جلسه اول: علم اسماء الحسنی

 تمام قاموس اندیشه انسان

آدمی در اندیشه خویش، همواره با یک مثلث فکری مواجه است؛ سه زاویه عمده‌ای که تمام قاموس اندیشه انسانی را تشکیل می‌دهد.

انسان، جهان و حق‌تعالی، سه موضوعی هستند که در بررسی همه اندیشه‌های انسان، نه می‌توان چیزی از آن کاست و نه موضوعی را می‌توان بر آن سه افزود. همه بر محور این سه موضوع می‌چرخند. انسان به هر معنایی که شناخته شود، جهان به هر حدّی که تعریف شود و حق‌تعالی هرگونه که تصور شود، مورد توجه اندیشه انسان قرار می‌گیرد. بت‌پرست، مشرک، کافر و دین‌دار، همه و همه به این سه زاویه می‌اندیشند.

آدمی برای شناخت و وصول به حق‌تعالی، در مدار مثلث فکری خویش، نخست به شناخت «من» ـ خویشتن ـ می‌پردازد، تا انسان را بشناسد، سپس «دنیای من» ـ یعنی شناخت جهان ـ را پی‌می‌گیرد، آن‌گاه به بودن و یا نبودن خالق برای هستی می‌اندیشد. آن‌کس که به بی‌خدایی معتقد است، قبل از نفی خالق، نام خدا را بر زبان جاری می‌سازد، سپس کلمه «نیست» را به‌آن ملحق می‌کند و آن‌کس که می‌گوید «خالقی هست» قبل از این‌که بگوید «هست»، به خالق اندیشیده است. او ابتدا از انسان و جهان تصوّری دارد و به دنبال آن، به زاویه سوم می‌اندیشد: که آیا حقیقتی ورای این انسان و جهان وجود دارد یا خیر؟ این گونه است که آدمی نمی‌تواند خود را از تفکر نسبت به حق‌تعالی دور سازد و به او نیندیشد! انسان همواره با واژه‌های متنوع و شیوه‌های متفاوت با حق‌تعالی برخورد دارد. در میان تمام مِلل و نِحل جهان، هیچ فرهنگی، از واژه‌ای که ـ مفهوم «خدا» را برساند ـ خالی نیست؛ از این‌رو، انسان در اندیشه، تعقل، فکر و فرهنگ خویش، گریزی از پرداختن به «خدا» ندارد. سوفسطایی، ماتریالیسم، ایدئالیسم و رئالیسم، مدرنیسم و پست مدرن، همه و همه با هر فکر و فرهنگ و با هر تصوری که از خدا دارند، به او می‌اندیشند.

انسان‌ها به دنبال حق‌اند، و برای این منظور، یا خودشان را دنبال می‌کنند تا به حق برسند، یا حق را پی‌می‌گیرند تا به خودشان برسند.

(۱)

مدار زوایای مثلث

انسان، جهان و حق، سه زاویه یک مثلث‌اند؛ سه زاویه‌ای که در یک مدار قرار می‌گیرند و با همدیگر شناخته می‌شوند. حق‌تعالی را بدون شناختن انسان و جهان، نمی‌توان شناخت. انسان و جهان نیز بدون شناختن حق‌تعالی معنا پیدا نمی‌کند. بر این اساس، دانشمند و بی‌سواد، و با ایمان و بی‌ایمان، در این عصر یا هر زمان دیگر، چاره‌ای از پرداختن به همه این زوایا ندارند.

اسما، شروع کار

قران کریم کامل‌ترین مرحله معرفت حق‌تعالی و اسمای او را، شأن انسان می‌داند و ملائکه و موجودات دیگر را در این حدّ معرفی نمی‌کند: «وَعَلَّمَ آَدَمَ الاْءَسْمَاءَ کلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَی الْمَلاَئِکةِ فَقَالَ أَنْبِئُونِی بِأَسْمَاءِ هَؤُلاَءِ إِنْ کنْتُمْ صَادِقِینَ»؛«قَالُوا سُبْحَانَک لاَ عِلْمَ لَنَا إِلاَّ مَا عَلَّمْتَنَا إِنَّک أَنْتَ الْعَلِیمُ الْحَکیمُ»(۱)

آیه فوق، گواه بر این است که فرشته‌ها در شناخت اسمای حق‌تعالی، در حدّ و مرتبه انسان نیستند. حق‌تعالی همه اسما را تنها به آدم تعلیم می‌دهد! نه به ملائکه و نه به هیچ موجود دیگر! سپس می‌فرماید: «وَلِلَّهِ الاْءَسْمَاءُ الْحُسْنَی فَادْعُوهُ بِهَا»(۲).

بی‌شک حق‌تعالی اسمایی دارد، اما این اسما چگونه‌اند؟ او چه تعداد اسم دارد؟ چه مقدار از اسما را، می‌توان از مدارک موجود به‌دست آورد؟ چه تقسیماتی در اسمای الهی وجود دارد؟ اسم بسیط چیست؟ اسم مرکب کدام است؟ اسمای جمال و جلال و ویژگی‌های آن کدام است؟ چگونه اسما از ذات حق‌تعالی حکایت می‌کنند؟ آیا ذات نیز اسم دارد؟ چه تفاوتی میان اسما و صفات وجود دارد؟ آیا اسما توقیفی‌اند؟ آیا خود انسان می‌تواند برای حق‌تعالی اسمی انتخاب کند؟

این‌ها مباحث مهمی است که در اسم‌شناسی و معرفت‌الاسماء مطرح است. به راستی اسم‌شناسی چه مرحله‌ای از کمال است؟ که فرشته‌های مجرد که خود در عالم بالایند و مدبرات امورند، اعتراف می‌کنند که «لاَ عِلْمَ لَنَا»(۳) ملائکه با تمام فضل و کمالی که دارد، به رتبه انسان نمی‌رسد؟

 

۱- «و خدا همه اسما را به آدم آموخت سپس آنها را بر فرشتگان عرضه نمود و فرمود: اگر راست می‌گویید، از اسامی اینها به من خبر دهید»؛

گفتند: منزهی تو، ما را جز آنچه که خود به ما آموخته‌ای، هیچ دانشی نیست. تویی دانای حکیم. بقرة / ۳۱- و ۳۲٫

۲- و نامهای نیکو به خدا اختصاص دارد. پس او را با آنها بخوانید. اعراف / ۱۸۰٫

۳- بقرة / ۳۲٫

(۲)

اگر ملائکه علم به اسما ندارند، پس انسان چگونه به آن رسیده است؟ این چه علمی است که مَلَک ندارد و انسان به آن دست یافته است!

تخصص در علم اسما

دسته‌ای از علوم، و در رأس آن، علم‌الأسماء، مباحث ویژه‌ای است که از طریق دانستن علومی همچون منطق، فلسفه، عرفان، فقه، اصول و تفسیر، به‌دست نمی‌آید. علم اسما، علمی تخصصی است که باید با متانت تمام دنبال شود.

این‌دسته از علوم که شامل علم ولایت، تعبیر، وصول به غیب و علوم غریبه‌و…، نیازمند شناخت اسمای الهی است. علم اسما، مداری برای ورود به بسیاری از علوم غیبی، الهی، ربوبی و ولایی است و بدون آن هیچ راهی برای ورود به این علوم وجود ندارد.

در علم ولایت، نخست خداوند را باید شناخت؛ چرا که ولایت در اصل، از آنِ حق‌تعالی است: «اللَّهُ وَلِی الَّذِینَ آَمَنُوا»(۱) ولایت انبیا و ائمه معصومین علیهم‌السلام در مقام خلافتِ خداوند است؛ گرچه شناخت حق‌تعالی و ولایت او نیز آسان نیست. سخن حضرت رسول صلی‌الله‌علیه‌وآله که می‌فرماید: «قولوا لا اله الا اللّه تفلحوا»(۲) بیان‌گر مرز شریعت و دروازه ورود به آن است، تا در شروع مسلمانی، همه بتوانند با طهارتْ وارد دین بشوند. امّا در ورای این مرز، بلندایی وجود دارد که همه را به عجز می‌کشاند؛ چرا که ذات حق‌تعالی و اسما و صفات او به راحتی قابل وصول نیست: «غایة عرفان العارفین، العجز»(۳).

معنای مطابقی اسما

برای شناختن اسمای الهی، ابتدا معانی مطابقی آن بررسی می‌شود. بسیاری از کسانی که به علم اسما پرداخته‌اند، دقّت در معانی آن‌ها نکرده‌اند. گاه معانی اسما را با یکدیگر اشتباه گرفته‌اند. چرا اسمای خدا را این‌گونه معنا کرده‌اند؟ آیا از تنگنای وجود واژه‌ها به این معانی رسیده‌اند؟ یا بی‌دقتی ایشان موجب این اشتباهات شده است؟ و یا بلندای معانی اسما طوری است که این معانی به چنگ هر ذهنی نمی‌افتد؟! به هر دلیلی که باشد، این امر بر مشکلات فهم اسما، افزوده است. برای خداشناسی، نخست

۱- خداوند سرور کسانی است که ایمان آورده‌اند. بقرة / ۲۵۷٫

۲- بگویید خدایی به‌جز اللّه نیست تا رستگار شوید. ابن شهرآشوب / مناقب آلِ ابی‌طالب / ج ۱ / ص ۵۱٫

۳- غایت شناخت عارفان، اعتراف به عجز است.

(۳)

باید نقشه حق‌تعالی را به درستی ترسیم کرد، تا معنای صحیح و درستی از او به ذهن آدمی بنشیند. در دانستن نقشه حق، افزون بر اسما و صفات، باید به ذات نیز پرداخت. آیا ذات حق‌تعالی نیز اسمی دارد؟ یا واژه‌ها در تبیین ذات، کوتاه‌اند؟

در سرآغاز کلام، که «بسم اللّه الرحمن الرحیم» است. هر یک از اسمای «اللّه»، «رحمان» و «رحیم» چه معنایی دارند؟ آیا به راستی «اللّه» به معنای خداست؟ یا واژه‌ای برای معنای اللّه نیافته‌اند و به ناچار این‌گونه ترجمه کرده‌اند؟ نخستین کسی که «اللّه» را به زبان فارسی «خدا» معنا کرده است، چقدر دقّت و اهتمام بر درستی معنا داشته است؟ پس از بررسی معنای مطابقی اسما، بحث ارتباط هر یک از اسما با حق‌تعالی پیش می‌آید. اسمای الهی، هرکدام چگونه معنایی دارند؟ که باعث پیدا شدن «حیث» در حق‌تعالی نمی‌شود؟! در حالی که در موجودات مختلف، یک حیث موجب می‌شود که آن موجود حیث دیگر را نپذیرد. برای مثال: وقتی می‌گوییم «زید شاعر است»، حیث‌های دیگر او ـ یعنی کاتب یا عالم بودن او ـ موردنظر نیست. حال اگر بگوییم: «زید عالم است»، این‌بار، حیثِ شاعر بودن او مد نظر نیست. ممکن است زید شاعر باشد، ولی عالم نباشد و یا عالم باشد اما شاعر نباشد.

اسمای حق‌تعالی همانند شاعر بودن انسان و یا کاتب و عالم بودن او، «حیثی» نیست.

خداوند را چگونه بخوانیم؟

«وَلِلَّهِ الاْءَسْمَاءُ الْحُسْنَی فَادْعُوهُ بِهَا»(۱)

با کدام اسم او را بخوانیم؟ آیا به راستی خدا را می‌توان خواند؟ در صورت حیثی بودن اسما کارْ سبک و آسان است؛ ولی آیا می‌توان خدا را این‌گونه خواند؟ اگر هر اسمی از اسمای حق‌تعالی، تمام‌الاسماء است، مسئله متفاوت خواهد بود.

وقتی دوستانتان به شما می‌گویند: «گوشه باری را بگیرید، ما هم بقیه را می‌گیریم تا از زمین بلندش کنیم» در این صورت، کاری که شما انجام می‌دهید، چندان دشوار نیست؛ ولی اگر بگویند: «گوشه بار را که می‌گیرید، همه بار باید از زمین برداشته شود»، این‌بار، کارتان بسیار دشوارتر خواهد بود. درست است که حیثی بودن اسما، کار را سبک و راحت می‌کند، اما اسمای خدا حیثی نیست. هر اسمی از حضرت حق‌تعالی، تمام‌الاسماء است.

۱- و نامهای نیکو به خدا اختصاص دارد. پس او را با آنها بخوانید. اعراف / ۱۸۰٫

(۴)

اسماءالله و روانکاو اسلامی

روانکاو اسلامی، طبیب روحی جامعه اسلامی است. او با استفاده از اسماءاللّه، دعاها، مأثورات و قرآن کریم، مشکلات و امراض روحی و روانی افراد را بهبود می‌بخشد. او با داشتن شناخت علمی و دقیق نسبت به حق‌تعالی و اسما و صفات او، همانند یک پزشک حاذق و متبحّر برای حلّ مشکلات روحی بیمارانش نسخه می‌دهد و آنان را از رنج بیماری‌های روحی و روانی می‌رهاند.

روانکاوان غرب و اروپا و تابعان چشم و گوش بسته آنان، میان بیماری‌های روح و روان، که منشأء درونی دارند با بیماری‌های روحی و روانی‌ای که اختلال و به‌هم‌ریزی درونی بیمار، حاصل تاثیرات خارجی است، تفاوتی نمی‌بینند. ایشان متوجه دو نوع بودن بیماری نیستند. برای هر دو گروه ـ که به زعم شان یک گروه بیشتر نمی‌باشد ـ والیوم قوی و قرص‌ها و آمپول‌های مخدر تجویز می‌کنند تا شاید بیمار ساعات زیادی از شبانه‌روز را همانند یک مرده در گوشه‌ای از محل زندگی‌اش بیفتد تا به دنبال آن، بتواند ساعات کمی از شبانه روز را به‌گونه‌ای که مقداری قابل تحمّل باشد، زندگی کرده و روزگار بگذراند! غافل از این‌که او بیمار را لحظه به لحظه به مرگ نزدیک‌تر می‌کند و او را به مرگ تدریجی، از بین می‌برد.

روانکاو اسلامی، امراض روحی و روانی را از طریق اسماءاللّه، ادعیه و مأثورات، معالجه می‌کند. او با تجویز کردن قرائت آیه، سوره و یا دعایی ویژه، همراه باتوصیه روش استفاده بیمار از آیه و دعا ـ به‌طوری که با بیماری‌اش تناسب داشته باشد ـ بیمار را به زندگی و سلامت کامل برمی‌گرداند. روان‌کاو اسلامی از آثار و خواص هریک از اسما و ادعیه و آیات قرآن در درمان بیماری‌های افراد بهره می‌گیرد: «وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآَنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِینَ وَلاَ یزِیدُ الظَّالِمِینَ إِلاَّ خَسَارا»(۱). قرآن و در رأس آن، اسمای الهی شفابخش است. أسماءاللّه مفاتیح‌الغیب‌اند. کسانی که با امور غیبی، ربوبی و الهی و ماورای ماده ارتباط پیدا می‌کنند، کارشان را با اسماءاللّه شروع می‌کنند. چه‌بسا خواندن کل دعای جوشن کبیر، مشکلی را از میان برندارد؛ ولی یک اسم بتواند به راحتی مشکل بزرگی را برطرف کند. اگر خدا و اسمای حسنای او، حلّال مشکلات بشر نباشند، پس چه‌کسی و چه‌چیزی می‌تواند مشکل‌گشا باشد؟!

همان‌گونه که آتش حرارت تولید می‌کند و خوردن ترشی، از چربی‌های بدن می‌کاهد، اسماءاللّه نیز هریک خاصیت و اثری دارند. خاصیت اسما، حل مشکلات است. انسان با استفاده از اسمای الهی،

۱- و ما آنچه را که برای مؤمنان مایه درمان و رحمت است، از قرآن نازل می‌کنیم؛ ولی ستمگران را جز زیان نمی‌افزاید. اسراء / ۸۲٫

(۵)

می‌تواند مشکلات خویش را حل کند.

وقتی نام ترشی را به زبان می‌آورید، آب در دهانتان به راه می‌افتد؛ اما بسیار اتفاق می‌افتد که اسماءاللّه را می‌خوانیم، ولی اثر و خاصیت آن را نمی‌بینیم. نام‌های مختلف رحمن، رحیم، مجید، ودود، جبّار و قهّار را بر زبان جاری می‌کنیم، ولی از آن‌جا که اسمای حق‌تعالی در دل و جان انسان، ننشسته است و جایی در دل پیدا نکرده است، نه شوقی در دل پیدا می‌شود، نه ترسی و نه عظمتی!! ولی قرآن کریم چه زیبا از آثار، سخن می‌راند و می‌فرماید: «لَوْ أَنْزَلْنَا هَذَا الْقُرْآَنَ عَلَی جَبَلٍ لَرَأَیتَهُ خَاشِعا مُتَصَدِّعا مِنْ خَشْیةِ اللَّهِ وَتِلْک الاْءَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یتَفَکرُونَ»(۱) چگونه است! اگر قرآن بر کوهی با عظمت نازل می‌شد، آن را متلاشی می‌کرد؟! امّا بسیارند افرادی که به وفور قرآن می‌خوانند و در زمره حافظان قرآن هستند، ولی دلهایشان تکان نمی‌خورد؟! چرا قرآن چنین خاصیتی برای آنان ندارد؟! کسی که به راستی به قرآن تلبّس پیدا می‌کند، چگونه دلش آرام و قرار پیدا می‌کند؟

تماشا و قرائت عصا به‌دستان

گاه تماشای قرآن و قرائت آن برای کسی که سواد چندانی ندارد، فایده می‌بخشد؛ چونان کور عصا به‌دستی که وارد اتاق می‌شود و دستش را به در و دیوار می‌زند و ناگهان دستش به کلید برق می‌خورد و لامپ را روشن می‌کند. در قرائت قرآن نیز گاه افراد، زیر و زبر الفاظ را به درستی ادا نمی‌کنند، ولی با این حال، سنگ، گل، خشت و همه هستی با او همراه و همنوا می‌شوند و قرآن می‌خوانند. گرچه او خود از همه‌چیز بی خبر است و نمی‌داند چه کرده است! گاه ملائکه و موجودات دیگر به قرائت قرآن او گوش فرا داده و استفاده می‌برند؛ ولی او خود، نه چیزی می‌بیند و نه چیزی می‌شنود. اگر می‌دانست با قرآن خواندنش چه کارهای نادیده‌ای کرده است، شاد و خوشحال می‌شد. مبادا شب و روزی بر ما بگذرد که در آن، آیه‌ای از قرآن را قرائت نکنیم. بی‌توجه بودن نسبت به قرآن کریم، برای همه ـ به‌ویژه برای اهل علم و طلاب علوم دینی ـ موجب شقاوت است. اولیای معصومین علیهم‌السلام با این‌که داعیه داشتند که «لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا»، در کنار فعایت‌های محتوایی خویش، قرآن می‌خواندند.

البته همه می‌دانیم که قرآن خواندن، به تنهایی کافی نیست؛ بلکه شروعی برای پیشرفت است؛ از این رو

۱- اگر این قرآن را بر کوهی فرومی‌فرستادیم، یقینا آن کوه را، از بیم خدا فروتن و از هم‌پاشیده می‌دیدی و این مثل‌ها را برای مردم می‌زنیم؛ باشد که آنان بیندیشند. حشر / ۲۱٫

(۶)

به فرموده قرآن کریم:«فَاقْرَءُوا مَا تَیسَّرَ مِنَ الْقُرْآَنِ»(۱). آیه شریفه، دستوری برای نهایت پی‌گیری کردن قرائت قرآن می‌باشد: «هر قدر برایتان میسّر است، قرآن بخوانید» ولی علما چه بد استنباط کرده‌اند! امر واجب را به استحباب حمل کرده‌اند و در نتیجه به جایی رسیده‌ایم که بسیاری از مردم، قرائت قرآن را ترک کرده‌اند؛ در حالی که امروز بسیاری از مردم دنیا کتاب‌های زیادی را به زبان‌های فارسی، عربی و دیگر زبان‌های زنده دنیا، مطالعه می‌کنند و بهره‌های فراوانی از آن می‌برند و قرآن کریم با عظمتی که دارد، کم‌تر قرائت می‌شود.

انسان و وصول به اسما

قرائت قرآن و ذکر اسمای الهی، با قصدهای متفاوت همراه می‌شود: ۱) قصد اِخبار ۲) قصد انشا. ۳) قصد ثواب.

آن‌کس که تمام دعای جوشن کبیر را به قصد بهره‌مند شدن از ثواب می‌خواند، با کسی که به کنده می‌نشیند و با یک اسم از اسماءاللّه، کشتی می‌گیرد، متفاوت است. در روش دوم ـ که با قصد انشا صورت می‌گیرد ـ گاه یک اسم، انسان را بر زمین می‌زند و گاه ذاکر اسم را در درون خودش آشنا می‌کند و اثرات آن ظاهر می‌شود. آثار اسما، بدون انس به آن و استدامه و رعایت زمان و سایر شرایط، ظاهر نمی‌شود.

آیه کریمه «فَاقْرَءُوا مَا تَیسَّرَ مِنَ الْقُرْآَنِ»(۲) بدین معناست که: ای انسان! اگر برایت میسّر است، بیست بار بخوان. اگر می‌توانی، سی بار بخوان و بالاخره هرچه برایت میسّر است، قرآن بخوان تا بلکه دلت آشنا گردد. قرآن کریم، کتاب أسفار و شفا نیست که آدمی با یک‌بار خواندن، همه چیزش را بفهمد و برای بار دوم حوصله‌اش سربرود! انسان باید در محضر قرآن و اسمای الهی باشد تا کم‌کم آشنا شود و در دل بنشیند.

آنان که به فکر دوستی با قرآن و اسمااللّه هستند، بدانند قرآن و اسما به این زودی، پذیرای دوستی و انس با کسی نمی‌باشند؛ ولی آن‌گاه که کسی را می‌پذیرند، دیگر رهایش نمی‌کنند. با خواندن یک اسم، انسان نمی‌تواند به زودی زود آشنای آن گردد؛ ولی با استدامت، کم‌کم به آشنایی می‌رسد و گاه به جایی می‌رسد که موکل پیدا می‌کند. آن موکل، همانند لشکری آماده، از او فرمان می‌برد.

اسمااللّه، پرگار اصلی وصول به کمالاتی همچون ولایت، اعجاز، کرامت، علم تعبیر، علوم غریبه

۱- هر چه از قرآن میسر شد، قرائت کنید. مزّمّل / ۲۰٫

۲- همان.

(۷)

(اعداد، حروف و غیره) و علم سحر و جادو است. همه این امور، حول محور شناخت اسما می‌چرخد. این مطلب به‌سان مطلبی در ادبیات است که می‌گوید: هرچه جمله، کتاب و نوشته دارید، همه بر محور کلمه می‌چرخد که از سه قسم خارج نیست پس همان‌طور که در ادبیات، ابتدا باید اسم، فعل و حرف را شناخت، در رسیدن به این‌دسته از علوم و کمالات نیز ابتدا، باید اسما را شناخت؛ وگرنه راه گم می‌شود. البته در گذشته اشاره شد، که شناخت اسمای الهی و آن‌دسته از علوم که بر محور اسما می‌چرخند، با دانستن‌ادبیات، فلسفه، عرفان و یا فقه و اصول به‌دست نمی‌آید؛ بلکه این‌ها علومی تخصصی هستند که مجال جداگانه‌ای را می‌طلبند.

در باب ولایت نباید ساده‌اندیش بود.! نباید روایتِ «من مات و لم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة» را طوری معنا کرد، که دشمنان آن‌حضرات در بین آشنایان و عارفان امام قرار بگیرند. اگر مراد از شناخت ولایت، شناختن آقا امیرالمؤمنین علیه‌السلام باشد آن‌حضرت را معاویه به‌خوبی می‌شناخت و در این شناخت، حتی بر بسیاری از اهل زمان خویش پیشی داشت؛ ولی با این همه با مرگ جاهلیت از دنیا رفت. اسماءاللّه، ولایت و کمالاتی از این قبیل به آسانی به‌دست کسی نمی‌افتد.

 غافل مشو که مرکب مردان مرد را

در سنگلاخ بادیه، پی‌ها بریده‌اند.

مباحث آثار و احکام اسما بر مباحث علمی بسیار پیچیده‌ای متفرّع است؛ از این رو ابتدا مباحث علمی اسما و سپس به بحث آثار و احکام اسما پرداخته می‌شود. علم اسما آن‌قدر سخت و سنگین است که فرشته‌ها که خود، مدبّرات عالم‌اند، نتوانستند آن را بیاموزند! ولی حضرت آدم علیه‌السلام به خوبی از عهده آن‌کار برآمد. این امر، منحصر به حضرت آدم علیه‌السلام نیست؛ بلکه دیگران نیز می‌توانند به آن برسند. این شأن انسان است که به علم اسما برسد. خود حق‌تعالی در تعلیم اسما، معلّم آدم علیه‌السلام می‌شود و هر کسی را که آدم باشد و دل صاف و خلوص باطن داشته باشد، تعلیم خواهد داد: «وَاتَّقُوا اللَّهَ وَیعَلِّمُکمُ اللَّهُ»(۱).

علم اسما چه علمی است که حق‌تعالی، ملائکه و آدم با هم‌دیگر نجوا سرداده‌اند؟! و دیگران را در بی‌خبری گذاشته‌اند و سخنی به‌جز «دانستن آدم» و «ندانستن ملائکه» به میان نیاورده‌اند! انسان چگونه در میان این سه زاویه به استراق سمع و یا به استنباط حکم، معنا را به‌دست آورد! از آن‌جا که خداوند خود معلّم می‌شود و اسما را به آدم تعلیم می‌دهد، معلوم می‌شود که این علم از علوم سینه به سینه است. علم اسما، از علومی نیست که در پشت بلندگو جار بزنند! خداوندی که از رگ گردن به انسان نزدیک‌تر است، همه اسما را به آدم تعلیم داد. «وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ»(۲) و هر کسی را که در این وادی با اخلاص وارد شود، تعلیم می‌دهد: «اتَّقُوا اللَّهَ وَیعَلِّمُکمُ اللَّهُ»(۳)

دو بخش عمده در بحث اسما

مباحث اسما به دو بخش عمده و کلی تقسیم می‌شود.

۱) مباحث ظاهری، صوری و علمی اسما، که بحث‌های تفسیری، روایی، فلسفی و عرفانی اسما را دربر می‌گیرد.

۱- و از خدا پروا کنید، و خدا بدین گونه به شما آموزش می‌دهد. بقرة / ۲۸۲٫

۲- ما از شاهرگ او به او نزدیکتریم. ق / ۱۶٫

۳- همان.

(۸)

۲) مباحث ربوبی، که شامل خصوصیات باطنی و مسائل ربوبی اسما می‌شود.

در بخش اول، به حاکمیت و دولت اسما بر عالم و آدم پرداخته می‌شود. اسما بر تمام عالم و آدم ـ حتی بر خودِ اسما ـ حکومت دارند. ذات حق‌تعالی از آن جهت که تعین ندارد، دولت ظاهر ندارد. حق‌تعالی، تحت دولت اسما بر عالم و آدم حکومت می‌کند. «لااسم له ولا رسم»

مطالب مرتبط