در زمان کودکی روزی شعبان جعفری که به او شعبون بیمخ میگفتند را دیدم. او هیکل خیلی گندهای داشت و ورزشکار بود. او باستانی کار میکرد و مثل فرفره در زورخانه میچرخید و چنین نبود که خیک باشد. او را متهم کرده بودند در کودتای بیست و هشت مرداد دست داشته است. کسی میگفت تو را دیدهاند که با کارد به شکم طرفداران مصدق میزدی و قداره میکشیدی. او گفت این نامردها دروغ میگویند. من کی این کارها را میکنم. من اگر بخواهم کسی را بکشم همینطوری مثل گنجشک پاره پارهاش میکنم، چاقو و قداره لازم ندارم. به او برخورده بود که بگویند از چاقو یا قداره استفاده میکند. او میگفت اگر میگفتند من کسی را بادستهای خودم کشتم و پارهاش کردم، راست میگویند اما وقتی میگویند من به کسی چاقو زدم و او را کشتم، دروغ میگویند؛ زیرا چاقو و قمه سبک من نیست.
نقش پدر
پدرم در مربیگری برای من استاد بود. او در تربیت فرزندان خود به هیچ وجه به صورت جزیی، موردی و در هر کاری دخالت نمیکرد. ….
احاديث ماندگار
«ارحم من فی الأرض یرحمک من فی السماء»؛ به زمینیها مرحمت داشته باشید و آنها را کمک کنید تا آسمانیها به شما کمک کنند. در صورتی میتوان مشکلات روی زمین را حل کرد که بتوان با آسمانیها پیوند داشت تا بالاییها مدیریت کار را به دست گیرند…..
شادي، رفق، سازگاري و آزادگي از اصول مهم زندگي
يكي از فرزندان من در بچگی مانند ژیگولها لباس میپوشید. روزی خواهر کوچکش با اعتراض گفت که چرا اینطور لباس پوشیده است. گفتم لی شلوار کلفتی است و پاره نمیشود، برای او اشکالی ندارد و موجب میشود تا فردا در بزرگسالی، جِلف و سبکسرانه لباس نپوشد. او نماز خود را اول وقت میگزارد و نمرههای […]
كليسا
بچه که بودم به کلیسا میرفتم تا انجیل را آموزش ببینم و با عقاید مسیحیان آشنا شوم. من کتابهایی مقدس مانند تورات و انجیل را مانند قرآنکریم میتوانم تدریس و تفسیر کنم. همچنین میتوانم بحث تطبیقی کتابهای مقدس را به صورت مستند بیان کنم. کلیسایی که میرفتم کلیسای رافائل بالای چهارراه گلوبندک بود. مربی معنوی […]
کودکان پابرهنه و ماشین دودی
کودک بودم و تازه در شهر تهران از ماشین دودی استفاده میکردند.