معناشناسی طَرَب:
طرب حالت خفت و خوشایندی است که به نفس دست میدهد. برای نمونه، وقتی سرنشین اتومبیلی که با سرعت زیاد حرکت میکند، ناگاه به سرازیری وارد شود، به سرنشینان حالت خِفّت و سبکی دست میدهد که این حالت را طرب میگویند. طرب به لحاظ روانشناسی به این میماند که انسان ناگاه از سراشیبی تندی با اتومبیل به سرعت حرکت مینماید و پایین رود و ناگاه دل وی پایین ریزد. حتی اگر کسی قدری تمرین نماید، از این کار لذت میبرد. این حالت و لذت، نوعی طرب است.
طَرَب در امور بهجت زا:
زناشویی و صدای چهچهه بلبل و شُرشر آب و سخنگویی مهمل کودک یکساله، تمامی شادیآفرین و لذتبخش است. مَد و کشیدن صدا و ترجیع و غلطاندن صدا در گلو و ایجاد چهچهه، طربآور و بهجتآفرین است. طرب در انزال منی نیز وجود دارد. مکاشفه و شهود نیز از خوشایندی، التذاذ و طرب برکنار نیست.
چیستی طَرَب:
لازم است برای شناخت معنای طرب نخست چندی از اصول روانشناسی و شناخت نفس، و قواعد فلسفی و لحنشناسی را در دست داشت تا هرچه بهتر معنای این واژه و روند پیدایش این رویداد در نفس انسانی را دریافت. بحث نیز باید ریشه در گزارههای بدیهی داشته باشد و از ندانستهها چیزی نگوییم.
نفس ناطقه آدمی مراحل و حالاتی مانند طبع، روح، عقل، وجدان، عاطفه، احساس و حافظه دارد که همه این مراحل به نفس با لحاظی که برای آن شده است، بازگشت دارد: «نفس» مرحلهای بعد از طبع است و عقل بعد از آن زایش مییابد و سپس دل و قلب است و بعد از آن، «روح» مرحله عالی باطن آدمی است. «حافظه» و «وجدان» نیز از مراتب نفس است و هر یک با دیگری تفاوت دارد. برخی از انسانها به طور فعلی، فاقد برخی از این مراحل میباشند. یکی وجدان رسایی ندارد، اما حافظه خوبی دارد و دیگری نفس اماره قوی دارد و عقل در او زایش نیافته است، یکی حسابگر خوبی است و عقل عادی دارد، اما قلب و روح ندارد و یکی روح دارد و حسابگری ندارد. مراحل و مراتب نفس امری متمایز از حالات نفسانی است و خوشامدن، تنفر، درد، شادی و فرح، غم و ناراحتی، شادابی و دلمردگی نمونهای از این حالات است که بر نفس عارض میشود و نباید این مراحل و حالات را با هم درآمیخت. طرب نیز یکی از این حالات است که بر نفس وارد میشود.
اطراب و تطریب:
اطراب و تطریب با طرب تفاوت دارد و وصف امر طرب آور – مانند صوت – است، نه وصف دل. طرب وصف شنونده و دل است که میریزد و تطریب خصوصیات شکلی امر طرب آور است و برای دل نیست. تطریب و اطراب وصف فاعلی و طرب وصف فعلی است. طرب به معنای خفت است و اطراب یعنی وارد کردن خفت. برای مثال، مد و ترجیع صوت ایجاد طرب میکند و تفاوتی نیست که چیزی طرب را به دل وارد کند یا طرب از دل حاصل شود.
طرب و ترجیع:
طرب امری متمایز از ترجیع است. ترجیع ضرب صوت و صدا و طرب اثر آن و برآمده از ترجیع است. وقتی گفته میشود صوتی طربآور است؛ یعنی اقتضای طرب را داراست و نه علیت تامه آن را و اگر خصوصیات و شرایط دیگری همراه آن شود، علیت آن تام میگردد. صوتی که طرب میآورد بر نفس خواننده و نیز شنونده تأثیرگذار است. گاه انسان از خواندن دیگری خوشامد دارد و گاه با خواندن خویش خشنود میشود و در هر حال نفس با توجه به خصوصیات صدا قبض و بسطهایی را میپذیرد و گاه برای وی خوشایند است.
طرب در صوت و موسیقی:
حالت طرب و خوشایندی حاصل از شنیدن موسیقی و آواز غنایی هم از موسیقی است و از موسیقی به انسان وارد میشود و هم طرب در خود شخص است که با شنیدن آواز به راه میافتد.
نفس صوت و صدا اقتضای طرب دارد و صدای خوب در انسان حالت اطراب را ایجاد میکند و موجب خوشایندی نفس میشود همانند دیدن خط زیبا یا چهره زیبا و هر زیبایی دیگری که چنین حالتی را به آدمی دست میدهد. دیدن انسانی که شجاع و بخشنده است برای هر انسان عاقلی خوشایند است. صوت و صدا نیز چنین اقتضایی دارد و گریزی از آن نیست و چنانچه انسانی از زیبایی لذت نبرد بیمار روانی است.
نسبی بودن طرب در صوت و موسیقی:
دانش موسیقی در خدمت تربیت صوت است که با ارتباطی که با نفس دارد به مدد پرورش نیروی احساسِ آدمی میآید. ترنمات موسیقیایی نیز متفاوت است. گاه با دستگاه پدید میآید و گاه بدون دستگاه. گاه طبیعی است، و گاه اکتسابی. گاه وحشی است و گاه غیر وحشی. گاه جمعی و تألیفی است و گاه غیر جمعی.
صوت دارای محتوا و ماده است. محتوای صوت به مناسبت، با حالات نفس همراه میشود. اگر این مناسبت لحاظ نشود، ممکن است صوت زجر دهنده باشد. انزجار گاهی برای صوت و گاه برای هوا و نفس و یا دیگر جهات جانبی است که با صوت سازگاری ندارد. ناسازگاری میتواند از سقف صدا باشد، یا از عرض صدا، یا در ارتباط با شکل و دستگاه برگزیده شده یا محتوا. گاه انزجار به سبب قرب و بُعد و نوع صداست. در هر حال، تناسبها و تنافرها در صوت و استماع و در نفس انسانی، گوناگون پدید میآید. شناخت این امور برای کسی که میخواهد موسیقی کار کند و موزیسین شود، لازم است.
سقف صدا، عرض صدا، قرب و بعد، زمان و مکان، خصوصیات نفس و لحن با خصوصیات اکتسابی آن که میتواند موزون یا غیر موزون باشد تمامی در یک صوت اثرگذار است. این خصوصیات اگر لحاظ شود و ایجاد تناسب کند، اشکال ندارد، ولی چنانچه کمترین خللی به تناسب وارد آید، صوت را آسیب طبیعی میزند و میتواند برای روان آدمی به عنوان عنصری آسیبزا شناخته شود که گاه شرع نیز با آن به دلیل خللی که دارد، مخالفت میکند.
خوشایندی از صوت، به تناسب عوامل مختلفی است. صوتها با هم مختلف است. برخی از گلو میخوانند و عدهای شفوی هستند و از لب میخوانند و تموّج را در دهان خود جای میدهند و به هنگام بیرون دادن صدا، لبها و دندانها را تنگ میکنند. تفاوت صدا در دستگاهها نیز تأثیر دارد. چارگاه به شفوی نزدیک است و سهگاه حلقوی است و به حنجره نیاز دارد. همچنین چگونگی صدا و تلفظ آن با محیط زیست هماهنگ است. آنان که بر سر کوه زندگی میکنند صدایی متفاوت از کسانی دارند که در دره روزگار میگذرانند و صدا و آواز یکی برای دیگری خوشایند نیست. برای نمونه صدای فردی آلمانی برای وی و همزبانان او ترجیعآور و طربانگیز است؛ اما یک ایرانی نه تنها به طرب نمیافتد، بلکه آن را ناپسند میدارد. البته این ناپسندی به سبب صوت و صدا نیست، بلکه به خاطر نوع تربیت است. صوت طبیعی و فطری ـ که در همه مشترک است ـ شکل میباشد و تربیت، امری محتوایی و به منزله ماده است. در شکلِ صدا و صوت، همه حتی حیوانات مشترک هستند؛ ولی در محتوا تفاوت وجود دارد و تا محتوا با سلیقه و نوع تربیت فرد همسان نباشد، خوشایند طرف مقابل نیست و مانند شیرینی یا ترشی است که هر کس بر اساس میل و ذائقه خویش از یکی از آن لذت میبرد و چنین نیست که ترشی خوشایند همه باشد؛ زیرا ذایقهها گوناگون است. توصیه میشود مؤذن باید با صدای خوش بخواند، و برای این است که صدای وی باید به گونهای باشد که برای همه خوشایند و با تمام ذایقهها سازگار باشد.
اطراب؛ امری اقتضایی:
گاه شخص، انسان سالمی است؛ به طور مثال، چنانچه ظهر ماه رمضان برای کسی بهترین غذا را به همراه نوشابه و دوغ پاستوریزه و آب یخ آورند وی به چیزی لب نمیزند و در خوردن غذایی نیز با همه زیبایی و خوشمزگی طمع نمیورزد و گاه حالتی بد به او دست میدهد ولی کسی که کمی ضعیف است از آن لذت میبرد و پیش خود آرزو میکند که ای کاش افطار بود تا وی میتوانست از آن غذا بخورد و چنانچه وی قصد افطار کند روزه او باطل میشود. اطراب امری اقتضایی است و همانند چاقو و هفت تیری است که بستگی دارد در دست چه کسی و با چه نیتی قرار گیرد، اگر آن را به دست دیوانهای روانی داده باشند خطر آفرین است و در صورتی که انسانی عاقل، جوانمرد و قوی آن را به دست گرفته باشد، احساس ناامنی نمیشود. اقتضا غیر از علیت است.
صوت با محتوا و ماده خود اتحاد دارد و محتوا ترکیبی از صوت و صداست. در تکلم، نخست صوت آشکار میشود و چنانچه بر مخرج فم اعتماد داشته باشد و بر آن صوت افزوده شود کلمه پدیدار میگردد. صوت و صدا با محتوا، زمان، مکان و خصوصیات دیگر مانند چگونگی خواندن، نوع حالت و نوع مراحل نفس با هم خلط میشود و ترکیب همه عوامل یاد شده صدایی را خوش یا ناخوش میسازد. صدایی که طربانگیز است؛ خواه آن صدا فرحانگیز باشد یا حزنآور، با خصوصیاتی همراه است که تنها برای خود صدا نیست. به طور مثال، اگر خوانندهای برای کسی که پدر خود را از دست داده است دشتی بخواند، یا شور بگیرد یا اصفهانی بخواند، به گریه میافتد و خواندن همین دستگاهها در مجلس شادمانی سبب ناخوشایندی و گاه خنده میشود. در چنین مجالسی باید زابل، چارگاه یا بیات ترک خوانده شود تا عیش به عزا تبدیل نگردد.
احکام فقهی طرب:
موارد طربزا و شادیآفرینِ طبیعی بسیار فراوان است و نمونههایی که ما برشمردیم، تمامی مُجاز است و در شرع، از این که حَظّ نفسانی است و از آن جهت که لذت نفسی است، به صورت ذاتی و اصالی ممنوع نشده است، بلکه ممنوعیت برخی از لذایذ به سبب عوارض جانبی است که باید در جای خود، از آن بحث کرد.
خوشامدی و کامیابی نیز مذموم نیست و آنچه زشت است گناه و معصیت است و نباید میان این دو خلط نمود. فراز «کیف أصبر علی فراقک»؛ خدایا من چگونه فراق تو را تحمل کنم! به این معناست که خداوند برای حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام شیرینی و بهجت بسیار دارد. خوشی خدایی نهایت سرخوشی است، از این روست که حضرت چنین عاشقانه سخن میگوید و بر این اساس نمیتوان گفت اگر چیزی خوشایند بود و لذت داشت، پس حرام میباشد!
طرب در دنیای کنونی هم اقتضای حرام دارد و هم اقتضای حلال. در زمان خلفای جور و در دنیای فاسد، اگر موسیقی، غنا و طرب به دست اهل دنیا و جبهه باطل داده شود، همانند اسلحهای است که به دست انسان دیوانهای داده شده است؛ چرا که آدمی را به سوی حرام، غفلت و معصیت بر میانگیزد. صوت و صدا و بهویژه طرب بهخودی خود هیچ اشکالی ندارد و در حد اقتضا، خوب است و تنها در صورتی زشت و ناپسند میگردد که در خدمت بدی و فساد قرار گیرد.
فقیهان و عالمان دینی در تاریخی به درازای بیش از هشتصد سال، بر حرمت «مد الصوت مع الترجیع المطرب» پایفشاری نمودند. آیا قول زور همان «مدّ الصوت مع الترجیع المطرب» است یا خیر؟
قول به معنای اعتقاد و زور به معنای باطل است و اعتقاد باطل میتواند اخباری باشد، همچون خبر دروغ، و یا انشایی باشد، مانند شهادت باطل.
قول زور به معنای اعتقاد باطل است که از مصادیق آن دروغِ راستنما، شهادت باطل و تشویق باطل است و حضرات معصومین علیهمالسلام به طور عملی و مصداقی غنای خاص را بیان نمودهاند و قدر متیقن آن غنای مناسب با مجالس بنی امیه و بنی عباس است که با شراب و انواع گناهان همراه بوده و در خدمت دولت باطل و جبهه آن بوده است.
قول زور مصادیق فراوانی دارد و شهادت باطل، انشای کلام باطل، «أحسنت» گفتن به کسی که باطلی را میگوید، قولی که به ظاهر حق و در اصل باطل است از افراد آن است و تعدد افراد نسبت به معنای واحد است و نه استعمال لفظ در بیش از یک معنا و یا استعمال مجاز مرسل یا حقیقت ادعایی.
زور در این آیه به معنای حق جلوه دادن باطل است که هم عمل زور را شامل میشود و هم اعتقاد و هم قصد را در بر دارد و هم انشا و اخبار را. اما آنچه مهم است، این است که هم این آیه و هم دو آیه پیشین که در مورد «زور» بود، هیچ یک به ذات صوت، صدا، مدّ، شدّ، ترجیع، ترتیل، طرب و دف ارتباطی ندارد و سخن تنها بر سر زور و ظلم و قصد سوء و قرار گرفتن در جبهه باطل و علیه حق ایستادن است. بله، غنا و موسیقی اگر خادم باطل گردد و به جبهه باطل درآید، مصداق زور میگردد؛ همانطور که جبهه باطل میتواند هر چیز دیگری حتی شعایر دینی را به خدمت خود گیرد؛ چنانکه معاویه در جنگ صفین، خود را در پناه قرآن قرار داد، در این صورت، قرآنهایی که وی به کار برد در خدمت جبهه باطل بود و مسلمانان نباید به بهانه حفظ حرمت قرآن، از جنگ با معاویه دست میکشیدند.
هم چنین روایاتی که از قول زور منع می کند، بر فساد بسیار این مجالس دلالت دارد اما این امر به ناپسندی یا حرمت «مد الصوت مع الترجیع المطرب» که غنای مورد نظر فقیهان است دلالت ندارد. در هیچ یک از این روایات، سخنی از غنا نیست. در این روایات، همانند فرهنگ قرآن کریم، «زور» به تظاهر به حق معنا میدهد و شهادت زور به ذات غنا و موسیقی و نیز تعریف فقهی آن: «مدّ الصوت مع الترجیع المطرب» هیچ گونه ارتباط معنایی ندارد؛ مگر آن که موسیقی و غنا در خدمت جبهه باطل قرار گیرد و مصداق اعتقاد به باطل و دستگاه ظلم و جور شود.
منابع:
۱٫منطق موسیقی/نکونام، محمدرضا، ۱۳۲۷/واکاوی دانش موسیقی، موسیقیدرمانی، فلسفه هنر موسیقی و احکام غناخوانی و مغالطات آن/انتشارات صبح فردا، چاپ اول: ۱۳۹۳/شابک: ۶ ـ ۰۹ ـ ۹۶۵۱۳ ـ ۹۶۴ ـ ۹۷۸٫
۲٫فقه غنا و موسیقی/ نکونام، محمدرضا، ۱۳۲۷/غنا و موسیقی از دیدگاه قرآن کریم و روایات تفسیری و بررسی حکم باطل، لغو و لهـو/ انتشارات صبح فردا، ۱۳۹۳/ شابک دوره: ۰ – ۱۹ – ۶۴۳۵ – ۶۰۰ – ۹۷۸٫
جستارهای وابسته:
صوت، موسیقی، غنا، حزن، تهییج، سرور، ترجیع، تجوید، نغمه، لهو، لغو، لعب