شادي، رفق، سازگاري و آزادگي از اصول مهم زندگي

يكي از فرزندان من در بچگی مانند ژیگول‌ها لباس می‌پوشید. روزی خواهر کوچکش با اعتراض گفت که چرا این‌طور لباس پوشیده است. گفتم لی شلوار کلفتی است و پاره نمی‌شود، برای او اشکالی ندارد و موجب می‌شود تا فردا در بزرگسالی، جِلف و سبکسرانه لباس نپوشد. او نماز خود را اول وقت می‌گزارد و نمره‌های تحصیلی او نیز عالی است. او با این‌که درآمد چندانی ندارد، اما برای خود سال خمسی قرار داده بود تا وقتی که طلبه شد، چون درس‌هایش را خیلی خوب خوانده بود، خمسش را به او بخشیدم. او در نوجوانی خود شیک و قشنگ لباس پوشیده است و دیگر می‌داند لی چیست و مو و زلف کدام است و فردا که عالِم شود و دیگر این فضا را ندارد، چنین نیست که بگوید آخ و آه بکشد و افسوس بخورد که از دنیا چیزی ندیده است. شادی در زندگی یک اصل مهم است؛ همان‌طور که آزادی، آزادگی و نیز رفق و سازگاری از اصول مهم زندگی است.

خودم نوجوان بودم؛ یعنی نوزده سالم بود که دیگر تقلید نمی‌کردم. در فیضیه روزی چند درس می‌گفتم. چنان با اقتدار در درس‌ها ظاهر شده بودم که همه با انگشت به من اشاره می‌کردند و می‌گفتند نکونام که می‌گویند این است. آن زمان‌ها زلف می‌گذاشتم، کرنل می‌زدم، شلوار پاچه‌تنگ می‌پوشیدم و خیلی شیک بودم و قیافه‌ام به آخوندی نمی‌خورد، ولی طلبه‌ها به درسم می‌آمدند؛ چون محتوای درس و سطح آن خیلی عالی بود. در آن زمان‌ها شخصي با حزبش که امروزه به لباس و عمامهٔ ما گیر می‌دهد، همان زمان‌ها نیز به من می‌گفت زشت است این طلبه‌ها می‌آیند درس شما، شما بیایید و معمم بشوید. گفتم خُب نیایند، مگر من گفته‌ام که بیایند. من الآن احتیاج به لباس ندارم. من کار علمی می‌کنم، نه آخوندی.

از اموری که فرزندانم را از همان کودکی به آن تشویق می‌کردم، مهارت استفاده از کامپیوتر بوده است. بچه‌های من در این زمینه بسیار موفق بودند. امروزه، کامپیوتر ابزار تحصیل است و کسی که آن را نداند، بی‌سواد است. نظام آموزشی و تحصیلی هم در آموزش و پرورش و نظام عالی و هم در حوزه‌های علمیه، اگر اقبال جدی به کامپیوتر نداشته باشد، در عقب‌ماندگی خود از قافلهٔ علم می‌ماند.

مطالب مرتبط