موسیقی

ماده شناسی موسیقی:

گفته شده است موسیقی از «موسی اقاس» است. «موسی» نام یکی از «رب النوع»های سرشار از زیبایی است که در اساطیر گذشتگان از آن یاد شده است.

برخی نیز آن را از «موسی و قاس» می‌دانند. «موسی» به معنای هوا و «قاس» یعنی موزون. بنابراین موسیقی یعنی هوای موزون.

برخی نیز در ریشه لغوی این واژه گویند: موسیقی واژه‌ای بسیط است، نه مرکب. این واژه به معنای هوا، لحن، نغمه و چهچه است.

هیچ شاهدی برای تأیید درستی نظرگاه‌های یاد شده ارایه نشده و برای آن نیز هیچ سند و اصلی تاریخی یافت نگردیده است.


موضوع موسیقی:

موضوع موسیقی، «صوت متناسب» است. صوت انسانی از دمیدن نفَس در تارهای صوتی شکل می‌گیرد. بخشی از تارهای صوتی در حنجره وجود دارد. هوا از شُش، حرکت کرده و به این تارها برخورد می‌کند، در نتیجه، ماهیچه‌های موجود در حنجره و تارهای صوتی، ارتعاش یا لرزه می‌یابد. وقتی هوا از شش که هم‌چون امواج سهمگین دریاست، خارج می‌شود و به این تارها و نیز به شیارهای بینی برخورد می‌کند، «صوت» تشکیل می‌شود.

ما صوت را چنین تعریف می‌کنیم: «صوت هر گونه جنبشی است که ایجاد طول موج کند.» این جنبش و حرکت می‌تواند در پدیده‌های مادی یا غیر مادی باشد. از آن‌جا که در عالم، پدیده‌ای نیست که حرکت نداشته باشد و طول موج نیافریند، بنابراین پدیده‌ای نیست که ایجاد صوت نکند. هر پدیده‌ای صوتی دارد، ولی برای شنیدن صوت پدیده‌ها نیاز به ابزار شنوایی متناسب با طول موج آن است تا بتواند نسبت به فرکانس حاصل با دسیبل خاصی که دارد، گیرندگی داشته باشد.

تعریف‌هایی که برای صوت در کتاب‌ها آمده است، اصل معنای آن را بیان نمی‌کند و خصوصیات مادی را در آن دخیل می‌دارد؛ در حالی که تعریف باید جامع و مانع باشد و در همه مراتب عوالم ـ فارغ از خصوصیات و ویژگی‌هایی که مصادیق آن دارد ـ بر تمامی مصادیق و موضوعات خود صدق کند. در تعریف صوت گفته‌اند: «هر نوایی که از دهان بیرون آید ـ و مخارج حروف را به کار نگیرد ـ صوت است». بر این پایه، صوت هر چیزی نیست که به گوش می‌رسد، بلکه شنیدن صوت، وصف مفعولی آن است. صوت انسانی تقریعات (برانگیختن) تموّجی (ایجاد طول موج) تارهای صوتی حنجره و حلقوم است. خاطرنشان می‌شویم صوت اگر انعکاس یابد، به آن «صدا» می‌گویند.

دانش موسیقی:

موضوع دانش موسیقی، صوت است. دانش موسیقی تلاش دارد تا به صوت، نظم، موزونی و شکل خوشایند دهد. این تلاش در دو قالب نظری و عملی است. موسیقی نظری، شناخت موضوع، مبادی و مسایل علمی موسیقی است. موسیقی عملی، مهارت عملیاتی نمودن و کاربردی کردن داده‌های موسیقی نظری است. ممکن است کسی دانش موسیقی را به نیکی فرا گیرد، اما از به کاربردن آن ناتوان باشد. نوازنده‌ای که می‌خواهد آکاردیون یاد بگیرد یا نی بزند تا آلت موسیقی را به دست نگیرد و آن را ننوازد، نمی‌تواند چیزی یاد بگیرد و خواننده‌ای که می‌خواهد دستگاه چارگاه، سه‌گاه، شوشتری، حجاز یا ابوعطا را یاد بگیرد، باید چیزی بخواند، وگرنه چگونه آن را فرا بگیرد. هر دستگاهی برای خود قانونی خاص دارد که باید در مرحله عمل، بین آن تمایز گذاشت. موسیقی علم محض و دانشی ذهنی، مجرد و تئوری صرف نیست و زمینه‌های عملی قابل تحقق دارد. موسیقی هنر صوت انسان و پنجه‌های اوست و کسی موسیقار می‌شود که بتواند بخواند یا بنوازد. صدا و نوا که بر می‌آید، کاربرد دانسته‌های نظری موسیقی است. بدین‌گونه است که علم و عمل موسیقی با هم پیوند دارد. کسی نیز به یک بار تمرین، موسیقار نمی‌شود، بلکه باید بارها و بارها خواند و بالا و پایین رفت و ریز و درشت آمد تا بتوان دستگاهی را آموزش دید.

کسی که موسیقی نمی‌داند یا توان کاربردی ساختن آن را ندارد، صوتی غیر طبیعی (وحشی و کوچه‌باغی) دارد. در برابر، آن که چنین مهارتی دارد، گویا دست صدا را در دست خود گرفته است و صدا جزیی از اوست که آن را به هر جا که بخواهد، می‌نشاند. ما برای فرا گرفتن آوازها چندین سال حتی در تابستان‌ها جز آب گرم و غیر خنک نمی‌آشامیدیم؛ چرا که آب سرد موجب می‌شود تارهای صوتی تحریک گردد و نتوان آن‌ها را به هنگام خواندن، اهلی نمود و در اختیار داشت.

موسیقی فلسفی و ریاضی:

موسیقی در حکمت و فلسفه قدیم، از اصول علم ریاضی است. موسیقی از شعبه‌های ریاضی است. دانش ریاضی از ارکان فلسفه می‌باشد. نمی‌شود کسی فیلسوف باشد و نسبت به این دانش‌ ناآگاه باشد، وگرنه شناخت فلسفی وی خالی از نقص نیست.

حکمت قدیم به صورت تقریبی، بیش‌ترین علوم و دانش‌ها را در خود جای می‌داد و حکیم بر کسی اطلاق می‌شد که تمامی این دانش‌ها را داشته باشد. حکمت قدیم، علوم پایه را منحصر در سه قسم می‌دانست: الهیات، طبیعیات و ریاضیات؛ زیرا موضوع حکمت نظری یا مصادیق مادی و یا مصادیق غیر مادی است. تصوّر این مصادیق، یا متوقف بر دخالت ماده است یا خیر. اگر هم مصداق و هم تصور چیزی بر ماده توقف داشته باشد، داخل در «علم طبیعی» است. اگر ماده در مصداق خارجی و تصور آن دخالت نداشته باشد، «علم الهی» خوانده می‌شود، و چنان‌چه دخالت ماده تنها در جهت مصداق باشد، نه تصور آن، «دانش ریاضی» است.

دانش ریاضی از ارکان فلسفه می‌باشد. علم موسیقی قسیم دانش‌هایی چون حساب، هندسه و هیأت و زیر مجموعه فلسفه کهن است.

اصول علم ریاضی بر چهار دانش استوار است:

الف ـ شناخت مقدار، احکام و لواحق آن که موضوع «هندسه» است. مراد از مقدار، همان کمّ متصل در فلسفه کهن است.

ب ـ شناخت اعداد و خواص آن، که کمّ منفصل است و دانش عدد و «علم حساب» نام دارد. البته ما طرح ماهیت و به تبع آن، جواهر و اعراض را قبول نداریم.

ج ـ شناخت اختلاف اجرام علوی و روابط کواکب نسبت به یک‌دیگر و رابطه آن با اجرام سفلی و زمین که «نجوم» و «هیأت» خوانده می‌شود.

د ـ شناخت نسبت مؤلّف و احوال آن، که دانش «تألیف» خوانده می‌شود. نسبت مؤلّف به معنای آواز و بستن صوت (آواها و نواها) به یک‌دیگر و چینش درست آن در کنار هم است. این علم، دانش «موسیقی» نام دارد.

موسیقی، نت‌های مختلف در کوتاهی و بلندی دارد که باید به طور مناسب، کنار یک‌دیگر چیده شود. موزون بودن این چینش سبب می‌شود، نواها دستگاه موسیقی، آهنگ و ریتم پیدا کند.

دانش موسیقی همانند علم لحن‌شناسی، صداشناسی، صوت‌شناسی و آواشناسی تألیف و نشاندن صوت کنار یک‌دیگر به صورت موزون و طبع‌پذیر است. دانش موسیقی ـ آن هم به صورت حرفه‌ای ـ دانستن علوم و امور عامه، علوم طبیعی، حساب و هندسه را که از اقسام علم ریاضی است، لازم و ضروری دارد. به طور مثال، کشیدن صدا همانند خط در هندسه و چهچهه زدن همانند اعداد حساب است. کشیدن صدا ـ مثل مد در «ولا الضآلین» ـ تعینی منفصل است. از این روست که موسیقی، زیرمجموعه ریاضی و مستلزم شناخت کمّ متصل و منفصل به تعبیر قدماست.

ما «صوت» را کمّ متصل نمی‌دانیم، بلکه صوت را چون عدد تعین منفصل می‌شماریم و برای ماهیت و به تبع آن، جواهر و اعراض، تحققی قایل نمی‌باشیم. سخن گفتن و آفرینش کلام با حرکت موجی هوا و حرکت تارهای صوتی ایجاد می‌شود و در نتیجه، صوت پدید می‌آید. صوت با هر طول موج کوتاه یا بلندی که داشته باشد، صوت است. این ظهور تعینی ـ با همه تنوعی که می‌پذیرد ـ یک حقیقت متحد و واحد دارد و نیز منفصل است، نه متصل؛ زیرا در نظام فلسفی ما، در عالم، کمّ متصلی یافت نمی‌شود و چیزی در عالم، متصل نیست. پدیده‌های عالم را ذرات کنار هم نشسته‌ای تشکیل داده است که با عشق، کنار یک‌دیگر چینش داده‌اند. برای همین است که چیزی در عالم شکسته نمی‌گردد، بلکه هر چیزی پاره و از هم دریده و جدا می‌شود.

صوت مانند عدد می‌ماند که تعین منفصل است و واحد و وحدت در همه اعداد وجود دارد. صوت نیز این چنین است و در همه طول موج‌های آن دیده می‌شود و با بُرد کوتاه یا بلند خود، متحد است و هم‌چون زوجیت است که بر همه اعداد زوج به صورت یکسان حمل می‌شود و هیچ یک از آن تفاضلی را نمی‌پذیرد و اصطلاحات «زوج الفرد» یا «فرد الزوج» از ترکیب اعداد است، وگرنه زوج زوج است و فرد نیز فرد است و این دو از صفات لازم عدد است. در عدد، بیش‌تری و کم‌تری راه ندارد و یک‌هزار همانند یک، عدد است و چنین نیست که هزار در مقایسه با یک، عددتر باشد، بله، معدود آن کاستی و افزونی را بر می‌تابد.

این تناسب و هماهنگ بودن اجزای تألیفی صوت و موسیقی، علت پدیدار شدن نیکویی و حسن و خوشایند بودن آن می‌گردد. برای نمونه، خط نیکو آن است که واوها و میم‌های آن تناسب داشته باشد و شعر نیکو واژگان و معانی آن دارای تناسب است. حیوان نیز در صورتی متناسب نامیده می‌شود که اعضایی هماهنگ داشته باشد و صورت و چهره نیز زیبا نیست، مگر آن‌که تناسب آن حفظ شده باشد. صوت نیز از این مقوله خارج نیست، بلکه بیش‌ترین تناسب را دارد. صوت در صورتی متناسب خوانده می‌شود که زیر، بم، مد، ارتفاع، انخفاض، انفصال و چینش آن هماهنگ باشد. صوتی که چنین است «غنا» نامیده می‌شود و فن موسیقی، از تناسب این امور بحث می‌کند. برای همین است که موسیقی از اقسام دانش ریاضی است.

موسیقی برای نمونه از شماره نت‌ها و زیر و بم و جهر و اخفات یا استخفا و دیگر خصوصیات صوت سخن می‌گوید که تمامی تعین منفصل است. غنا از چنین ترکیبی شکل می‌پذیرد. موسیقی از حالات نغمه‌ها (تألیف) و مقدار فاصله میان نغمه‌ها و گره‌هایی که باید بخورد بحث می‌کند. کشیده شدن صوت و گره خوردن آن را «تحریر» گویند. گره خوردن آن نیز متفاوت است و باید تناسب داشته باشد، که به این تناسب «ایقاع» می‌گویند. «عود» میزان غناست که معیار شناخت غنای صحیح از فاسد است. موسیقی فنی است که صوت سَره را از ناسره تشخیص می‌دهد؛ همان‌طور که با علم منطق، گزاره‌های صادق از کاذب شناخته می‌شود. به طور مثال، علم موسیقی تشخیص می‌دهد کسی که افشاری می‌خواند و ناگهان به ماهور گریز می‌زند، دستگاه را خلط نموده است.

فیلسوف و دانش موسیقی:

بزرگان فلسفی ـ که بیش‌تر از شیعیان بوده‌اند ـ نسبت به این علم مهارت داشتند تا فلسفه خود را کمال بخشند و بر زبان‌شناسی توانا گردند و عبارات را چنان در کنار هم گذارند که گویا نت را در موسیقی کنار هم می‌چینند.

موسیقی چون دانشی فلسفی است، فیلسوفان با آن آشنای می‌یابند، وگرنه شناخت فلسفی آنان دچار کاستی می‌باشد و حکمت آنان تمام نمی‌گردد. فیلسوفان، موسیقی را خردورزانه و نیز معطوف به آثار درمانی آن، ارایه می‌دهند و بدین‌گونه، دانش «موسیقی‌درمانی» را رونق داده‌اند.

حکیم افزوده بر شناخت دستگاه‌های موسیقی، باید بتواند آن را اجرا کند. فیلسوفی که در ارایه موسیقی مشکل دارد، فلسفه کاملی در راستای حکمت عملی ندارد. فیلسوف که می‌خواهد در ماده وجودی خویش تخصص یابد و ملاکات آن را مورد شناسایی قرار دهد، باید قدرت ارایه داشته باشد.

تاریخچه ی موسیقی:

همان‌طور که ارسطو با دقت نظر در روابط گفتاری و نوشتاری مردم، به کشف گزاره‌های منطقی نایل آمد، دستگاه‌ها، مقامات، گوشه‌ها نیز از طبیعت و لهجه‌ها به دست آمده و بعدها مدرن و پیچیده گردیده است. ساخت آلات موسیقی نیز با الهام از طبیعت بوده است.

ساخت نخستین آلات موسیقی به جناب فیثاغورث حکیم نسبت داده می‌شود. وی با دقت نظری که داشته است، از صدای پتک و سندان، «تار» می‌سازد و از صدای خوردن باد به سنگ‌پشت پوسیده، در اندیشه ساخت «بربط» فرو می‌رود.

به هر روی، دستگاه‌ها و آلات موسیقی با دقت نظر حکیمان در طبیعت ساخته شده است. برای نمونه، دقت در چگونگی دستگاه صوتی انسانی، موجب ساخت برخی آلات موسیقی، به‌ویژه سازها شده است. اگر در برگ پیازچه‌ای دمیده شود، صدای خوش موسیقی از آن برمی‌خیزد و هم‌چون نی و فلوت به نوا می‌آید و آهنگ مهربانی سر می‌دهد.

طبیعت و اجسام، در پیدایش دستگاه‌ها و علم موسیقی نقش اساسی دارد. بشر توانسته است با فراست خود، فراوانی از آن را کشف نماید. در هر قوم و ملتی با زبان‌های گوناگون دسته‌هایی از آهنگ‌ها شناخته شده است. در فارسی، این یافته‌ها «مقام» یا «دستگاه» نام گرفته که چارچوب کلی آن آواز و شکل و هیأتِ صوت است.

صوت و نیز شکلِ آن، دارای طبیعت، سیستم، عروض، قافیه و ریتم است. صوت و صدا طبیعت انسان و دیگر پدیده‌هاست، بلکه مجردات و حق تعالی نیز دارای صوت و کلام هستند.

دستگاه‌ها و ردیف‌های آوازی که در اقوام و ملل وجود دارد، از طبیعتْ کشف شده و نام‌هایی است که برای شکل آن طبیعت نهاده شده است. پس از کشفِ دستگاه‌ها، با گذر زمان و در طول تاریخ، عده‌ای گوشه‌های آن را با زحمت بسیار کشف کرده و سند زده و به تاریخ ملحق نموده‌اند.

شعر، موسیقی و رقص برآمده از احساسات، عواطف و حالات نفسانی آدمی مانند بیم، امید، غم، شادی، میل، نفرت و دیگر هویت‌ها و حالات درونی بوده است، از این رو همزاد بشر می‌باشد. طبیعی‌ترین وسیله آواز، شش‌ها و حلقوم طبیعی انسانی است که امام صادق علیه‌السلام در توحید مفضل، از آن به «مزمار اعظم = نی باشکوه و شگرف» یاد می‌کند. شاخ حیوانات و روییدنی‌هایی که در دسترس آدمی بوده، او را به اختراع سازهای بادی؛ مانند: بوق و نی و ساخت انواع طبل‌ها و سازهای ضربی و زهی وا داشته است. هم‌اکنون کمانچه، و ویالون از انواع سازهای زهی دانسته می‌شود. کاوش‌های باستان‌شناسی تاریخ سازهای بادی و زهی را به چند هزار سال پیش از میلاد می‌رساند. آلات موسیقی با گذشت زمان بر دو نوع بزمی و رزمی تقسیم شد و شیپور، نی، بربط، تنبک، کوس، کرنای (کرنا)، سورنای (سرنا)، طبل، دهل، جام، جلجل، تبیره، خرمهره، دَمامه، خم، گاودم، ناقوس و سنج از انواع آن است.

از این حقیقت به دست می‌آید که این اوباش و اراذل نبوده‌اند که آلات موسیقی را ایجاده کرده‌اند، بلکه این آلات به الهام طبیعت و با دقت نظر حکیمان پدید آمده است؛ اگرچه امروزه، دنیای استکبار و اراذل هستند که بیش‌ترین سوء استفاده را از دانش پیچیده موسیقی می‌برند و کم‌ترین توجه را، دنیای اسلام و تئوریسین‌های ساده و صوری آن به این دانش دارند؛ در حالی که موسیقی می‌تواند در خدمت اجتماع، اخلاق، سیاست و فرهنگ درآید. البته، موسیقی در عرصه نظامی، همواره جایگاه ویژه خود را حفظ کرده است؛ چنان‌چه می‌گویند شاه عباس هندوستان را با نوای موسیقی و آواز غنایی، فتح کرد.

رجزخوانی نیز از آهنگ‌های نظامی است که اسلام هم آن را بسیار مورد استفاده قرار داده است. گاه رجزخوانی از عوامل مهم در روحیه‌بخشی به سربازان خودی و ایجاد پیروزی و تضعیف روحیه دشمن و شکست لشگر آنان بوده است. در جنگ‌های صدر اسلام، کفار فریاد می‌دادند: «اعلُ هبل، اعلُ هبل» و مسلمانان در پاسخ: «اللّه أعلی و أجل» را می‌گفتند. این دو قافیه در مجموع ۱۶ نت دارد. کفار می‌گفتند: «انّ لنا العزی و لا عزی لکم» و مسلمانان پاسخ می‌دادند: «اللّه مولانا و لا مولی لکم» (شیخ صدوق، الخصال، ص ۳۹۷٫ علامه امینی، الغدیر، ج ۱۰، ص ۸۰) که هر یک ۱۲ نت دارد. کافران در «انّ لنا» جمعیت و استقلال خود را می‌رسانند و «العزی» بت آنان است و «لکم» را در آخر آوردند تا مسلمانان را عقب نگاه داشته باشند. جار و مجروری که می‌تواند در ابتدای کلام باشد، برای تحقیر مسلمانان در آخر می‌آید. آنان نام خود را پیش می‌اندازند، حتی پیش‌تر از بت‌های خود! ولی نام مسلمانان را در آخر می‌آورند؛ اما مسلمانان نیز به تبعیت از قرآن کریم، با ادب و در حالی که نام خدای خود را در ابتدا می‌آورند، پاسخ می‌دهند: «اللّه مولانا ولا مولی لکم»!. این دو رجز، تفاوت فرهنگ کفر و اسلام را می‌نمایاند. کافرانی که بت‌های خود را می‌خوردند، در این جا نیز خود را پیش‌تر از بت عزی ذکر می‌کنند، اما مسلمانان همواره خداوند را در پیش چشم دارند و همیشه او را بزرگ می‌بینند. این رجز برگرفته از قرآن کریم است که می‌فرماید: «ذَلِک بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَی الَّذِینَ آَمَنُوا وَأَنَّ الْکافِرِینَ لاَ مَوْلَی لَهُمْ» (محمد / ۱۱).

مؤمنان آن زمان که استادی هم‌چون پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله و تربیت دینی در پرتو قرآن کریم دارند، این چنین زیبا سخن می‌گویند و نام ولی نعمت خود را پیش می‌اندازند. این دو رجز که دارای آهنگ‌های متفاوتی است، دارای دستگاه است و استفاده از این دستگاه، آگاهانه است. رجزهایی که در روز عاشورا خوانده شده است نیز دارای دستگاه موسیقایی است. هم‌چنین شخصی خدمت پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله رسید و عرض داشت: «من امبرّ امصیام فی امسفر؟»؛ آیا روزه در سفر از واجبات است؟ حضرت صلی‌الله‌علیه‌وآله با همان آهنگ به او پاسخ دادند: «لیس من امبرّ امصیام فی امسفر» (کنزالعمال، ج ۸، ص ۵۰۵)؛ روزه در سفر از واجبات نیست. پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در این جمله با همان نت، اعراب، موسیقی، لفظ و معنا به آن اعرابی پاسخ می‌دهند و از سبک، زبان، لهجه و موسیقی او استقبال می‌کنند.

دستگاه های موسیقی:

صوت همانند حرکت خودرو است. حرکت خودرو با دنده سنگین، کند است؛ ولی در این صورت، قدرت دارد. این دنده برای شروع حرکت خودرو و در مواردی که حرکت نیاز به قدرت دارد، نه سرعت بالا، مناسب است. اگر در این هنگام، از دنده سبک استفاد شود، هم دنده آسیب می‌پذیرد و هم حرکت ممکن نمی‌گردد.

گفتیم صدا یا ریز است یا درشت. شروع خواندن موزون «درآمد» نام دارد. درآمد به مثابه حرکت با دنده سنگین خودرو است و باید آن را با صدای درشت اجرا کرد. درآمد ورودی شکل بخشیدن به صوت و صدا و نوع دستگاه است. بعد از ایجاد این صوت درشت، باید صدا را بلند و ریز کرد که حکم دنده متوسط را دارد. هرچه صدا بلندتر می‌شود، باید ریزتر و نازک‌تر گردد. بعد از آن صدا به نهایت ریزی می‌رسد که مرحله سوم دستگاه و «اوج» نام دارد. پس از آن راجعه و بازگشت به درآمد است. صوت با طی این مراحل، شکل متناسب و مطلوب را می‌یابد و یک «دستگاه» و «ردیف» را پدید می‌آورد. به هر یک از مراحل دستگاه‌ها «تکه» گفته می‌شود.

خواننده درآمد را باید چنان پرورش دهد که در پاره‌های بعدی که به اوج می‌رسد، به فرود و کاستی گرفتار نیاید؛ چرا که اگر درآمد را بالا بگیرد، در پاره‌های بعدی، صدای وی ضعیف می‌گردد و قدرت اجرای سالم خود را از دست می‌دهد؛ بنابر این لازم است از نقطه شروع که درآمد است، تا نقطه پایان آن، تناسب و توانمندی مناسب وجود داشته باشد. اوج و پایان دستگاه، مانند قافیه در شعر است که باید با عروض شعر، هم‌خوانی داشته باشد.

گاه خواننده در اجرای دستگاهی به ضعف صدا دچار می‌شود و اگر بخواهد با سختی آن را دنبال کند، به مشکل دچار می‌گردد. خواننده در این حالت می‌تواند با ورود به گوشه‌ای یا انجام ترانه‌ای یا زمزمه بمی، خود را از مشکل برهاند.

گوشه فرع دستگاه و امری متمایز از آن است. هر یک از مقامات دارای گوشه‌های فراوانی است. می‌توان مقام را به بزرگراه و خیابان و گوشه‌ها را به کوچه پس کوچه‌های آزاد و بن‌بست تعبیر نمود. گوشه‌ها برای دستگاه است و هیچ گوشه‌ای بدون دستگاه نیست؛ اگرچه ممکن است دستگاه آن ناشناخته باشد. تعداد گوشه‌ها در دستگاه‌ها متفاوت است. برخی دستگاه‌ها گوشه‌های کم و بعضی گوشه‌های بیش‌تری دارد.

گوشه‌های بسیاری هست که مخصوص دستگاه خاصی نیست و گوشه برای چند دستگاه می‌باشد؛ برای نمونه، چارضرب، زنگوله، نحیب، لیلی مجنون، کرشمه، مویه، رهاب، حسینی، شهناز، هم‌چون ساقی‌نامه و مثنوی در همه یا بیش‌تر دستگاه‌ها به کار می‌رود و گوشه‌ای از آن شمرده می‌شود. البته، بعضی گوشه‌ها تنها در برخی از دستگاه‌ها اجرا می‌شود.

همان‌طور که از توضیح نحوه زیبا شدن و موزونی صوت به دست می‌آید آن چه در تحقق یک ردیف و دستگاه اهمیت اصلی و اساسی را دارد، نحوه صوت و آهنگ و ترتیل آن است، نه کلمات و واژگان، که تأثیر آن در نوع دستگاه امری تبعی است. خواننده باید زیر و بم صوت (آهنگ) و تندی و کندی آن را به‌خوبی بشناسد و از شعرخوانی فراوان پرهیز نماید و مایه را بر شعر مقدم دارد؛ برخلاف قصیده‌خوان که بیش‌تر باید شعر بخواند و آهنگ، نقش کم‌تری در آن دارد.

برخی از دستگاه‌ها برای خود، مثنوی و ساقی‌نامه ویژه‌ای دارد. مثنوی چینش‌های یازده تا دوازده نُتی را می‌گویند که وزن فاعلات را دارد. همه دستگاه‌ها در گوشه‌های خود دارای مثنوی است؛ به این معنا که سه‌گاه یک مثنوی دارد، همان‌طور که ماهور، ابوعطا، بیات ترک، اصفهان و حجاز، مثنوی ویژه خود را دارد و تمامی نیز از یک‌دیگر متمایز می‌باشند. ساقی‌نامه آهنگ مخصوصی دارد که بیش‌تر در دستگاه بیات ترک، اصفهان و ماهور خوانده می‌شود و به آن صوفی‌نامه نیز می‌گویند.

شعرهای شاهنامه بسیار هیجان‌آور است و در دستگاه‌های مختلف؛ هم‌چون زابل و مثنوی به کار می‌آید؛ همان‌طور که شعرهای حکیمانه‌ای دارد که برای ساقی‌نامه، ماهور، همایون و ابوعطا مناسب است.

ساقی‌نامه برای شور، خلوت و خلسه بسیار مناسب است و آدمی را با شعرهای خاص خود، از کثرت و دنیا دور می‌دارد و زمینه معنوی و آرامش روحی روانی را در افراد ایجاد می‌کند.

هر مثنوی دارای موجی روانی است که آدمی را خجسته و فرخنده می‌سازد و حالات عرفانی را در او زنده می‌نماید؛ به‌ویژه مثنوی بیات ترک که حالت حماسی و مثنوی اصفهان که نرمی دل‌پسند دارد.

تمام دستگاه‌ها و مایه‌ها حالات ویژه خود را دارد؛ از شادِ شاد تا غمناک و مقامات پرسوز و گداز، که در زمان و مکان‌های متفاوت برای افراد مختلف اثرهای گوناگونی بر جای می‌گذارد.

موسیقی و بحرهای عروض:

علم موسیقی، زیر مجموعهٔ دانش ریاضی است که به‌طور کلی نت‌ها، آهنگ‌ها، اعداد و اشکال معنوی را در خدمت می‌گیرد.

در زمینهٔ صوت و صدا میان بحرهای شعری و دستگاه‌های موسیقی تناسب نوعی وجود دارد؛ اگرچه طبع خواننده، شنوندگان، محیط، زمان و مکان در تناسب و تنافر نقش عمده دارد، مهم این است که بحر عروضی شعر شناخته شود و همان‌طور که در صوت و صدا شناخت دستگاه‌ها مهم است، در اجرای درست مقامات یا گوشه‌ها و این که هر بحری با کدام شعر یا دستگاه مناسب است پراهمیت می‌باشد.

تأثیر گوناگون دستگاه های موسیقی:

تأثیرات مقامات با هم متفاوت است؛ به‌طور مثال، اصفهان تأثیر لطیف و فرح ظریف دارد. حجاز و حسینی شوق‌آور است. شوشتری و دشتی غم‌انگیز و حزن‌آور است؛ اگرچه بعضی گوشه‌های شاد نیز در این دستگاه‌ها یافت می‌شود. زابل و چارگاه شجاعت و سلحشوری دارد و همین‌طور هر یک از مقامات، ویژگی خود را دارد.

بعضی افراد نیز به آواز و برخی دیگر به ترانه، علاقهٔ بیش‌تری دارند؛ زن‌ها ترانه را بهتر می‌خوانند و مردها به آواز رو می‌آورند، صداهای بم بیش‌تر به ترانه و بالاخوانان به آواز توانمند هستند.

طبع افراد به دستگاه‌ها حساسیت مختلفی دارد؛ برای نمونه، افراد ظریف به مانند سه‌گاه و اصفهان و اشخاص خشن به مانند چارگاه، زابل و بیات ترک بیش‌تر دل می‌دهند.

ممکن است کسی در پیاده کردن دستگاه، همهٔ پاره‌های آن را پیاده نکند؛ پاره‌ای را ترک کند یا پاره‌ای را از یک دستگاه در دستگاه دیگر استفاده کند که انجام این تفنّن به ذوق، طبع، مقتضای زمان و مکان و موقعیت افراد بستگی دارد.

موسیقی و شعر در نغمه همخانه می‌باشد و تغییر، انتقال، اوج و حضیض ترنّم‌ها در آخر به حرکت و سکون بستگی دارد و خواننده می‌تواند با تألیف و ترکیب صدای خود اعجاز نماید و در افراد سحر و جادویی بیافریند.

چارگاه یکی از دستگاه‌های موسیقایی است که برای زورخانه، چاوش‌خوانی، جنگ و سان‌های نظامی یا تشییع جنازه رسمی به کار برده می‌شود. در مواردی که ضرب زده می‌شود، سنج نیز کنار آن می‌آید و سنج نیز فلوت می‌آورد و فلوت نیز ارکست دارد. در مراسم تشییع شهیدان می‌توان «لا اله الا الله» را به دستگاه آورد و آن را با فلوت و به ویژه ضرب اجرا کرد.

ردیف‌های موسیقی ایرانی:

مقامات و دستگاه‌ها (ردیف‌ها) ی آواز سنتی ایرانی از قدیمی‌ترین و اصیل‌ترین نوع موسیقی در جهان است که همواره اساتید ماهر و گاه نوآوری به خود دیده است. ما در نوجوانی، سالیان فراوانی در محضر یکی از بزرگان موسیقی، استفاده‌های بسیار داشته‌ایم. ایشان گذشته از مهارت در صوت و آواز و برخورداری از صدای خوش، صاحب بهترین اخلاق و برخورد انسانی و به‌صورت کامل، وارسته و برای ما مربی شایسته‌ای بود، روحش شاد.

دستگاه‌ها یا بین‌المللی است؛ مانند: سه‌گاه، چارگاه، دوگاه، ماهور، همایون و افشاری و یا قومی و برای منطقه‌ای خاص. حجاز، شور شیراز، شور، اصفهان و بیات ترک نمونه‌ای از این قسم است. حجاز، تکه‌ای است که در دستگاهی مانند ابوعطا آورده می‌شود.

بسیاری از دستگاه‌هایی که برای کشورهای بیگانه دانسته می‌شود، سرقت شده از آثار ایران قدیم است. بیگانگان با سرمایه‌گذاری بر غارت ثروت‌های فرهنگی کشور، از آن بهره‌های زیادی برده‌اند.

گفتیم هر یک از این دستگاه‌ها دارای تقسیم‌ها و اجزای متعددی؛ مانند: درآمد، زیر و بم و اوج و حضیض کلی و جزیی است. هر یک از این مایه‌ها دارای گوشه‌های فراوانی است که با خصوصیاتی، همان دستگاه را دنبال می‌کند. همان‌طور که گذشت، به قسمتی از یک دستگاه، تکه گفته می‌شود. همایون دستگاهی سنگین، متین و باوقار است؛ اما وقتی اوج می‌گیرد، تیز می‌شود که به آن چکاوک گفته می‌شود. چکاوک یک تکه است. همایون، ابوعطا، بیداد و بختیاری همه تکه‌هایی است که به دستگاه ماهور می‌خورد و حالات خود را دارد. در ابوعطا قرآن کریم را با حجاز می‌خوانند. ابوعطا از صوت حیوانات نیز قابل استخراج است. برای نمونه، گفته می‌شود: «قورباغه ابوعطا می‌خواند.» که این تنها یک مثل نیست و واقعیت دارد.

دستگاه افشاری تکه‌های عراق و ریز را دارد و به سه‌گاه «مخالف» و «مویه» وارد می‌شود. دشتی «راجعه» و «عشاق» را دارد. «حصار» و «شکسته» برای بیات ترک است. هر تکه کنار هم چیده می‌شود و سرشت و اوج و حضیض آن با هم متفاوت است. خواننده‌های آن نیز تفاوت دارند.

هر یک از دستگاه‌ها و ردیف‌های اساسی مایه‌های ایرانی، دارای گوشه‌های مختلفی است. این گوشه‌ها در مقام ارزشی هنر موسیقی، جایگاه خاصی دارد و مورد توجه ویژه اهل هنر است. از نمونه گوشه‌ها «گاه»هاست. مراد از «گاه» سقف صوت است که متفاوت می‌شود. با عوض شدن سقف دستگاه، خودِ دستگاه نیز تغییر می‌یابد و به دوگاه، سه‌گاه یا چارگاه تبدیل می‌شود. اصل این دستگاه‌ها به هم نزدیک است و در این میان، مهم‌ترین آن سه‌گاه است که نرم است. دوگاه بسیار ریز و بمِ پایین دارد و بسیار نرم است. چارگاه بلند است و تندی و تیزی ویژه‌ای در آن است. از چارگاه در ضرب‌ها و باشگاه‌های باستانی‌کاری و غزل‌های خراباتی و نیز در همایون و ماهور استفاده می‌شود. چارگاه دستگاهی مناسب رقص است و ضربی یکی و دوتا و سه تا، تا یک ده و دو ده و سه ده و چهار ده را شامل می‌شود.

دستگاه‌ها با تارهای صوتی افراد تناسب دارد و نمی‌توان هر دستگاهی را در هر تار صوتی ریخت. یکی بیات ترک را خوب می‌خواند و دیگری عشاق یا راجعه و مانند آن را. دستگاه‌ها مثل صداهاست؛ و همان‌طور که صداهای طبیعی متفاوت است، دستگاه‌ها نیز تفاوت می‌کند.

گاه دستگاه آزاد است و گاه دستگاه در سبک ویژه‌ای اجرا می‌گردد و گاه با رعایت نکردن موازین و قواعد خوانندگی دچار لحن خارج می‌شود.

افزون بر دستگاه، گوشه یا پاره‌ها نیز سبک‌های گوناگون به خود می‌گیرد؛ مانند: مخالفِ معمولی و مخالف به سبک گلپا، یا در دستگاه شوشتری: سبک آزاد یا سبک عبدالوهاب شهیدی و گبری.

«سبک» امری متمایز از دستگاه است. دو نفر می‌توانند یک دستگاه را در دو سبک بخوانند. سبک، امری اختراعی و دستگاه، موضوعی کشفی و برآمده از طبیعت است. گاه صاحبان فن و اساتید زبده، سبک‌هایی را اختراع می‌کنند. سبک، خصوصیت شخص است که در دستگاهی از خود به‌جا می‌گذارد. برای توضیح تفاوت سبک و دستگاه، می‌توان به گندم و جو مثال زد که دو گونه متفاوت است. برای نمونه همایون و ماهور دو دستگاه متفاوت از هم، به تفاوت گندم و جو است. ولی تفاوت سبک مانند تفاوت گندم شیراز با گندم شمال است که هر دو گندم است، اما متفاوت می‌باشند و هر یک عیار و خصوصیاتی دارد. گندم شیراز خشک، و گندم شمال با رطوبت عجین است. به همین ترتیب، سبک دستگاه خواننده‌ای می‌تواند با سبک همان دستگاه در خواننده‌ای دیگر متفاوت باشد. در لحن، باید رعایت دستگاه را نمود تا به «لحن خارج = خروج از سبک، گوشه یا دستگاه» گرفتار نیاید؛ ولی می‌توان حتی در یک دستگاه، سبک‌ها را مختلف نمود. گاه خواننده‌ای که مهارت فراوان دارد، بدون آن که در دستگاه شناخته‌شده‌ای بخواند یا دچار لحن خارج شود، خود صاحب دستگاه می‌گردد.

لهجه‌ها در ساخت و تغییر دستگاه‌ها بسیار مؤثر است؛ برای نمونه، بیات ترک با بیات اصفهان تفاوت بسیار دارد؛ اگرچه هر دو بیات است. همین‌طور است دیگر دستگاه‌ها که با تغییر لهجه خواننده، تفاوت می‌یابد. دشتستان برای دشتی، زابل از آن چارگاه، و شورِ شیراز برای شور است.

موسیقی ایرانی، دارای ردیف‌ها و دستگاه‌های متعددی است که نمونه‌های شناخته شده آن چنین است: افشاری، دشتی، اصفهان، ابوعطا، همایون، شوشتری، شور، شور شیراز، پهلوی یا مثنوی، سه‌گاه، چارگاه، ماهور و راست پنج‌گاه.

شمار ردیف‌های موسیقی ایرانی:

در شماره مقامات فارسی که دوازده مقام است ـ یا کم‌تر و بیش‌تر ـ فراوان سخن گفته شده است. هیچ یک از این طرح‌ها اساس کاملی ندارد و شماره یا چگونگی ریختن آن بر هر اساسی، استقرایی است. هم‌چنین تقدم مقامی بر مقام دیگر، امری استحسانی است و زمینه منطقی ندارد. پس هم تعداد مقامات و هم ترتیب آن ذوقی است. البته در جهت شناخت و یافت دستگاه‌ها یا انعکاس تاریخی آن، می‌توان تعداد و ترتیبی تقریبی اعتبار نمود. برای نمونه، این که پیدایش کدام دستگاه پیش‌تر از دیگر دستگاه‌ها یا معروف‌تر از آن‌هاست.

شمار دستگاه‌ها منحصر به موارد یاد شده نیست و هر کس توانایی داشته باشد، می‌تواند خود علاوه بر سبک، دستگاه نیز ایجاد کند؛ همان‌گونه که می‌تواند آن را کشف نماید و شمارش دستگاه‌ها بر موارد شناخته شده آن، استقرایی است و دارای حصر عقلی نیست. دستگاه‌ها با توجه به مهارت‌ها قابل افزایش است؛ چرا که ترنمات بسیاری در طبیعت وجود دارد.

صاحب دستگاه موسیقی:

امام حسن علیه‌السلام یا صوت داوودی، صوت بدیع است. با توجه به این نکته می‌توان دریافت چرا سقاها در حالی که ظرف آب حمل می‌کردند، مجذوب و مبهوت صدای آقا امام حسن علیه‌السلام می‌شدند. چنین جاذبه‌ای تنها به سبب صوت و صدای خوش آن حضرت نبوده؛ بلکه به خاطر صفای باطن و صوت بدیع ایشان بوده است. رهگذران کوچه‌های مدینه، صدایی را می‌شنیده‌اند که به صورت کامل جدید بوده است و تاکنون همانند آن را نشنیده بوده‌اند که چنین مجذوب و شیفته آن می‌شدند. بسیاری از انبیا و اولیا علیهم‌السلام صاحب «صوت بدیع» بوده‌اند و پاره‌ای از دستگاه‌ها، کشف اولیای الهی از عوالم باطنی و ربوبی است. «صوت بدیع» نه سبک است، نه دستگاه کشف شده‌ای (در اصطلاح رایج آن که به طبیعت منحصر است)، نه لحن خارج و غلط؛ بلکه امر چهارم و صدایی موزون است که ملکه ذهن موسیقی‌دانِ عادی، آن را نمی‌شناسد؛ هرچند تازگی آن را می‌یابد. کسی که چنین نوآوری را دارد، «صاحب دستگاه» است.

صاحب برخی از دستگاه‌ها قوم و ملت شناخته شده‌ای هستند. بعضی دستگاه‌ها کلی و بعضی قومی است. دوگاه، سه‌گاه، چارگاه، راست‌پنجه، ماهور و همایون کلی و همه‌جایی، و اصفهان، دشتی، بیات ترک، شور، شور شیراز و شور شیرین قومی است. گاه قومی در طول زمان، زحمت کشیده و صوتی را تکمیل کرده، آن را به مرحله کمال رسانده است.

آوازه‌خوان و دانش موسیقی:

خواننده باید هم دستگاه‌ها را بشناسد و هم آن را به‌خوبی ارایه دهد و هم شور و صفای خود را جلوه بخشد و حال و هوای خود را آزاد سازد. آوازه‌خوان با این که به لحاظ فکری به فقیه و فیلسوف نمی‌رسد؛ اما به لحاظ کاری، وظیفه‌ای سنگین‌تر دارد. او باید آن‌چه را که از دانش موسیقی می‌داند، مجسم نماید و اگر نتواند چنین کاری کند، به کسی می‌ماند که ادبیات خوانده است، اما از آوردن درست اِعراب ناتوان می‌باشد. آوازه‌خوان می‌تواند در پی زنده کردن خود نباشد، بلکه بر آن باشد تا شادی و حزنِ زندگی را به دیگران سرایت دهد و دیگران را به شور و شادی اندازد.

ترکیب‌خوانی موسیقی:

گاه خواننده‌ای از شکل‌های متفاوت و متنوعی در صوت خود بهره می‌برد. به این مهارت، «ترکیب‌خوانی» گفته می‌شود. مرکب‌خوانی دستگاه را با دستگاهی یا دستگاه را با گوشه‌ای یا گوشه‌ای را با گوشه‌ای دیگر در هم می‌آمیزد و معجونی می‌سازد. گاه ممکن است دستگاهی از درآمد آغاز نگردد، بلکه از گوشه یا ریزی یا ضربی و ترانه‌ای وارد دستگاهی شود، همان‌طور که گاه از دستگاهی به ترانه یا ریزی می‌رود و سپس به دستگاهی باز می‌گردد.

ساختار مقامات یا ساخت دستگاه‌ها بر اساس طبع و ذوق و با چینشی ظریف ریخته شده است که بیان آن، مقام خود را می‌طلبد. این که افشاری به عراق می‌رود یا رهاو می‌پذیرد، یا سه‌گاه مخالف به‌خود می‌گیرد و مغلوب و مویه می‌پذیرد، ماجرایی، و این‌که تفاوت دوگاه و سه‌گاه و چارگاه به چیست، حکایتی بس شیرین و دقیق دارد. هر یک از دستگاه‌ها نسبت به پذیرش پایه‌ها و پاره‌هایش اصول طبعی، ذوقی و قواعد ریاضی را همراه دارد. هم‌چنین در میان پاره‌ها، پایه‌هایی چون عشاق و راجعه در دستگاه‌های گوناگون به کار می‌رود و از عمومیت بیش‌تر و موقعیت خاصی برخوردار است.

عروض و قافیه نیز با موسیقی پیوند دارد. پژوهش‌های موسیقی‌شناخت، با چیرگی بر بحرهای عروضی، آن را مُعین و مددکار خود قرار می‌دهد.

یکی از مشکلاتِ امروز موسیقی ما این است که خواننده‌ها و موسیقاران؛ اگرچه ممکن است صدای خوبی داشته باشند و گاه نیز اجرای مناسبی دارند، آگاهی‌های لازم عروضی و دانش فلسفی به موسیقی ندارند؛ همان‌طور که امروزه در دنیا، گاه مرکب‌خوان‌ها از معنای کلمات آن نیز بی‌بهره‌اند، مثل آن که شعر و ترانه فارسی، عربی یا دیگر زبان‌های خارجی را حفظ می‌کند و با هم اجرا می‌کند؛ بدون آن که زبان و یا ترجمه کلمات را بداند، و تنها برای اجرای برنامه نقش بازی می‌کند و هیچ‌گونه شور، عشق و آگاهی در خواننده نیست تا با دیگران ارتباط معنوی یابد. خواننده اگر آگاهی لازم زبانی، عروضی و دانش فلسفی به مقامات یا سبک‌ها را داشته باشد، به صورت فنی و تخصصی می‌تواند با مخاطب، بیش‌ترین و عمیق‌ترین نوع ارتباط را برقرار کند.

خواننده یا نوازنده لازم است به پاره‌ای از گزاره‌های روان‌شناسی و علوم اجتماعی آگاه باشد تا شرایط و ویژگی‌های زمان و مکان یا افراد را به‌خوبی دریابد و بتواند گزینش مناسب داشته باشد. کودکان، زنان، جوانان و حتی حیوانات، نواهای مناسب خود را لازم دارند؛ همان‌طور که زمان و مکان و دیگر خصوصیت‌ها، تناسب ویژه خود را می‌طلبد.

در گذشته، هرگاه می‌خواستند مهارت و توانایی کسی را در موسیقی بسنجند، ترکیب‌خوانی می‌کردند. این کار هم‌چون مشاعره است. آوازه‌خوانی می‌خواند و ساکت می‌شود و دیگری باید کار او را دنبال کند. گاه آوازه‌خوانی به گوشه‌های دوردست و کوچه پس کوچه‌های باریک و تنگی می‌رفت که برای دیگری بن‌بست بود. هم‌پایی در گوشه‌ها خیلی سخت است و شناخت راسته‌های موسیقی از هر مدعی برنمی‌آید. از این رو، آنان که گوشه‌ها یا راسته‌ها را نمی‌شناسند، از ترکیب خوانی هراس دارند و از ادامه وصل باز می‌مانند.

موسیقی و غنا:

موسیقی با غنا تفاوت دارد و اعم از صوت و صداست؛ زیرا در موسیقی از آهنگ‌ها، ریتم، نت و چکاوک صوت و صدا و ریز و درشت و زیر و بم صدا و انواع دستگاه‌ها بحث می‌شود. اجرای موسیقی با ویالون یا سه‌تار و دیگر آلات، موسیقی است، ولی غنا را می‌توان به آلات موسیقی منتقل نمود و برای نمونه، غنا را هم با تار خیشومی شکل بخشید و هم با تار حلقومی و نیز با سه‌تار، که تفاوت آن در مجرا، موضوع و مقوله است. با این وصف، موسیقی می‌تواند غنایی یا غیر غنایی باشد.

غنا وصف صوت است. پس صوت بر دو قسم غنایی و غیر غنایی یا موزون و غیر موزون است، اما موسیقی اعم از صوت غنایی حاصل از تارهای موسیقیایی انسان و آلات و ابزار موسیقی است.

مراد از «موسیقی» الحانِ خوش صوت و دستگاه‌هاست. موسیقی هم صوت غنایی آدمی و هم لحن دستگاه‌ها و آلات موسیقی است. پس علم موسیقی، علم شناخت الحان و ویژگی‌های آن است.

گستره موسیقی:

موسیقی فارغ از بحث واژه‌ها و کلمات است و موضوع آن، «صوت» است. صوت می‌تواند بدون استفاده از هیچ گونه شعر و کلامی باشد؛ مانند این که کسی ضرب می‌زند که فهم شما از آن به صورت امواج است و می‌شود مطلبی را با موج یا به لفظ فهماند و لفظ خود از امواج است؛ ولی مقاطع و تقاطیع آن تفاوت دارد.

هم‌چنین نباید غفلت داشت که موسیقی با «نفْس» ارتباط دارد و بر آن می‌نشیند. البته، در مقامات بلند عرفانی و در ملکوت، موضوع از نفس گذر نموده و به دل و قلب و بلکه روح می‌رسد؛ هرچند می‌توان گفت: قلب، دل و روح از مراتب بالای نفس در اصطلاح عام آن است.

موسیقی؛ دانش نوای باطن:

دانش موسیقی دانش اِعراب دل است. موسیقی دانش «کلام نفسی» است. کلام نفسی سخن دل هر پدیده و سخن دل هستی و حق تعالی است. سخنی که هستی و پدیده‌هایش، آن را درون خود نگاه می‌دارد و آن را خارجی و آفتابی نمی‌سازد و گوش‌های تیزی لازم است تا بتوان آن را تعقیب نمود. وقتی کسی به کاسه می‌زند، ممکن است فهم کاسه به این صدا نرسد؛ ولی دل آن کاسه، این صدا را فهم می‌کند. صدای کاسه، کلام نفسی و نوای دل اوست. البته، صدایی که از کاسه و کوزه یا قدح بیرون می‌آید، غیر از کلام نفسی آن است.

فریاد زدن زیر گنبد و پیچش صدای آن، صدای همان شخص است و صدای خود گنبد و کلام نفسی آن، چیزِ دیگری است. صدای داخل کوزه غیر از صدای خود کوزه است. این صداها همه خارجی است، ولی صدای خود کوزه، از خود اوست. کاسه‌ها خود نوای دل خود را می‌شناسند. نه تنها کاسه، بلکه هر پدیده‌ای از نوای دل خود باخبر است. نوایی که با نوای دل دیگری تفاوت دارد و نوای دل هر کدام غیر از نوای دیگری است. یکی دلی نازک و دیگری دلی سخت دارد. صدای دل با صوت و آواز است که شکل خارجی می‌یابد. صدایی که می‌توان دل را با آن معاینه کرد و دانست صاحب آن چه پدیده‌ای است و چند بند چیده و ناچیده در دل دارد؛ همان‌گونه که رنگ رخساره خبر می‌دهد از سرّ درون و این دانش موسیقی با پیچیدگی‌هایی که دارد ـ و با موجودی فعلی خود ـ می‌تواند به فهم این امور نایل آید. وجود این عجایب، شاهد بر کلام بودن صوت است.

این نکته که کلام صرف کلامی لفظی نیست، بلکه صوت نیز کلام است، اما کلام صامت، در موضوع‌شناسی صوت و دانش موسیقی بسیار اهمیت دارد و این دانش را پیشرفت‌هایی حیرت‌انگیز می‌دهد؛ البته اگر این دانش، هم‌چون گذشته خود، به دست حکیمان، مدیریت و مهندسی شود و برخی فقیهان ظاهرگرا با موج‌سواری، مسیر اظهار علم آنان را سدّ نسازند.

کسی که موضوع موسیقی را با دقت‌هایی که دارد، نمی‌شناسد، به کسی می‌ماند که تنها میز ناهارخوری را به شکل مستطیل دیده و با توجه به شکل، همان را میز می‌داند، ولی وقتی به رستورانی وارد می‌شود و میزهای آن‌جا را به شکل دایره می‌بیند، می‌گوید این چیزها میز نیست و باید آن را جمع کرد! دانش موسیقی موضوعی بسیار پیچیده و حایز اهمیت را با خود دارد. کسی که موضوع این دانش فوق مدرن را نشناسد، آداب آن را نیز رعایت نخواهد کرد.

حالات مؤثر بر موسیقی:

همان‌طور که صداها با هم تفاوت دارد، موسیقی نیز چنین است. بعضی موسیقی‌ها برای برخی گوش خراش و ناخوشایند و برای برخی خوشایند است. موسیقی یک شکل و یک محتوا دارد. شکل موسیقی همان تقریعات، تألیفات و ایقاعات آن است و محتوای آن نوا و هوایی است که به همراه موسیقی است و همان‌طور که شکل‌ها متفاوت است، محتوا نیز تفاوت می‌پذیرد و این امر نسبی است و با توجه به افراد مختلف نیز گوناگون است.

همان‌طور که صوت و صدا حالات مختلف دارد، استماع و گوش دادن نیز دارای حالت‌های مختلفی است. گاه انسان خوش‌حال و گاه ناراحت است و هر کدام از این دو حال، اثرات مختلف خود را دارد. گاه صدا با حال و هوای نفس مطابقت می‌کند و موجب خشنودی آن می‌گردد و گاه به عکس است؛ حتی گاه صدای خوب و مطابق نفس نیز آزاردهنده می‌شود؛ مانند صدای نیک اما بلند. بلندی یا پایین بودن فرکانس صدا نیز امری نسبی است و با توجه به افراد، مختلف است؛ همان‌طور که مکان در آن تأثیر دارد. به‌طور مثال، اگر کسی در منزل کمی بیش‌تر از حد معمول صدای خود را بلند کند، صدای وی آزار می‌دهد؛ زیرا فضای اتاق کوچک است و انعکاس مناسب ندارد؛ ولی اگر همین شخص در بیابان فریاد زند، صدای وی آزار دهنده نیست؛ چون امواج آن انعکاس مناسب دارد. برخی افراد گوش تیزی دارند و صدای ضعیف را از فاصله دورتری می‌شنوند؛ از این رو ملاک در جهر و اخفات نماز، خود انسان است؛ زیرا خصوصیات افراد با یک‌دیگر تفاوت می‌کند.

دستگاه های موسیقی قرآن کریم، مناجات‌ها و ادعیه:

صوت دارای ردیف‌ها و نُت‌های فراوانی است که کنار هم می‌نشینند و مثل حروف الفبا، کلماتی را تشکیل می‌دهند. تشخیص این نت‌ها سخنِ دل صاحب صوت را رمزگشایی می‌کند.

سوره‌ها و آیات قرآن کریم و ادعیه نیز دستگاه‌های موسیقایی دارند و با صوت و صدا و موسیقی خود بر روح و روان آدمی تأثیر می گذارند. صوت و صدا از موهبت‌های الهی است که خداوند آن را افزوده بر انسان، در دیگر پدیده‌ها نیز قرار داده و هر پدیده‌ای را صدایی خوش است و دستگاهی متناسب با آن است. یکی از این پدیده‌ها، سوره حمد است. سوره حمد دارای دستگاهی موسیقایی است که می‌توان برخی شعرها را در آن اجرا کرد و خواند.

اذان اوج و بلندای نماز است. اذکار اذان، تمامی استعلایی است و هیچ تخفیض یا استفلایی ندارد. استعلایی بودن اذان، افزون بر این که روح را گسترده می‌کند و آن را وسعت می‌بخشد، صدای اذان‌گو را نیز آزاد می‌سازد و رهنمون می‌دهد که خود را بالا بکشید. اذان استعلا دارد و رکوع و سجده رفتن فرود است و چون نمی‌توان ناگاه از اوج به فرود آمد، فرازهایی از نماز هم‌چون «رب العالمین، الدین، نستعین، مستقیم، ضالین» استفلا می‌یابد تا فرد را برای رکوع و سجده، آمادگی دهد.

صوت و صدا خوراک دل است، از این رو نمازی که بدون صوت و ترتیل و آهنگ مخصوص خوانده شود، به دل زنگار می‌دهد و آن را از این خوراک معنوی دور می‌سازد و استفاده از آن او را آزرده‌خاطر می‌سازد. نمازی که هم‌چون زمزمه یهود به هنگام خواندن تورات است نماز ایمانی اهل اسلام نیست و سفارش به ترتیل برای تحقق این امر مهم است. رعایت ترتیل نماز به انسان فراغت می‌دهد و سبب می‌شود به حضرت حق توجه نماید و دل به دلدار سپارد و دیدار یار را طلب نماید.

نماز دارای موسیقی و لحن است. ضرورت لحن حتی در قرائت نیز هست. «ولا الضالین» با مدّی که دارد، خود دستگاهی از دستگاه‌های موسیقی را می‌آفریند و مایه‌ای از آن بیرون می‌آید که شکفتن لحن را به همراه دارد. «ولا الضآلآین»، هر چهار گونه مد صوت را دارد. در سوره حمد مدهای بسیاری است؛ از این رو سخت‌ترین بخش نماز همان سوره حمد است.

در مناجات‌ها و در صحیفه سجادیه نیز دستگاه‌هایی است که همه دارای ریتمی معنوی است! موسیقی زبان بین‌المللی و فطری پدیده‌هاست که عقل، دوری همیشگی از آن را نمی‌پسندد. فرد عادی برای زیست سالم خود، با حفظ حدود شرعی، نیاز به استفاده از غنا و موسیقی دارد.

حضرت امام سجاد علیه‌السلام در مناجات عارفان از دستگاه‌هایی ویژه استفاده می‌کنند! صوت و صدا در صحیفه امام زین العابدین علیه‌السلام بیش از صوت و صدای صحیفه علویه و نهج البلاغه که مخاطب آن مردم و شأن نزول آن حوادث سیاسی است، نمود دارد.

حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام چون کمیل را می‌یابد، دعای خضر را به او تعلیم می‌دهد که به نام وی، به «دعای کمیل» مشهور می‌شود. این دعا، دستگاه خاص خود را دارد. چنان‌چه دعای کمیل در دستگاه خود آورده شود، مردم را مجذوب و مبهوت می‌سازد. آنانی که دعای کمیل می‌خوانند، چون این دعا را در دستگاه ویژه خود نمی‌خوانند، برای جبران این امر، شعر یا مقتل به دعا می‌افزایند تا شاید مردم را به گریه اندازند. اگر این دعا با اسلوب خود خوانده شود، نیاز به روضه، مقتل و شعر دیگری ندارد و همان شور، حزن و عشق موجود در آن، هر کسی را کفایت می‌کند؛ هرچند معنای دعا را نداند و با همان، تغذیه می‌شوند؛ اگرچه دانستن آن ساختاری دیگر دارد که در خور کم‌ترین افراد می‌باشد.

آثار غذایی موسیقی:

موسیقی هم غذا و هم داروست. انرژی حاصل از موسیقی مددکار و تشویق‌گر انسان بر انجام کارهاست، همان‌طور که می‌توان از صبر و نماز کمک گرفت، از مَد و ترجیع نیز می‌شود کمک گرفت. البته، موسیقی می‌تواند جنبه تخریبی نیز داشته باشد و به مانند کاردی است که هم در راه خیر و هم در راه شر امکان استفاده را دارد.

موسیقی تخیلی می‌تواند نفس را فربه سازد و او را به حرکت وا دارد و موسیقی عقلی در مراتب نورانی و مقامات ربانی و الهی، آدمی را پرواز می‌دهد و گاه او را به عرش می‌برد. و اگر از آن به معجزه یا کرامت یاد می‌شود برای آن نیست که تنها دهان منکران یا مدعیان با خاک پر شود، بلکه برای آن است که رهروان را به قدر توان و قدرت خویش به صاحب معجزه یا کرامت نزدیک کند و به او نیز چنین توانایی داده شود. صوت، صدا و ترجیع، از توانمندی‌های مهم انسان است که می‌توان به وسیله آن، به عوالم دیگر پر کشید.

موسیقی در مرتبه احساسِ نفس می‌نشیند. از همین روست که استفاده افراطی از موسیقی و غنا، آدمی را تخیلی و ضعیف النفس می‌سازد. از آن سو نیز اگر کسی آن را به کلی ترک کند، ذهنی خشک و در پی آن، عمری کوتاه خواهد داشت.

موسیقی در بخشیدن احساس به آدمی همانند رکعات نماز در فواصل مختلف شبانه‌روز است. خداوند هفده رکعت نماز را بین روز و شب تقسیم کرده و مؤمن باید آن را صبح، ظهر و شب و در فواصلی معین به‌جا آورد، نه در یک وقت. یکی از حکمت‌های نمازِ شبانه‌روزی را می‌توان جلا و صفایی دانست که به مرتبه احساس نفس آدمی می‌دهد و برای آن، نرمشی به شمار رود. کسی که پیوسته در کار و کوشش بوده، احساس وی از شلوغی‌های روزانه منقبض شده است؛ چنان‌که می‌فرماید: «إِنَّ لَک فِی اَلنَّهَارِ سَبْحا طَوِیلاً» (مزمل / ۷) و نماز، عضلات احساس را از انقباض بیرون می‌آورد. نمازهای پنج‌گانه با احساس‌بخشی و توان‌زایی که دارد، اثر خشک‌کنندگی کارهای روزانه را از نفس برطرف، و به آن انعطاف می‌دهد. کسانی که از نماز، خالی و از امور نشاط‌زا و فرح‌بخش، به کلی دور می‌شوند، خشکی می‌گیرند و کم‌تر کسی می‌تواند آنان را برای انجام خواهشی نرم سازد. عبادت، ترنمی احساسی، روانی و قلبی است تا دل انسان در بین تراکم حرکت‌ها و واقعیت‌های زندگی، خُرد نشود و در اوج سختی‌ها، امید بنده به دادرسی باشد که کارها را سهل و آسان می‌نماید. انسان بی‌احساس نمی‌تواند زندگی نرم و آرامی داشته باشد و در خشکی، به سر خواهد برد و چنین کسی از توان تعامل سازنده و مهربانانه با دیگران دور می‌گردد. کسی که هفتاد سال از عمر وی گذشته و از صوت، صدا، شعر، قافیه و عروض و به طور کلی ـ روان‌افزاها ـ بهره‌ای نبرده است، وضعیت روانی درستی ندارد و دلی هم‌چون کویر دارد. البته، نه به گرمی کویر؛ بلکه به خشکی و سختی کویر تفتیده است، که نتیجه آن، خشونت، درگیری و پرخاشگری با اطرافیان است. از سوی دیگر، کسی که می‌خواهد نماز بخواند یا مطالعه کند یا دست به هر کار دیگری زند، آن را با شنیدن آهنگی انجام می‌دهد، بیمار روانی و مریض است و مانند باتلاقی، سراسر گِل است و به کسی می‌ماند که عادت کرده است بدون عصا راه نرود و پا و کمر او به همین خاطر، ضعیف شده است.

موسیقی درمانی:

صوت، صدا، غنا و موسیقی نیز غذاست و افزوده بر این، جنبه دارویی نیز دارد و می‌تواند به عنوان داروی درمانی یا مُسکن و آرام‌بخش و یا تقویتی و خوراکی از آن استفاده نمود. بدیهی است غذا و خوراک امری متمایز از داروست و دارو تنها برای انسان‌های بیمار تجویز می‌شود.

غنا و موسیقی اگرچه امری برآمده از طبیعت است و می‌تواند مناسب طبیعت افراد باشد، ولی جامعه مدرن و علمی با این امر طبیعی، همانند دارو مواجه می‌شود و در استفاده از آن، رعایت تناسب‌ها و اندازه‌ها را دارد و هم از جمود و بی‌صفایی و هم از افراط ـ که اراده را لیز و ناپایدار می‌کند ـ خودداری می‌ورزد. غنا و موسیقی اگرچه در ابتدا توسط حکیمان، دانشی گردیده است، متأسفانه، هیچ حکیم عارفی ید مبسوط نداشته است تا موارد درمانی، مُعین و مُجاز موسیقی را مشخص نماید و ـ برای نمونه ـ مجوز برای لحن در قرائت نماز بدهد.

اگر کسی بیش از اندازه از موسیقی‌های آرام‌بخش استفاده کند، گاه ممکن است سند قتل خود را امضا کرده باشد. همان‌گونه که تریاک مُسکن است و بسیاری از دردها را تسکین می‌دهد؛ اما اعتیاد به آن دردی است بی‌درمان. پس استفاده از جنبه دارویی غنا و موسیقی باید تنها برای افراد بیمار و با تجویز کارشناس مسایل روانی و فقهی صورت گیرد و مصرف آن بدون نسخه کارشناس ممنوع است و در این صورت است که می‌شود از جهات بسیاری از آن، به تناسب بهره‌برداری نمود. البته، این فن چندان متخصصی که دقت نظر کامل داشته و جامع باشد به خود ندیده است. همین امر بازار استفاده از موسیقی را آشفته نموده و آشفته‌تر از آن مجوزهایی است که بدون نظر کارشناسی دقیق ارایه می‌شود. کسانی هستند که بدون آگاهی و تجویز متخصص چنان با موسیقی انس دارند که اعصاب و روان آنان اختلال می‌یابد، در برابر، برخی نیز آن قدر از آن پرهیز می‌کنند که اعصاب و روان آنان منجمد و خشک می‌گردد و از این سو، دچار اختلال روحی روانی می‌گردند.

تاریخ موسیقی درمانی:

در دانش موسیقی کتاب‌های «فارابی» و «ابن سینا» از مهم‌ترین آن‌ها به شمار می‌رود. فارابی و ابن‌سینا از عالمان و فیلسوفان شیعی می‌باشند. آنان در نوشته‌های خود تأکید نمودند که دستگاه‌های موسیقی ریشه‌ای در درون آدمی دارد و برای درمان بیماری‌های روانی انسان مفید است؛ از این رو، آنان پایه «موسیقی درمانی» را بنا نهادند.

به‌وسیله غنا و موسیقی می‌توان بسیاری از ضعف‌ها، سستی‌ها یا وسواس‌ها را درمان نمود. کسانی که به بیماری بی‌خوابی مبتلا هستند با گوش دادن به صدا و آهنگی ملایم به خواب می‌روند؛ حتی صدای تیک تاک ساعت نیز می‌تواند آرامش آنان را سبب شود. اگر کسی با چنین اشخاصی صحبت کند یا خود با خود هم‌کلام گردند به خواب می‌روند. البته ما در جای خود گفته‌ایم کسانی که نفسی قوی دارند، با اراده خود به خواب می‌روند و با اراده خویش از خواب بر می‌خیزند و برای خوابیدن و بیدار شدن به چیزی نیاز ندارند.

کسی که در دستگاه زابل می‌خواند، می‌تواند کسی را که در اندوه، یأس و حسرت و ناامیدی است، در کم‌ترین زمان، به نشاط و امید وا دارد و او را از قرص‌های مرگ موشی برخی از روان‌پزشکان بی‌تجربه برهاند؛ قرص‌هایی که هر یک از آن می‌تواند فیلی را بخواباند؛ ولی متأسفانه چون موسیقی در جامعه ما به پیرایه‌ها آلوده شده و پالایش نشده و دستخوش حوادث گردیده است، از امور مفید و درمانی آن هم‌چون استفاده از خواص درمانی دعاها و اسمای حسنای الهی غفلت شده و مورد استفاده بهینه قرار نگرفته است.

عروق و اعصاب آدمی در دستگاه زابل تحریک می‌شود و با حرکت آن، نشاط ایجاد می‌شود و شخص برای آغاز زندگی امیدوارانه و برای ادامه کار از جا برمی‌خیزد. گاه استفاده از این گونه نسخه‌ها برای برخی از افراد واجب می‌شود ولی درک و پذیرش این سخن در جوامع بدوی آسان نیست. جوامعی که گاه برای شش میلیارد آدم یک حکم یا دارو داده می‌شود. در حالی که در جامعه پیشرفته برای یکی گوش دادن به دستگاه زابل واجب و برای دیگری مستحب است و گاه برای شخصی حرام است و موسیقی نسبت به هر فردی می‌تواند حکمی ارایه دهد و نمی‌توان برای اجتماع و به تبع مردم همه جهان یک حکم داد.

موسیقی، طرب‌انگیز و هیجان‌آور است و به آدمی نشاط و نشئگی می‌دهد؛ البته نه آن که انسان را به حرام برانگیخته نماید. همان‌گونه که زعفران یا گلاب که در چای ریخته می‌شود، چنین است. جامعه اسلامی باید برانگیزاننده‌های نشاط را شناسایی نماید و آن را به مردم آموزش دهد و مردم را با آن هم‌چون استفاده از دعاها و اسمای حسنای الهی ویزیت نماید.

دانشمندانی هم‌چون فارابی و ابن‌سینا موسیقی را علمی نمودند و به ذهن‌ها و اندیشه‌ها یادآوری نمودند که موسیقی می‌تواند استفاده معقول داشته باشد. فارابی و ابن‌سینا از معدود عالمان شیعی می‌باشند که در این زمینه تحقیقات بلندی داشته‌اند. متأسفانه، این علوم در عصر انرژی هسته‌ای و ارتباطات سیار جهانی برای بسیاری ناشناخته است.

وقتی موسیقی به دستان عالمان شیعی هم‌چون فارابی و ابن‌سینا افتاد، جایگاه شایسته خود را باز یافت و نقش دارویی برای آن در نظر گرفته شد. البته تردیدی نیست دارو باید به‌جا و به اندازه مصرف شود، وگرنه مصرف نابه‌جا یا نامنظم یا زیادی دارو، موجب بیماری است و این داروی درمانگر را به سمی اختلال‌زا تبدیل می‌کند.

موسیقی می‌تواند برای بهبود برخی از بیماری‌ها مفید باشد. اگر پزشکی که بیماری‌ها را می‌شناسد با دستگاه‌های موسیقی نیز آشنا باشد و آن را مورد مطالعه قرار دهد، درمی‌یابد که چه دستگاهی برای چه نوع بیماری مناسب است و اگر خداوند به ما توفیق دهد، شاید این تحقیق را به سامان رسانیم؛ هرچند انتشار برخی از کتاب‌های ما، مخالفانی را برانگیخته است. باید از نعمت‌های خدادادی بهره برد و نباید آن را بدون استفاده به خاک سپرد و دهان و صوت خوش نیز از برترین نعمت‌های الهی است. اگر قرار باشد دهان قفل گردد و سخن نیکویی گفته نشود، افزوده بر آن که افسردگی می‌آورد، اسراف و کفران نعمت نیز می‌باشد. صوت نیکو از دارایی‌های انبیا بوده است، پس افسوس است که انسان در این عمر کوتاهِ ناسوتی، صدای خوش را نشنود و از آن بهره نبرد. البته، استفاده از موسیقی، حتی در جنبه درمانی آن، نباید به گونه اعتیادآور و افراطی باشد.

پرهیز از افراط در موسیقی:

برخی از حظوظ و لذایذ نفسانی، عقلانیت و ایمان و اراده آدمی را رو به ضعف می‌کشاند، از این جهت، استفاده از آن زیان دارد؛ چون برای آدمی لازم است عقلانیت وی روز به‌روز پویا و شکوفا باشد، نه آن که نفسانیت وی بر او چیرگی داشته باشد. با نیرومندی و غلبه نفسانیت، عقلانیت آدمی ضعیف می‌شود، و در نتیجه ضعف عقلانیت، ایمان کاهش می‌یابد و فرد، دیگر نمی‌تواند در برابر تمایلات نفسانی و گناهان خویشتن‌دار باشد. استفاده از لذت صوت غنایی و موسیقی، بدون داشتن مربی لازم و شایسته که بر پیچیدگی‌های روان آدمی آشنا باشد، نفس را لغزنده می‌سازد و ضعف اراده او را موجب می‌شود.

موسیقی و سلوک معنوی:

موضوع سخن ما در این بخش، مرید و سالک راه الهی است، نه عموم افراد عادی. سخن ما این است که مرید و سالک به غنا و موسیقی نیاز دارد. تجویز موسیقی برای سالکان نیازمند شناخت دستگاه‌های موسیقی است. تجویز موسیقی برای برخی سالکان ـ آن هم در مرتبه و مرحله‌ای خاص از سلوک ـ به معنای تجویز آن برای همه افراد نیست. ممکن است موسیقی برای مریدی جایز و برای فردی عادی اشکال داشته باشد؛ همان‌طور که ممکن است صوت و صدایی برای مریدی جایز و برای مریدی دیگر ضرر داشته باشد. برای نمونه، ماده ماهور، آن هم برای مدتی خاص، به برخی سالکان توصیه می‌شود، نه آن‌که به صورت کلی، همه نوع موسیقی برای هر گونه مریدی جایز دانسته شود! تا چه رسد به همه افراد عادی. سالکی که می‌خواهد رشد کند و از کتل‌ها و وادی‌ها بالا رود، باید جای پایی برای خود داشته باشد و به موسیقی به عنوان ابزار طی طریق احتیاج دارد، ولی این امر به این معنا نیست که همه کسانی که در زمینی صاف حرکت می‌کنند، این ابزار را با خود بردارند و از آن بهره برند.

در عرفان، غنا و موسیقی و نیز سِماع (مراد شنیدن صوت‌های معنوی و فرامادی است) به عنوان «مُعین» و «مددکار» شناخته می‌شود. سالکی که در محضر استاد واصلی درس منازل عشق را آموزش می‌بیند و رونده این راه است، در مسیر خود با انواع سختی‌ها، بلاها که کم‌ترین آن فقر مادی و انواع گرفتاری‌هاست رو به‌رو می‌گردد. او اگر در باب اودیه وارد شود، سخت‌ترین حالات را تجربه خواهد کرد. چنین سالکی که به صورت طبیعی از محبان راه است، با وارد آمدن فشارهای بسیار، از نظر روانی خسته می‌گردد و گاه از ادامه سلوک باز می‌ماند یا آرزوی ندیدن این مقامات را می‌کند. چنین کسی با صلاحدید و تجویز استاد معنوی به شنیدن غنا و موسیقی به میزان لازم توصیه می‌شود. گوش فرا دادن به غنا و موسیقی که نوع آن را استاد معنوی تعیین می‌کند، با توجه به غایتی که این سالک دارد، برای وی سزاوار دانسته می‌شود. توضیح این که در باب غنا، میان غایت و فاعل تفاوت است و این تفاوت از جنبه آماده‌سازی و مبادی موسیقی و غنا ناشی می‌شود. کسی که شهوت و معصیت بر او غلبه دارد، با گوش فرا دادن به موسیقی، بیش‌تر برای انجام معصیت آماده می‌شود، و کسی که در حال عبادت است، موسیقی مددکار وی بر انجام عبادت است. موسیقی لحاظ آماده‌سازی و مبادی دارد و باید دید که شخص در چه طریقی است و موسیقی، وی را برای چه چیزی آماده می‌کند، آن‌گاه است که موسیقی حلال در دستگاهی خاص را می‌توان برای شخصی ـ آن هم به تناسب رشد و موقعیت وی ـ تجویز نمود.

موسیقی برای سالک باید نقش اعدادی داشته باشد و این امر با توجه به مقامات و منازل تفاوت دارد. در منزلی، به او گوش فرا دادن به غنا و موسیقی آن هم در دستگاهی خاص توصیه می‌شود و در منزلی، از شنیدن همان نهی می‌گردد و دستگاهی دیگر به او توصیه می‌شود و در جایی نیز به‌طور کلی از هر گونه موسیقی برحذر می‌گردد.

موسیقی در اسلام:

در زمان صدور روایات، خلفای جورِ بنی امیه و بنی عباس، مهندسی فرهنگ و اندیشه مردم را به دست گرفتند و برپایی مجالس و پارتی‌های گناه را در دستور کار خود قرار دادند. از طرف دیگر، شیعیان برای در امان ماندن از ظلم و ستم آنان، رویه تقیه را پیش گرفتند. آنان از خود چیزی نداشته‌اند و امامان شیعه علیهم‌السلام با آن که بطلان نظام و سیستم حاکم را بیان می‌کردند، اما زمینه آن را نداشتند که در همه جوانب، با آنان برخورد نمایند و نمی‌توانستند برای طرب و غنایی که دربار در دست داشته است، جانشینی معرفی نمایند.

در صدر اسلام، خلفای جور از موسیقی، غنا، رقص و پارتی‌های شبانه و روزانه، در راستای اصل «اغفال مردم» استفاده می‌کردند؛ ولی اهل حق و ولایت همانند امامان معصوم علیهم‌السلام در تقیه و کتمان بودند و نمی‌توانستند مجلس، نشست و محفلی داشته باشند. همه مجالس، نشست‌ها و کنسرت‌های موسیقی در دست دشمنان بود و آنان بودند که به مقتضای اهداف شوم خود مجلس‌داری و بزم‌آرایی می‌کرده و این مجالس را در تضعیف اهل حق و ولایت به خدمت می‌گرفتند و غنا و موسیقی را صوت جبهه باطل ساخته بودند. روایاتی که با شدیدترین لحن، از غنا و موسیقی نهی می‌کند، شدت سوء استفاده دشمن را برای در دست داشتن اراده مردم آشکار می‌سازد. آنان این مجالس و پارتی‌ها را سازماندهی می‌کردند و از مطربان و عیاشان و خوانندگان و نوازندگان و شاعران حمایت می‌نمودند تا مردم را هرچه بیش‌تر به خلیفه نزدیک نمایند و نگذارند مردم در این اندیشه فرو روند که امام باقر یا امام صادق علیهماالسلام نیز در حوزه اندیشه و سیاست وجود دارد. آنان مردم را تا آخر شب، به بدمستی می‌کشاندند و خلیفه نیز هزینه‌های آن را می‌پذیرفت و آن را تشویق می‌کرد تا مردم با سری گیج به خانه روند. با این وصف، دین و امام باقر علیه‌السلام برای آنان جایگاهی نداشت؛ از این رو، در روایات با بغض از این گونه موسیقی‌ها سخن گفته شده است و این بغض برای ذات موسیقی و غنا نیست؛ بلکه برای عمل استکبار و استعمار است ،که نماد آن در آن زمان، خلیفه می‌باشد که در پی تکذیب ولایت و تثبیت حکومت باطل خود است. چنان‌که برخی از دولت‌ها هنگامی که می‌خواهند کارهای سیاسی یا اقتصادی‌ای را انجام دهند که مردم به آن حساسیت بسیار نشان می‌دهند، پربیننده‌ترین سریال‌ها و مجموعه‌ها را در آن طول زمانی مورد نیاز، به روی آنتن می‌آورند و با سرگرم نمودن و اغفال ساختن مردم به زندگی شخصیت‌های محبوب آن مجموعه، سیاست خود را یک گام به جلو می‌برند و اراده جمعی مردم را در مقابله با آن، به تحلیل می‌برند.

خلفای جور، حکومت خود را در سایه اغفال مردم از ارزش‌ها، پایدار نگاه می‌داشتند. آنان همه اوقات فراغت و بلکه اوقات کاری مردم را پُر می‌کردند تا مردم ذهنی خالی و آسوده برای اندیشه نداشته باشند و حتی به این نیز نیندیشند که امامی دارند، و با این کار، دین را به اندراس می‌کشیدند.

توجه به پیشینه و تاریخ غنا و موسیقی نشان می‌دهد که باید میان مقام ثبوت و مقام اثبات در این بحث تفاوت گذارد و این دو مقام را به هم خلط ننمود. نتیجه تفاوت قایل شدن میان این دو مقام، این است که در حال حاضر با حاکمیت نظام اسلامی بر دل و جان شیعیان، ایرانی ولایت‌مدار می‌تواند و باید با همت خویش فرهنگ برتر صد ساله پس از این را در بحث غنا و موسیقی، به نام فرهنگ برتر و مترقی شیعی رقم زند. این امر، نیاز به طراحی دقیق و ایدئولوگ‌ها و نظریه‌پردازان و لیدرهایی توانا دارد که با چشمان نافذ خویش، چالش‌های صد سال آینده دنیا را ـ که در مسیر هدایت دینی و گسترش بنیان‌های اندیشار شیعی وجود دارد ـ ببینند و از امروز برای گذار از آن‌ها بیندیشند. آنان باید نخست پیرایه‌ها را از دین بزدایند و با خرافه‌هایی که دنیای علمی صد ساله آینده، آن را خرده خواهد گرفت، مبارزه کنند و حلال و حرام دین را به وضوح بیان دارند و سپس بر ترویج آن سرمایه‌گذاری نمایند.

رویکرد فقیهان به موسیقی:

چیرگی فقیهان اخباری در زمانی دراز که بر حرمت مطلق موسیقی پای می‌فشردند و شعار احتیاط را در پیش داشتند و نیز حاکمیت یافتن دراویش در دوره صفویان که راه افراط را در موسیقی پیش گرفتند و در این وادی، حرامی را نمی‌شناختند، نزاع و جنجال‌های فراوانی را موجب گشت؛ به‌گونه‌ای که دیگر نه از میردامادها کاری برمی‌آید و نه از شیخ بهاها و ملاصدراها؛ چرا که به گاه دعوا و درگیری، از انسان عاقل، کاری ساخته نیست و هر که بی عقل‌تر است، غالب‌تر است. در این زمان، حتی شاه نیز مسأله را با احتیاط دنبال می‌نمود. او گاهی این گروه و گاهی آن گروه را به ملاحظه دعوت می‌نمود تا آن که عالمان قشری‌گرا با حمایت دربار صفوی چیره گردیدند. غلبه ظاهرگرایان، زیان‌های بسیاری را به فرهنگ شیعی وارد آورد و زمام امور را از دست عالمانِ جامع معقول و منقول گرفت و آنان به قلت و غربت مبتلا گردیدند. مرحوم ملاصدرا و مرحوم فیض کاشانی از دانشمندانی بودند که در این دوره به غربت و تبعید محکوم گردیند. قلت عالمان دینی که از جامعیت برخوردار بودند، سبب شد که دانش موسیقی از دست آنان خارج شود. از آن زمان به بعد، این اراذل و اوباش بودند که نماینده موسیقی شناخته می‌شدند و دیگر از موسیقی، نام بزرگانی هم‌چون فارابی و ابن سینا به میان نمی‌آمد. حوزه‌ها نیز با چیرگی ظاهرگرایان، از علم موسیقی، هیأت و نجوم خالی ماند، تا این که با ورود غربیان به ایران و تأسیس دارالفنون، دانش موسیقی همانند بسیاری از علوم دیگر تا به امروز از برنامه آموزشی همان عالمان اندک و به غربت مبتلا نیز حذف گردید و جز دانش‌جویانی بی‌خبر از فلسفه، حکمت و معنویت، که زیر نظر مربیان خارجی تعلیم موسیقی می‌دیدند، کسی به آموختن موسیقی روی نمی‌آورد.

در زمان ناصرالدین شاه، هیأت نوازندگان نظامی یعنی دسته‌های موزیک جدید به سبک اروپایی در ایران تشکیل شد و جای نقاره‌خانه‌ها را گرفت (تاریخ موسیقی ایران، ص ۴۳۳ ـ ۴۳۴). هدف اصلی از تشکیل شعبه موزیک در دارالفنون، تربیت نوازندگان و تربیت مربی برای اداره کردن دسته‌های موسیقی بود. معلم اروپایی موسیقی، آقای لومر بود. موسیقی لومری به دست خان‌ها و نیز زنان موسیقی‌دان و رامشگرِ هرزه افتاد. در میان افرادی که از مدرسه وی دانش‌آموخته می‌شدند، حتی نام عالمی نیز دیده نمی‌شود. موسیقی ایران که تنها کشور شیعی جهان بود «مسیو لومری» گردید. در پی تعلیمات لومر، اشعار حافظ، سعدی و مولانا از دست رفت و شعرهای بی‌هویت و زیر لحافی جای آن را گرفت. چیرگی ظاهرگرایان خشک مزاج و متعصب و گرفتن میدان از عالمان جامع و موسیقی‌شناس، موجب گشت تا اشعار و موسیقی ناب از فرهنگ این ملت رخت بربندد و شعرها و موسیقی‌های شهوت‌انگیز بر روح و جان فضای شاهانه آن زمان‌ها حاکم گردد و زحمات عالمان فرهیخته‌ای هم‌چون شیخ طوسی و فارابی، از پیشینه فرهنگِ این مردم، فراموش گردد. خشک مزاجی و تعصب و تحجر ظاهرگرایان موجب گشت مسند قدرت از دست عالمان حقیقی دین بیرون رود و فرهنگ شیعی و آموزه‌های آن، به غربت مبتلا شود. مُسیو لومر، که وابسته به جریان سیاسی و یهودی ماسیونری بود، در تربیت شاگردان خویش، سیاستِ «براندازی معرفتِ شیعی» را پیش کشید. او ادب و عرفان ایران را با موسیقی غربی به تحلیل برد. لومر به تبع فرهنگ حاکم بر غربیان، مسایل و اشعار آن‌سویی و شهوانی را رواج داد. تعلیمات وی سبب شد شعرهای پر مغزِ عالمان دینی و حکیمان، جای خود را به «این مهوش بیچاره، آستین پاره داره» یا «در رهی دیدم دخترکی، جفتک می‌انداخت روی خرکی، با دامن تنگش» دهد، و شد آن‌چه نباید می‌شد. دیگر غنا و آواز جز از دهان مردان و زنان هرزه و الواط و مجالسی که جز گناه بر آن حاکم نبود، نمی‌شد شنید، تا آن که حتی برخی متدینان جرأت شرکت در عروسی فامیل‌های خود را نیز از دست دادند و بر جامعه شیعی آن رفت که نباید می‌رفت.

عالمان دینی به‌جای قرار، و بهره‌گیری از سفارش: « وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ» (انفال / ۶۰) خود را از این موضوع فرار می‌دادند و مرام حضرت امیر مؤمنان علیه‌السلام را که زره و لباس جنگی ایشان به گونه‌ای بود که ذره‌ای از آن بر پشت حضرت قرار نمی‌گرفت، در میدان جنگِ غنا و موسیقی، بر زمین گذاردند. متأسفانه، مراکز اصیل علمی در موسیقی، هم‌چون بسیاری از زمینه‌های دیگر، عقب نشستند و ابزار جنگ را به دست امثال «مسیو لومر ماسیونری» دادند و میدان را برای آن‌ها خالی گذاشتند و آنان نیز بر علیه فرهنگ ولایی شیعه، کردند آن‌چه نباید می‌کردند.

تربیت شدگان مکتب مسیو لومرها دستگاه‌های موسیقی را که با زحمت عالمان دینی کشف و ساخته شده بود، در اوباشی‌گری‌ها به کار می‌بردند. آنان دستگاه‌هایی که همه فنی و فلسفی و فوق روان‌شناسی امروز می‌باشد و پیچیدگی علمی خود را دارد، از حوزه‌ها گرفتند. در زمان قاجار و به ویژه طاغوتِ پهلوی، غنا و موسیقی همواره سیری قهقرایی داشت و آنان نیز رویه سلاطین اموی و عباسی را در موسیقی پیش گرفتند. مؤمنان نیز برای پرهیز از هرگونه تشبّه به کفار، حتی مجلس عروسی خود را مانند مجلس عزا و تنها با ذکر صلوات و با پرهیز از کف زدن برگزار می‌کردند.

فقه موسیقی:

در بیان احکام فقهی موسیقی باید با رویکردی علمی سخن گفت و نیز حقیقت خارجی آن را از دیدگاه علم تجربی و فلسفه، بررسی نمود. نازک‌اندیشی در تبیین موضوع صوت، موسیقی، تبیین احکام و بیان مناط و معیار آن‌ها، می‌تواند به عنوان راهی مطمئن برای شناخت موسیقی، گستره، عظمت و کارکرد آن و نیز شادمانی‌های همراه آن مورد توجه و استفاده قرار گیرد.

امروزه چشم مردم به نظام اسلامی است و مردم از این نظام که داعیه ولایت‌محوری دارد، انتظار بیان شفاف مسایل و احکام را دارند و بر این اساس، مسؤولیت دینی فقیهان و عالمان دینی بسیار سنگین شده است و به هیچ وجه با گذشته تاریخ فقه شیعه قابل مقایسه نیست.

سخن گفتن از مناط و ملاک احکام و علل شرایع برای فقه شیعه در جامعه امروز ضروری است و فقه باید نفس الامر احکام را به تحقیق بگذارد و حکمت، ملاک و تعلیل داشتن احکام شریعت را ثابت کند و با پایه‌ریزی فقه و حقوقی مدرن، موجبات ایجاد تمدن پویای شیعی را برای سده آینده رقم زند و چنین فقهی است که می‌تواند امیدواری مظلومان دنیا را سبب گردد.

امروزه با رشد عقلانیت و به تبع آن، استقبال مردم از معنویت، باید با ملاک و معیار علمی با مردم سخن گفت و دیگر نمی‌توان برای دانشمندانی که در آن سوی مرزها هستند، گفت احکام اسلامی چرایی ندارد و باید با تعبد، آن را پذیرفت.

فقیه و دانش موسیقی:

فقیه دینی برای ارایه حکم شرعی باید دستگاه‌های موسیقی را بشناسد تا بتواند حکم شرعی آن را به دست آورد. بنابر این برای فقیه، شناخت دستگاه‌ها و شناخت صوت و صدا کفایت می‌کند؛ زیرا تنها می‌خواهد حکم کند.

فقیه برای دریافت حکم صحیح شریعت در موضوعات گوناگون، ناچار از شناخت موضوع و هم‌چنین شناخت سیر تحولات و تبدلات تاریخی آن است و استنباط حکم، بدون داشتن چنین معرفتی، ناقص است. در به دست آوردن حکم غنا و موسیقی نیز فقیه بدون دانستن سابقه و حکایت گذشته موسیقی، نمی‌تواند فتوایی داشته باشد که ارزش علمی آن محفوظ باشد. دیدن چند روایت و بررسی سند آن برای استنباط در این زمینه بسنده نیست؛ بلکه وی باید مبادی لازم استنباط را در اختیار داشته باشد؛ از این رو، وی ناچار است تاریخ موسیقی صدر اسلام و پس از آن را بررسی نماید تا سیر تحولاتی را که بر موضوع غنا و موسیقی وارد شده است و مقتضیات مکانی و زمانی آن را بنمایاند.

حکم فقهی موسیقی:

موسیقی به خودی خود مجاز است. اگر هیچ کار باطل یا حرامی به همراه آواز غنایی و موسیقایی نباشد، غنا و موسیقی مجاز است و چنان‌چه در کنار خوانندگی غنایی و موسیقی، گناهی انجام شود و موسیقی در خدمت جبهه باطل و ظلم قرار گیرد، حرام می‌باشد. گناهانی مانند شراب‌خواری، وارد شدن مردان نامحرم بر زنان و مفاسد دیگری که ویژه بیت‌الغناها و کاباره‌ها، دانسینگ‌ها و تالارهای موسیقی است از عوارضی است که حکم اقتضایی و جواز اولی موسیقی را مورد تأثیر قرار می‌دهد و آن را حرام می‌سازد.

از این رو، موسیقی اگر با برخی گناهان همراه شود، تولید و استماع آن حرام می‌گردد. این گناهان عبارت است از تبلیغ دستگاه حاکم جور، احیای نمادهای باطل و سبک‌های افراد منتسب به دستگاه طاغوت، اشاعه فحشا، ترویج خشونت، افراط در موسیقی لهوی و نبود تناسب‌های عمده.

صدای خوش، نیکویی و حسنی خدادادی است که به زیبایی می‌ماند و زیبایی وصفی رحیمی است و هر کسی از آن بهره‌مند نمی‌باشد و همان‌طور که نمی‌شود با صورت زیبا مخالفت نمود و با تیغ در آن خراش انداخت، نمی‌توان صدای خوش را نیز خراب کرد و با آن مخالفت نمود؛ گرچه هر دو را باید از آفت دور داشت و آفت هر دو، معصیت است.

تغییر حکم موسیقی به اختلاف افراد:

تناسب در موسیقی، اگر رعایت نگردد، در بیش‌تر موارد، آن را لهوی می‌سازد. خواندن غنایی، انواع گوناگونی دارد و با لحاظ ظرفیت و استعداد افراد مختلف، احکام گوناگونی برای شنونده پیدا می‌کند. گاه خواندن در ردیف و دستگاه حزینی ـ آن هم با صدای خوش ـ می‌تواند جوانی را به انجام گناه تحریک کند. حال، پرسش این است که آیا خواندن حزن‌آور در چنین دستگاهی برای خواننده اشکال دارد یا چون شنونده ضعیف بوده و در تنهایی و خلوت به سر می‌برده و اراده حرام از آن نموده، دارای مشکل گردیده است و حرمت شنیدن چنین موسیقی به او باز می‌گردد؟ در پاسخ باید گفت خواننده در صورتی که خود دچار مشکل نگردد، خواندن وی منعی ندارد و این شخص ضعیف است که باید از شنیدن این صوت حزین، دوری نماید و اوست که با شرایطی که دارد، حکم اقتضایی شنیدن چنین صوتی را به حرمت تحویل می‌برد.

صوت به اعتبار قابلیت‌های افراد، ثاثیر گوناگونی بر آنان می‌گذارد و برداشت‌ها و انفعالات متفاوتی را در شنونده ایجاد می‌نماید. البته به شرط آن که کلمات آن لهوی حرام نباشد. به طور مثال، اگر کسی شعری را خطاب به دختری نامحرم بخواند که چنین مضمونی داشته باشد: «کسی را ندیدم که در نخ تو نباشد»، سخن وی باطل است و انحصار در حرام دارد و چنان‌چه مخاطب وی، خدا یا یکی از امامان معصوم علیهم‌السلام باشد، کلام وی معرفت و عرفان است. بر این پایه، نباید میان صوت حسن و خوشایند و طبع‌های متفاوت خلط کرد و برای همه حکمی کلی صادر نمود؛ چرا که موضوعی می‌تواند برای شخصی مکروه و برای دیگری مستحب باشد. به طور مثال دیدن برخی از فیلم‌ها برای شخصی تحریک‌آمیزی به فساد و گناه دارد و برای دیگری بدین‌گونه محرک نیست که در نتیجه برای اولی غیر جایز و برای دومی جایز است؛ همانند نسخه‌های پزشکی که هر کدام برای یک بیمار است و مردم نیز برای استفاده از غنا و موسیقی باید نخست ویزیت شوند و سپس به آنان نسخه داده شود و حوزه‌های علمی باید از چنان رشدی برخوردار باشند که بتوانند به چنین نیازهایی به صورت جزیی پاسخ دهند.

حکم غنا و موسیقی به اختلاف افراد و مرتبه آن‌ها تغییر می‌پذیرد؛ در این صورت، آن‌چه برای انسان‌های معمولی شایسته است، در خور صاحبان مروت نیست. احکام با توجه به افراد، مختلف می‌شود و فتاوا باید با لحاظ افراد و اشخاص، به گونه ویزیت فرد به فرد ارایه شود.

به هر روی، استفاده از غنا و موسیقی حلال است؛ مگر آن که با باطل و حرامی همراه شود یا با فرد، تناسب نداشته باشد.

منابع:

۱٫منطق موسیقی/ نکونام، محمدرضا، ۱۳۲۷/ واکاوی دانش موسیقی، موسیقی‌درمانی، فلسفه هنر موسیقی و احکام غناخوانی و مغالطات آن/ انتشارات صبح فردا، چاپ اول: ۱۳۹۳/ شابک: ۶ ـ ۰۹ ـ ۹۶۵۱۳ ـ ۹۶۴ ـ ۹۷۸/

۲٫تاریخ تحلیلی موسیقی در اسلام/ نکونام، محمدرضا، ۱۳۲۷/ نگاهی به تاریخ موسیقی اعراب و خلفای جور و جبهه باطل و سیر تاریخی مواجهه اندیشمندان ایرانی و فقیهان شیعی به موسیقی/ انتشارات صبح فردا، ۱۳۹۳/ شابک: ۰ ـ ۱۴ ـ ۷۳۴۷ ـ ۶۰۰ ـ ۹۷۸

۳٫آموزش مقامات موسیقی ایرانی/ نکونام، محمدرضا، ۱۳۲۷/ انتشارات صبح فردا، چاپ: دوم ۱۳۹۳٫

۴٫فقه غنا و موسیقی/ نکونام، محمدرضا، ۱۳۲۷/ غنا و موسیقی از دیدگاه قرآن کریم و روایات تفسیری و بررسی حکم باطل، لغو و لهـو/ انتشارات صبح فردا، ۱۳۹۳/ شابک دوره: ۰ – ۱۹ – ۶۴۳۵ – ۶۰۰ – ۹۷۸

جستارهای وابسته:

فلسفه، حکمت، ریاضی، صوت، غنا، طَرَب، حزن، تهییج، سرور، ترجیع، تجوید، نغمه، لهو، لغو، لعب

 

مطالب مرتبط