص ۳۵۲)، خود قرآن، زبان خویش است و بخشی از آن، فقره‌ای دیگر از آن را توضیح می‌دهد.


معناشناسی تفسیر در قرآن کریم: در شناخت معنای «تفسیر» باید به قرآن کریم مراجعه داشت؛ زیرا قرآن کریم بهترین منبع تخصصی واژه‌شناسی و شناخت معناست.

قرآن کریم واژهٔ «تفسیر» را تنها در یک مورد به کار برده است.

این آیهٔ مبارکه در بیان «تفسیر» دارای ملکوتی بلند و همراه با اوج ظرافت و زیبایی حیرت‌زاست و معنای تفسیر را می‌توان از آن به دست آورد. این آیه را باید بارها و بارها قرائت کرد تا معنای آن در پرتو قرب معنوی و انس حقیقی مجسم شود.

قرآن کریم می‌فرماید:

«وَلاَ یأْتُونَک بِمَثَلٍ إِلاَّ جِئْنَاک بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِیرا»فرقان / ۳۳٫

ـ و برای تو حکایتی مشهور نیاوردند؛ جز آن که برای تو، به حقیقت آوردیم، و نیکونهادترینْ توضیح راست.

تفسیر را باید بیان ظاهر آیه دانست و بیانی که از باطن پرده بر می‌دارد تفسیر نیست.

برای یافت معنای تفسیر باید به آیات سی تا سی و سوم سورهٔ فرقان دقت داشت. خداوند در این آیات می‌فرماید:

«وَقَالَ الرَّسُولُ: یا رَبِّ، إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَذَا الْقُرْآَنَ مَهْجُورا»فرقان / ۳۰٫

ـ پروردگارا، بزرگان من، این قرآن را ـ با آن که در میانشان است ـ رها کردند.

این آیه از دل دردمند رسول اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌گوید. قرآن کریم بسان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام همواره مهجور و متروک بوده و کسی به آن دل نمی‌داده است. خداوند در آیهٔ بعد برای دلجویی از پیامبر خویش، صمیمانه با دوست خود چنین به سخن می‌نشیند و می‌فرماید:

«وَکذَلِک جَعَلْنَا لِکلِّ نَبِی عَدُوّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ، وَکفَی بِرَبِّک هَادِیا وَنَصِیرا»فرقان / ۳۱٫

ـ و این‌گونه برای هر پیامبری، تجاوزگری به حقوق دیگران ـ از کسانی که مقتضای حق را مخالفت می‌کردند ـ قرار دادیم و همین اندازه بس، که پروردگارت راهبر و یاور توست.

هر پیامبری دارای چنین سرنوشتی بوده است و چنین نیست که دشمنان تنها با تو سر عداوت داشته باشند؛ اما تو را همین بس که من هدایت‌گر و یاری‌دهنده هستم و هیچ شبهه‌ای نمی‌تواند حقانیت و حقیقت را غبارآلود نماید؛ چنان‌که آیهٔ بعد موردی از آن را بیان می‌دارد. قرآن کریم از ابتدای نزول با شبهه‌افکنی‌های دشمنان روبه‌رو بوده است؛ از آن جمله:

«وَقَالَ الَّذِینَ کفَرُوا لَوْلاَ نُزِّلَ عَلَیهِ الْقُرْآَنُ جُمْلَةً وَاحِدَةً»فرقان / ۳۲٫

بدخواهان و انکارگرایان می‌گفتند: اگر قرآن کریم معجزه است چرا یک‌مرتبه نازل نمی‌شود. خداوند با خصلت آزاد منشانه و بزرگوارانهٔ خود اشکال معاندان را به محکمی تقریر می‌کند. آنان می‌گفتند قرآن کریم در صورتی معجزه، وحی و آسمانی است که یک‌باره نازل شود و همانند کتاب‌های نوشته شده به دست بشر کم کم به هم ملحق نگردد؛ همان‌طور که صحف برای حضرت ابراهیم علیه‌السلام ، تورات برای حضرت موسی علیه‌السلام و زبور برای حضرت داود علیه‌السلام به صورت یک‌جا از ناحیهٔ خداوند متعال نازل شده است.

دقت شود «نُزِّلَ»از باب تفعیل است که فاعل آن کاری را به‌تدریج انجام می‌دهد و اعراب در بیان اشکال خود باید آن را از باب افعال استفاده می‌کردند. خداوند سخن آنان را همان‌گونه که بوده و با حفظ امانت نقل می‌کند و می‌خواهد این حقیقت را برساند که آنان به کتاب‌های پیشین و به صورت کلی به هیچ گونه وحی و سخن آسمانی اعتقادی نداشتند؛ زیرا می‌دانستند وحی سنخ واحدی دارد و پذیرش یک پیامبر به پذیرش پیامبران دیگر با تفاوتی که در مرتبه دارند می‌انجامد و منظور آنان این بود که چرا قرآن به گونهٔ تدریج اتصالی و استمراری نمی‌آید و تدریج آن متفرق، پراکنده و انقطاعی است نه آن که انتظار داشته باشند قرآن کریم باید نزول دفعی و انزال داشته باشد. ادامهٔ آیه پاسخ این شبهه است:

«کذَلِک لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَک وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلاً»فرقان / ۳۲٫

ـ این‌گونه. تا قلبت را به شدت به وسیلهٔ آن استوار گردانیم و آن را موزونْ پیوسته کرده، چینش دادیم.

خداوند می‌فرماید ما قرآن کریم را همان‌گونه که کافران می‌گویند به صورت تدریج اتصالی و یک‌باره نازل کرده‌ایم تا تدریج آن سبب شود در قلب مبارک پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله نشست داشته و نهادینه شود. این وحی اتصال و استمرار دارد؛ زیرا می‌فرماید: «وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلاً»؛ ما قرآن کریم را به‌طور موزون، پیوسته و مسلسل‌وار نازل کردیم و وحدت آن تنزیلی است.

این پاسخ بهترین نوع جدال احسن در مناظره است؛ زیرا بدون آن که با خصم درگیر شود و وی را عصبانی کند و با او مخالفت داشته باشد، نخست ادعای او را تقریر می‌کند و این گونه با او همراهی می‌شود و سپس با فروکاستن او از موضع خویش و واداشتن او به نرمی، به نقد ادعای وی می‌پردازد و برای قرآن کریم هم موالات را قایل می‌گردد که به‌هم‌پیوستگی آن است، نه در کنار هم آمدن، و هم ترتیب در نزول را که تقدم و تأخر آن را بیان می‌دارد. این تدریج اتصالی است که طمأنینه، با تأنّی و پیوسته خواندن و پرهیز از عجله را لازم دارد و همین امر ترتیبی بودن آن را می‌رساند؛ چنان‌چه «کذَلِک لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَک»، موالات در نزول قرآن کریم و به‌هم‌پیوسته بودن و رها بودن آن از هر انقطاع و گسیختگی را ثابت می‌داند.

افزون بر این، باید میان فعلیت وحی و تقطیع آن که به حسب موضوعات و شأن نزول و بروز پرسش‌هاست تفاوت قایل شد. این فعلی شدن موضوع یعنی پیشامد پرسش است که وحی را در زمانی نازل می‌کند و در زمانی دیگر قطع می‌شود، وگرنه وحی الهی امری فعلی است و نزول آن بر قلب نورانی پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله به یک‌باره انجام گرفته است و انقطاع وحی به سبب نبود موضوع بوده است. شاهد این امر آیهٔ شریفهٔ زیر است:

«لاَ تُحَرِّک بِهِ لِسَانَک لِتَعْجَلَ بِهِ»قیامت / ۱۶٫

ـ زبانت را زود به حرکت درنیاور تا شتابزدگی در آن به خرج دهی.

این انقطاع به سبب زمانمند شدن وحی در عالم ناسوت است؛ زیرا زمان امری متصرم و تدریج‌پذیر است که با آمادگی موضوع وحی در این ظرف زمانی و پیشامد پرسشی خاص، وحی برای عموم بیان می‌شود تا پاسخ آن موضوع را روشن نماید.

قرآن کریم در ادامه می‌فرماید:

«وَلاَ یأْتُونَک بِمَثَلٍ إِلاَّ جِئْنَاک بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِیرا»فرقان / ۳۳٫

ـ و برای تو حکایتی مشهور نیاوردند، جز آن که برای تو به حقیقت آوردیم، و نیکونهادترینْ توضیح راست.

خداوند در این دو آیه فرم و مدل کار خود در «تفسیر» را بیان می‌دارد و آن را به نیکی و با ذکر مثالی توضیح می‌دهد و خاطرنشان می‌شود هیچ شبهه‌ای نیست که از ناحیهٔ کافران طرح گردد و ما پاسخ حق آن را به تو ندهیم. پاسخی که بهترین تفسیر و دندان‌شکن است:

«وَلاَ یأْتُونَک بِمَثَلٍ إِلاَّ جِئْنَاک بِالْحَقِّ وَأَحْسَنَ تَفْسِیرا».

بر این اساس، تفسیر را باید کشف پاسخ از پرسش و از متن آیات قرآن کریم و مفسر را شناسای پرسش‌ها و یابندهٔ پاسخ‌های آن دانست. پاسخ‌هایی که ممکن است در کنار پرسش‌ها آمده یا جدای از آن و در جایی دیگر وجود داشته باشد. برای نمونه، پاسخ «کذَلِک» برای پرسش کافران کافی است، اما دو فراز: «لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَک» و «وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلاً» این واژه را که به اجمال سخن گفته است به تفصیل و گستردگی معنا می‌گرایاند و آن را تفسیر می‌کند. در لغت، ترتیل را حسن تألیف و ارتباط معنا می‌کنند.

وجه حسن و نیکو بودن تفسیر نیز به این است که پاسخ هر پرسش و اشکالی داده شود و پاسخ با پرسش تطابق، هماهنگی و تناسب داشته باشد، ضمن آن که تمامی آیات الهی به مثابهٔ حسن بودن تمامی صفات الهی تفسیر احسن دارد. هم‌چنین، تفسیر؛ بیان ظاهر آیات به صورت دایمی است و کسی که همواره بیانی نو ندارد و تبیین وی دایمی نیست نمی‌تواند مفسر باشد.

مثال دومی که قرآن کریم برای بیان معنای تفسیر قرار می‌دهد، چنین است:

«الَّذِینَ یحْشَرُونَ عَلَی وُجُوهِهِمْ إِلَی جَهَنَّمَ أُولَئِک شَرٌّ مَکانا وَأَضَلُّ سَبِیلاً»فرقان / ۳۴٫

ـ کسانی که به رو درافتاده به سوی جهنم جمع و رانده می‌شوند، آنان بدترین جای و گم‌ترین سبک را دارند!

همان‌گونه که دیده شد، این مثال بعد از آموزش معنای تفسیر آمده است. هر دو مثال یاد شده که یکی پیش از بیان معنای تفسیر و دیگری بعد از تعلیم آن آمده است به صورت جدی از نحوهٔ تفسیر می‌گوید و صرف تمرینی نیست که خالی از حقیقت و به صورت تمام ذهنی باشد.

این آیهٔ شریفه پاسخ یکی از سخنان کفار است؛ سخنی که در این‌جا نیامده است. آنان مؤمنان را بدترین افراد در پست‌ترین مکان‌ها می‌دانستند و خداوند به آنان چنین پاسخ می‌دهد و خودشان را از همه بدتر معرفی می‌کند که بدترین مکان را دارند و گمراه‌ترین می‌باشند. تفسیر این آیه به یافت اشکالی که در آن مطرح است می‌باشد. پس تفسیر به‌طور کلی بیان آیات و به دست آوردن پاسخ پرسش‌هایی است که در آن وجود دارد.

در سورهٔ فرقان چند نمونهٔ دیگر از این آیات وجود دارد که به برخی اشاره می‌نماییم:

الف: «وَقَالَ الَّذِینَ کفَرُوا إِنْ هَذَا إِلاَّ إِفْک افْتَرَاهُ وَأَعَانَهُ عَلَیهِ قَوْمٌ آَخَرُونَ فَقَدْ جَاءُوا ظُلْما وَزُورا»فرقان / ۴٫

ـ و کسانی که کفر ورزیدند گفتند: این نیست جز دروغی که آن را بربافته و گروهی دیگر او را بر آن یاری کرده‌اند و به‌قطع، ظلم و بهتانی به پیش آوردند.

این آیه پرسشی را بدون پاسخ آورده است و برای آموزه‌های پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و وحی، اساسی بشری می‌داند بدون آن که به نقد آن بپردازد.

ب : «وَقَالُوا مَالِ هَذَا الرَّسُولِ یأْکلُ الطَّعَامَ وَیمْشِی فِی الاْءَسْوَاقِ لَوْلاَ أُنْزِلَ إِلَیهِ مَلَک فَیکونَ مَعَهُ نَذِیرا»فرقان / ۷٫

ـ و گفتند این چه پیامبری است که غذا می‌خورد و در بازارها راه می‌رود؟! چرا فرشته‌ای به سوی او فرستاده نشده تا همراه وی هشداردهنده باشد؟!

آیهٔ شریفهٔ یاد شده به نبوت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله اشکالی را مطرح می‌کند و پاسخی برای آن نمی‌آورد.

پرسش‌ها و پاسخ‌هایی که در آیات الهی وجود دارد بسیار فراوان است و هیچ پرسشی نیست که روزی به ذهن بشر برسد و پاسخ آن در قرآن کریم نباشد، ولی کشف آن نیاز به توجه و قدرت علمی و ادبی و نیز صفای باطن دارد تا با تجزیه و ترکیب به دست آید. کشفی که ظاهر آیه را به دست می‌آورد و مفسر درصدد تبیین ظاهر آیات الهی است. بر این اساس، تفسیر قرآن وصف به حال موصوف است؛ یعنی تفسیر آیه بیان ظاهر آیه است.

دانش تفسیر: یکی از مهم‌ترین علوم نقلی در میان علوم اسلامی دانش تفسیر است که مقام و منزلتی بس والا دارد. در تفسیر باید به کشف و فهم مراد گفته‌پرداز رسید. فهم مراد، امری متمایز از یافت مفهوم است و این به آن معناست که صرف آگاهی بر علوم ادبی، برای تفسیر کافی نیست؛ بلکه فهم مراد گفته‌پردازِ قدسی، در گرو داشتن صفای دل و پاکی نفس است. فهمِ مرادِ باطن نخستِ قرآن کریم، فهم لفظ و مفهوم است و تفسیر، ورود به نخستین باطنِ معنای ظاهر است که از آن به مراد تعبیر می‌شود. تفسیر، علمی تمام مدرسی نیست و نیازمند پرداختن به اوصاف باطن است. تفسیر، دانشگاهی است که مفسّران خود را گزینش می‌نماید. در اجتهاد و استنباط نیز داشتن ملکه قدسی، شرط لازم است و مفسر، بدون آن به اعوجاج، شذوذ و گمراهی دچار می‌شود.

قرآن کریم، دارای حریم و حرمت است و کوچه معشوقه‌ای است که سر می‌شکند دیوارش. تفسیر باید بر دل بنشیند. قرآن کریم، کسی را که به او رجوع دارد، می‌شناسد و بر اساس باطن وی، با او رفتار می‌نماید. کسی که در باطن خویش ظالم به شمار می‌آید، از مراجعه خود جز خسران و ضرر نمی‌بیند و جز بر گمراهی او افزوده نمی‌شود: «وَلاَ یزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلاَّ خَسَارا».

علوم قرآنی را باید از خود قرآن کریم یافت و آن را قرائت نمود که بهترین و برترین کتاب است.

تاریخچه ی تفسیر: تعریف و تمجید از علم تفسیر، در طول تاریخ اسلام، جنبهٔ شعاری داشته و لباس عمل نپوشیده و با آن که در این زمینه زحمت بسیار کشیده شده، کوچک‌ترین گام اساسی برای آن برداشته نشده است و هنوز نیز بعد از گذشت قرون بسیاری از عمر اسلام، قرآن کریم غریب و بی‌یاور، مجهول و ناآشنا با فکر آدمی می‌باشد و جز برداشت‌های لفظی و فکری که هیچ یک مورد توقع مستقیم قرآن کریم نمی‌باشد، پژوهشی ژرف در دانش تفسیر صورت نگرفته است و آن‌چه در این زمینه گفته شده و می‌گویند، حرف‌ها و پندارهای رشته‌های تخصصی دانش‌مندان می‌باشد که به قرآن کریم تحمیل می‌شود. شاید بشر و کارشناسان علوم اسلامی تقصیر چندانی نداشته باشند؛ چون هر علمی به استاد و مربی لایق خود نیازمند است و چون استاد قرآن کریم، حضرات معصومین علیهم‌السلام می‌باشند ـ که قرآن ناطق‌اند ـ در میان مردم و جامعه محسوس نمی‌باشند، هر کسی از ظن خود سخن می‌گوید و پندار خود را رنگ قرآنی می‌دهد و نتیجه آن می‌شود که این تفاسیر ثمری بیش از الفاظ و عبارات برای آدمی ندارد؛ اگرچه کتاب‌های تفسیری بسیاری در میان بازار نشر موجود می‌باشد.

البته، در این میان نباید از انصاف گذشت که در میان عالمان شیعه و پیروان مکتب تشیع، اندکی یافت می‌شوند که بر اثر تعالیم والای آن حضرات علیهم‌السلام کم و بیش بر مسیر حق و اندیشهٔ قرآنی گام برداشته‌اند، و باید از حق نگذشت که بعضی از آنان نیز قدرت علمی و رشتهٔ فکری خود را آن‌قدر که توانسته و دانسته‌اند در این مسیر به کار گرفته‌اند، پس باز روشن می‌شود که چرا جامعهٔ انسانی و دنیای بشری نتوانسته ندای ملکوتی قرآن کریم را بعد از گذشت قرن‌ها و قرن‌ها بشنود و آن را پی‌جو باشد؛ چون آن‌چه سفته و گفته‌اند، جز آن بوده که خداوند متعال در نظم وحی و لحن قرآنی برای بشر فرستاده است. روشن است آن‌چه آدمی می‌یابد و یا گم کرده است، طبیعت ساده و پاک فطری است که خدا در نهاد وی قرار داده و چون این نسخه و این گونه افکار دست‌خورده با طبیعت و اندیشهٔ او سازش ندارد، پیداست که هرگز آن را دنبال نمی‌نماید؛ هم‌چنان که آن را دنبال نکرده است و کسانی که خود را راه‌یافته خوانده‌اند، جز پنداری ناقص و یافته‌ای ناقص‌تر چیزی در میان نداشته‌اند.

تمام آن‌چه مدّعیان تفسیر قرآن کریم در طول هزار سال گذشته ارایه داده‌اند، تنها توجیه بوده است؛ زیرا هر کسی که دانشمند نام گرفته و خود را استاد قرآن معرفی نموده، یافته‌ها و بافته‌های ذهن و اطلاعات اندک خویش را به عنوان معنای قرآن عرضه کرده است.

مادیان و طبیعیان به نوعی و اهل ظاهر و فلسفیان و عارفان نیز به نوعی دیگر، همهٔ غبار جهل خویش را بر چهرهٔ نورانی و اظهر من الشمس قرآن عزیز افشاندند و بشریت را از درک باطن و معانی واقعی و حقیقت قرآن محروم ساختند تا این که بالاخره در حوزهٔ علمیه با عظمت شیعه بعد از هزار سال مردی بزرگ و با روحی باعظمت ظهور نمود و تفسیرگران‌بها، قیم و عالمانهٔ «المیزان» را نوشت که هر قرآن‌شناس و قرآن پژوهی؛ هرچند مغرض باشد، ناگزیر از مراجعه به آن است و چاره‌ای ندارد جز این که به اجبار این کتاب شریف را مطالعه کند، امّا با این همه اوصاف، باز این زحمت و تلاش این مرد مخلص تفسیر و تطبیق آیه به آیه است، در صورتی که تفسیر یعنی بر هر آیه بلکه هر کلمه‌ای از قرآن، انگشت بگذاری و در عمق و ژرفای آن هرچه بیش‌تر فرو روی و غواصی کنی، پایان‌ناپذیر است.

وجوه تفسیر قرآن مجید: تفسیر قرآن مجید علمی است که عالمان اسلامی در آن از جهات گوناگون قرآن کریم پرده برداشته و از آن سخن گفته‌اند؛ مانند: ادب، کلام، حکمت، فقه و دیگر رشته‌های مربوط به آن. البته، هر کس از دیدگاه دانش و رشتهٔ خود به قرآن کریم نظر نموده و در این زمینه گامی برداشته است.

بر این اساس، باید گفت: تمامی اختلافات مبنایی و انحرافات در معانی، از جهت ادب و اعتقادات یا ذوق عرفانی از این نقطه سرچشمه گرفته است و هر مفسر در واقع از همان جهتِ آگاهی و دانش خود، خویش را مفسر و اهل نظر به شمار می‌آورد؛ هم‌چنان که مشهود است هر تفسیری از جهتی قابل اهمیت می‌باشد؛ برای نمونه، مباحث ادبی را باید در تفسیری مانند «کشّاف» و بحث‌های کلامی را با تمام تشکیک‌های آن در تفسیر کبیر فخر رازی و مباحث عرفانی و فلسفی را در تفاسیر و کتاب‌های عارفانی هم‌چون محی‌الدین عربی یافت.

شاید تمامی گفته‌هابر این اساس در همهٔ رشته‌ها موقعیت واحدی داشته باشد و اختلاف چندان اساسی در کار نباشد، بلکه هر کس نسبت به قرآن کریم توان تخصصی خود را نشان داده و گذشته از اشتباهات و کج فکری‌ها و جهالت‌ها، همه یک غایت را دنبال نموده‌اند و تمام تفاوت‌ها در عدم درک افراد نسبت به رشته‌های گوناگون است، وگرنه قرآن کریم حقیقت واحد و چهرهٔ ثابتی دارد و فطرت سالم آدمی به‌دور از تمامی پیش داوری‌ها، آن حقیقت را به‌خوبی می‌یابد.

البته، مسألهٔ بطون قرآن کریم چنان که در مأثورات است و از آن به هفتاد یا هفتصد بطن یاد شده است به این معنا نیست که هر بطنی با دیگری مباین و متفاوت است، بلکه هر یک مرحله‌ای از دیگری است تا جایی که دیگر کسی تحمل ادراک و توان دریافت آن را ندارد؛ برای مثال، یکی در لفظ، کسی در معنا، دیگری در تفسیر، چهارمی در تأویل و آن دیگری در عرفان و برتر از آن تا جایی است که می‌فرماید: از صمد و از باء بسم الله قرآن را چنان می‌یابم که دیگر شنیدن آن جز بر اندکی از اولوالعزم از عقول قابل تحمل نیست.

روش های تفسیری: با مطالعه و دقت بر آیات سه‌گانهٔ ۳۰-۳۳ سوره فرقان روش تفسیری مورد تأیید قرآن کریم به دست می‌آید. همان‌گونه که می‌دانیم امروزه روش‌های تفسیری بسیاری وجود دارد که مفسران را به خود مشغول داشته است. تاکنون تلاش‌های بسیاری از ناحیهٔ عالمان و اندیشمندان اسلامی برای فهم معانی قرآن کریم صورت گرفته و در این زمینه تحقیقات فردی و گروهی بسیاری شکل یافته است و همه بر آن بوده‌اند تا تفسیری روشن و آشکار از قرآن کریم ارایه نمایند.

عده‌ای قرآن کریم را آیه به آیه و به ترتیب تفسیر کرده‌اند، و برخی تفاسیر روایی از آن ارایه داده‌اند و بعضی نیز روش فلسفی خود را داخل تفسیر کرده‌اند و گروهی تفسیر کلامی قرآن کریم را پی‌گیر بوده‌اند؛ اما همهٔ این روش‌ها به‌گونه‌ای اشتباه و به نوعی صحیح است. آنان از آن جهت که بر خود آیه و ظاهر آن دقت نکرده و مطالب را از خود آیه نمی‌خواهند و در جست‌وجوی معنای آیه از جای دیگرند اشتباه می‌کنند، و از این جهت که جای دیگر را خود آیات یا روایات یا طبیعت قرار داده‌اند، کار درستی انجام داده‌اند. اما این‌که اشتباهی فلسفی، کلامی یا طبیعی را حمل به قرآن کریم می‌کنند، باز اشتباهی نابخشودنی مرتکب شده‌اند.

از برجسته‌ترین آثار موجود در زمینهٔ تفسیر قرآن کریم، تفسیر گران‌قدر «المیزان» است که از میان روش‌های تفسیری، روش تفسیر «قرآن به قرآن» را برگزیده است.

آن‌چه لازم است مورد دقت و بررسی قرار گیرد این است که از میان روش‌های تفسیری موجود که بسیار متنوع نیز هست، کدام روش یا روش‌ها مورد تأیید قرآن کریم است و این کتاب آسمانی چه روشی را برای کشف معانی خود توصیه می‌نماید. در استنباط و برداشت هر حکمی و در تعقل و خردورزی بر هر مسأله‌ای، نخستین چیزی که باید مورد توجه واقع شود دریافت مذاق قرآن کریم در مورد مسألهٔ مورد نظر است. باید دید خداوند متعال در رابطه با این مسأله و موضوع چگونه برخوردی دارد و این موضوع از نظر حق در چه رتبه‌ای است و چه ویژگی‌هایی دارد. از این رو نخستین گام در ورود به تفسیر این است که قرآن کریم چه معناشناسی از تفسیر ارایه می‌دهد و برای آن چه اصول و قواعدی را پیش‌بینی نموده است.

بر اساس همین آیات، پاسخ مناسب و در خور این پرسش، از متن قرآن کریم به دست می‌آید و روش تفسیری مورد تأیید قرآن کریم از دیدگاه قرآن کریم کشف می‌شود.

روش تفسیری نوین «تفسیر آیه به خود آیه»: آیات شریفهٔ تفسیر روش تفسیر «آیه به خود آیه» را تمرین داده است. در این روش تفسیری، مفسر سعی می‌نماید با آیه ارتباط عاطفی و انس داشته باشد و با قرب به آیه و دقت فراوان در آن، مطالب فراوانی را از آن به دست آورد که عقل هر عاقل و دل هر عارفی را مجذوب خود می‌کند.

بلندای این تفسیر را می‌توان چنین ترسیم نمود که انسان این توانایی را دارد که در تفسیر و برداشت از قرآن کریم به مقامی رسد تا بتواند قرآن کریم را به زبان حق تفسیر نماید و شخص، خود را در جایگاه خدا قرار دهد و قرآن کریم را بخواند و آن را به زبان خداوند توضیح دهد و تفسیر کند. تفسیر قرآن کریم به روایت و نیز تفسیر قرآن کریم به قرآن کریم از روش‌های متداول تفسیری است، اما می‌شود روش تفسیری نوینی ارایه داد و آن تفسیر قرآن کریم از منظر حق تعالی و به زبان او در پرتو انس با آیات قرآن کریم و قرب به مقام ولایت است.

قرآن کریم کتاب وحی است و چینش واژگان و آیات آن دارای مهندسی شگرفی می‌باشد. به راستی هیچ کس نمی‌تواند مانند قرآن کریم سخن بگوید و در هر علم و فنی که وارد شوید می‌توانید از این کتاب رهنمون بگیرید: از استخاره و تعبیر گرفته تا مسایل هنری و زیباشناسی یا فقه، حقوق، فلسفه، حکمت، جامعه‌شناسی و سیاست. این کتاب برای هر دانشی گزاره‌های کلیدی و اصلی را دارد. حتی نهج البلاغه و صحیفهٔ سجادیه چنین نیست و این تلون و تحول را تنها در قرآن کریم سراغ داریم. اگر کسی به‌جز قرآن کریم به کتاب دیگری در حدّ مصدرِ هر سخن و گزارهٔ علمی اعتماد کند، غافل است. چیزی جز قرآن کریم نمی‌تواند در هر موردی مرجع باشد. بر این اساس است که روایات می‌فرماید: احادیث را به قرآن کریم ارجاع دهید و اگر دیدید حدیثی مخالف آن است، آن را وا نهید(عن الصادق علیه‌السلام : ما وافق کتاب اللّه فخذوه وما خالف کتاب اللّه فدعوه. وسائل الشیعه، ج ۱۸، ص ۸۶)؛ یعنی قرآن کریم آزمایشگاه است و می‌تواند عیار همه چیز را به دست دهد.

روش تفسیری نوین «تفسیر آیه به خود آیه» یا به تعبیر دیگر «به زبان حق» یا «روش تفسیری انس با آیات قرآن کریم» مستلزم دقت در خود آیه است. آموزش این کار نیازمند استادی ماهر است که قدرت آن را داشته باشد بتواند با آیهٔ شریفه در کمال صفا و سادگی انس گیرد و مطالب را از خود آیه استنباط نماید و نیز شاگرد را به دریای صفا و لطف اتصال دهد و با غسل در آن آب حیات‌بخش، نفس وی را شست و شو داده و سبک سازد و سپس شیوه‌های انس‌گیری و رفاقت با هر آیه و باب ورود به آن را به وی تعلیم دهد.

تفسیر راسخان در دانش: در تفسیر باید بر واژه واژهٔ هر آیه ایستار داشت و آن را همان‌جا معنا نمود بدون آن که نیاز باشد از آیه و فرازی دیگر مدد گرفت و به تطبیق و انطباق پناه آورد و این همان روش راسخان در علم است که این توانایی را دارند هم ظاهر را دریابند و هم از ظاهر هر واژه به بطن قرآن کریم راه یابند. کسی می‌تواند مفسری توانا باشد که از راسخان گردد و آنان هستند که اُنس، قرب، اهلیت و شایستگی با قرآن کریم بودن را دارند.

البته راسخان در دانش، افزون بر تفسیر، مهم‌تر از آن، «تأویل» را نیز می‌دانند:

«وَمَا یعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ»آل عمران / ۷٫

ـ با آن‌که تأویلش را جز خدا و ریشه‌داران در دانش کسی نمی‌داند.

تفسیر همانند تأویل نیاز به رسوخ دارد هرچند تفسیر امری متمایز از تأویل است.

تفسیر و تأویل: تفسیر مربوط به امور ظاهری و الفاظ قرآن کریم است، اما تأویل مربوط به امور باطنی و معنای واقعی قرآن و حقیقت آن است و از این رو هر کاوشی در آیات، کلمات و الفاظ قرآن، تفسیر نام دارد و هرچه در باطن و معنا و مفهوم واقعی قرآن جست‌وجو شود، تأویل نامیده می‌شود. در باب تفسیر و تأویل، رعایت دو امر لازم است:

۱ـ فهم و درک مفاهیم الفاظ و کلمات قرآن کریم به دلالت تطابقی و اشتقاق و ادب؛

۲ـ فهم مراد متکلّم. (البته مراد از فهم متکلم در رابطه با قرآن کریم بیش‌تر بر تأویل آن ناظر است.)

برای فهمیدن مفهوم کلمات قرآن، به دانش اشتقاق و ادب و دقت و تحقیق در آن نیاز است؛ اما فهم مراد متکلّم، صفای باطن و تهذیب روح و طهارت نفس را لازم دارد، حتی در باب فقه و اجتهاد آن ملکهٔ قدسی که شهید در کتاب اللمعة الدمشقیة اشاره کرده است باید باشد وگرنه تنها حفظ و نقل اقوال و آرا جز تحیر و گمراهی فایده‌ای ندارد.

تفسیر قرآن کریم به زبان حق: دربارهٔ تفسیر و برداشت از قرآن کریم، انسان این توانایی را دارد که به مقامی رسد تا بتواند قرآن کریم را به زبان حق تفسیر نماید و شخص خود را در جایگاه خدا قرار دهد و قرآن کریم را بخواند و آن را به زبان خداوند توضیح دهد و آن را تفسیر کند. تفسیر قرآن کریم به روایت و نیز تفسیر قرآن کریم به قرآن کریم از روش‌های متداول تفسیری است، اما می‌شود روش تفسیری نوینی ارایه داد و آن تفسیر قرآن کریم از منظر حق تعالی و به زبان اوست.
باید توجه داشت هر آیه‌ای دارای مرکز ثقلی است که شاسی آیه به شمار می‌آید و با نگاه به آن می‌توان معنای دیگر فرازهای آن آیه را به دست آورد. این‌گونه است که می‌گوییم قرآن کریم کتاب وحی است و چینش واژگان و آیات آن دارای مهندسی شگرفی می‌باشد.

به راستی هیچ کس نمی‌تواند مانند قرآن کریم سخن بگوید و در هر علم و فنی که وارد شوید می‌توانید از این کتاب رهنمون بگیرید: از استخاره و تعبیر گرفته تا مسایل هنری و زیباشناسی یا فقه، حقوق، فلسفه، حکمت، جامعه‌شناسی و سیاست. این کتاب برای هر دانشی گزاره‌های کلیدی و اصلی را دارد. 

ظاهرگرایی متکلمان در تفسیر قرآن کریم: متکلمان می‌گویند از ظاهر نباید تجاوز کنیم و حرکت بیش‌تری داشته باشیم. آن‌ها زمانی که می‌خواستند به ظاهر قرآن کریم مراجعه و از آن استفاده کنند، در واقع مبتلا به جمود و ظاهرنگری شدند. لذا ما به این گروه می‌گوییم اهل ظاهر.

در کلام الهی ما باید به تمام زوایا دقت کنیم، شما به صرف یک ظاهر نمی‌توانید اکتفا کنید، مثلا در قرآن کریم آمده است: «وَمَنْ کانَ فِی هَذِهِ أَعْمَی فَهُوَ فِی الاْآَخِرَةِ أَعْمَی وَأَضَلُّ سَبِیلاً»؛ یعنی هر کس در دنیا کور باشد در آخرت هم کور است. اگر ما به ظاهر این آیه اکتفا کنیم، معنای آیه این می‌شود که تمام کسانی که در دنیا کور هستند یا کور می‌شوند، هرچند در جبهه با جان‌فشانی برای اسلام نابینا شده باشند، این‌ها در آخرت هم کور هستند. ما نمی‌توانیم بگوییم این کلام الهی، وحی، کلام اسلام یا لسان قرآن است. پس می‌گوییم مراد از «اعمی» کور باطن است؛ یعنی کسی که در دنیا بی‌ایمان، ناآگاه و نادان است، در آخرت نیز گرفتار نادانی خویش می‌شود.

در مورد معنای آیهٔ: «الرَّحْمَنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوَی» ظاهر آیه چنین است؛ یعنی خدا بر عرش و بر تخت نشسته است، در حالی که خداوند جسم نیست که روی تخت بنشیند؛ پس نتیجه می‌گیریم نمی‌توان به ظاهر آیات اکتفا کرد.

منابع:

۱٫تفسیر هدی/ نکونام، محمدرضا، ۱۳۲۷/ چیستی، چگونگی و چرایی تفسیر و تأویل قرآن کریم و پیش‌فرض‌های آن به شیوهٔ اختصاصی انس با هر آیهٔ شریفه/ انتشارات صبح فردا، چاپ اول: ۱۳۹۲/ شابک دوره: ۲ ـ ۰۷ ـ ۹۷۳۴۷ ـ ۶۰۰ ـ ۹۷۸
۲٫دانش تفسیر، دانش تأویل/ نکونام، محمدرضا، ۱۳۲۷/ نقبی بر چیستی و چگونگی تفسیر و تأویل به شیوه اختصاصی انس با هر آیه شریفه/ انتشارات صبح فردا، ۱۳۹۳/ شابک: ۳ ـ ۸۴ ـ ۷۳۴۷ ـ۶۰۰ ـ ۹۷۸

۳٫روش تفسیر از دیدگاه قرآن کریم/ نکونام، محمدرضا، ۱۳۲۷/ انتشارات ظهور شفق. ۱۳۸۶٫

۴٫کتاب خدا/ نکونام، محمدرضا، ۱۳۲۷/ انتشارات صبح فردا، ۱۳۹۳٫

۵٫درآمدی بر شناخت قرآن کریم/ نکونام، محمدرضا، ۱۳۲۷/ انتشارات صبح فردا، ۱۳۹۳٫

۶٫چشمه چشمه زندگی/ نکونام، محمدرضا، ۱۳۲۷/ انتشارات صبح فردا، ۱۳۹۱/شابک: : ۶ ـ ۲۰ ـ ۶۴۳۵ ـ ۶۰۰ ـ ۹۷۸

۷٫گفتمان قرآن‌شناخت/ نکونام، محمدرضا، ۱۳۲۷/انتشارات صبح فردا، ۱۳۹۳٫

جستارهای وابسته:

علم، دانش، قرآن کریم، علوم قرآنی، تأویل، تعبیر، استخاره، تحریف، اُنس، قرائت، وحی، آیه، سوره

مطالب مرتبط