کودک بودم و تازه در شهر تهران از ماشین دودی استفاده میکردند.
ماشین دودی مسافت بین شوش تا شهرری را طی میکرد. عدهای میپریدند و ماشین دودی را میگرفتند و عدهای روی آن راه میرفتند. بعضیها ناشی بودند و در پرش موفق نبودند و بر زمین میافتادند. گاهی بچهها عقب درشکهها را میگرفتند و سواری میخوردند. این کار نیاز به مهارت داشت و لازم بود شخص، خودش را با قطار یا درشکه تنظیم کند تا بتواند خود را به آن متصل کند. در آن زمانها، کودکان پابرهنه راه میرفتند. یادم است در تهران، خیابانها آسفالت نبود و خاکی بود. پاهای ما خاکی میشد و وقتی وارد خانه میشدیم، از ما میخواستند ابتدا پاهایمان را بشوییم و بعد وارد خانه بشویم. البته من خیلی کم پیش میآمد که پابرهنه باشم. آن زمان هنوز پلاستیک نبود و قیمت کفشهای چرمی گران بود. بعدها گالیش به بازار آمد و بعد از آن، کتانی رایج شد. ما پنج تومان میدادیم و کتانی میخریدیم که به مدت چهار سال از آن استفاده میکردیم. کفشها اما یا گشاد بود یا تنگ و پاهایمان را زخم میکرد.