در زمان کودکی روزی شعبان جعفری که به او شعبون بی‌مخ می‌گفتند را دیدم. او هیکل خیلی گنده‌ای داشت و ورزشکار بود. او باستانی کار می‌کرد و مثل فرفره در زورخانه می‌چرخید و چنین نبود که خیک باشد. او را متهم کرده بودند در کودتای بیست و هشت مرداد دست داشته است. کسی می‌گفت تو را دیده‌اند که با کارد به شکم طرفداران مصدق می‌زدی و قداره می‌کشیدی. او گفت این نامردها دروغ می‌گویند. من کی این کارها را می‌کنم. من اگر بخواهم کسی را بکشم همین‌طوری مثل گنجشک پاره پاره‌اش می‌کنم، چاقو و قداره لازم ندارم. به او برخورده بود که بگویند از چاقو یا قداره استفاده می‌کند. او می‌گفت اگر می‌گفتند من کسی را بادست‌های خودم کشتم و پاره‌اش کردم، راست می‌گویند اما وقتی می‌گویند من به کسی چاقو زدم و او را کشتم، دروغ می‌گویند؛ زیرا چاقو و قمه سبک من نیست.

مطالب مرتبط