منبع: علوم و نظرگاههای شاخص (جلد سوّم)
فناوری، تکنولوژی و علم به معنای سواد و معلومات، دارای تراکم میباشد. تراکم اطلاعات با پیدایش رسانههای جمعی و فنآوریهای نوین ارتباطی، تمامی زوایای ذهن و زندگی و شؤون انسانی از سلامت تا بیماری و از تولد تا مرگ را تسخیر کرده است. رشد فزایندهٔ اطلاعات، تمامی شعبههای علوم تجربی، علوم عقلی مانند منطق و فلسفه و نیز حقوق و هنر و حِرَف و فنون را درنوردیده است و دیگر نمیشود از علم به دو شاخهٔ ادیان و ابدان آن بسنده کرد، بلکه شناخت شعبههای فراوان آن، علمی مستقل را میطلبد و روش تحصیل علم نیز از انفرادی به شبکهای و جمعی تبدیل شده است. تراکم علم و رشد سریع آن با اینکه از شاخصهای مهم توسعهٔ جامعه دانسته میشود، ولی همین امر، زندگیها را به افول کشانده و سلامت را از افرادی که در پی گسترش معلومات و محفوظات و جمعآوری اطلاعات بهروز میباشند، گرفته است. تراکم اطلاعات، از آسیبهای اجتماع امروز است. بسیاری از ناهنجاریهای اجتماعی، ناآرامیها و پریشانخاطریها پیآمد تراکم علم و اطلاعات است. علم و فنآوری نهتنها ارمغانی به نام آسایش و آرامش برای بشر نداشته، بلکه آرامش را از او ربوده و وی را به انواع نابسامانیها و اختلالات دچار ساخته است.
امروزه ثروت و قدرت بر پایهٔ دانش و اطلاعات، توان حفظ خود را دارد و فراوانی برای رسیدن به درآمد و ثروت، به فراگیری علوم رو میآورند؛ همانطور که مدرکگرایی، قدرت را نیز به زیر چتر توان خود آورده است. رسیدن به علم و تخصص علمی نقطهٔ آمال بسیاری است چون درآمدزایی و زندگی، شغلی شده و نمیشود بدون اشتغال، زندگی مرفهی داشت. بنابراین به همین میزان، طمع جمع اطلاعات و آزِ عالمشدن در یکی از شعبههای علم، گریبانگیر فراوانی است. این در حالی است که شمار تحصیلکردهها و دانشآموختگان بیش از نیاز است و تقاضایی برای آنان نیست و آمار بیکاران صاحب مدارک عالی بسیار بالاست و علمگرایی نتوانسته است آرزوهای این گروه فراوان را برآورده سازد و سرخورده، آمال خود را بر بادرفته میبینند؛ بدون آن که در این زمینه، میان کشورهای غربی و شرقی تفاوتی باشد. تمامی دانشآموختگان در عمر محدود ناسوتی خود به علم اصالت دادهاند و بهترین ایام نشاط و توانمندی خود را پیجوی آن بودهاند تا از مشاغل فرودین جامعه دور شوند؛ در حالی که علم رایج ریشهٔ سلامت زندگی و سعادت آن نبوده است و حقیقت را باید در چیزی دیگر میجستند.
هر کسی سیری طبیعی دارد که اگر بر اساس آن حرکت کند زندگی وی سلامت مییابد. بر این پایه، گرایش به تخصصها و شغلها نیز باید بر پایهٔ طبیعت فرد باشد و چنین نیست که علم هرچه باشد، برای آدمی مفید واقع گردد. علم در صورتی برای بشر مفید است که با طبیعت او مناسبت داشته باشد و مسانخت آن با استعداد لحاظ گردد، وگرنه سلامت را از زندگی میگیرد. در دورههای گذشته، کسب دانش به افرادی برگزیده اختصاص داشت و میگفتند هر کس را نباید و نشاید که به علم نزدیک شود. افراد شایسته، فهمیده و زیرک باید در پی دانش باشند، آن هم دانشی متناسب با طبیعت آنان و افراد کمذهن، کماستعداد و ضعیف نباید عمر خود را در راههای پرپیچ و خم علمی که به درستی به تمامی جوانب آن آگاهی نمییابند و درک ناقصی از آن مییابند، صرف نمایند.
هر استعداد و هر طبیعتی را دانشی مناسب است و انسان چنانچه هماهنگ با استعداد و طبیعت خود علم نیاموزد، هرچه تلاش فراوانتری داشته باشد نتیجهٔ کمتری به دست میآورد. باید توجه داشت علوم ابتدایی و معلومات عمومی برای هر فرد؛ اعم از ضعیف و قوی، ضرورت دارد و ما بحث تخصص یافتن در رشتهای خاص را موضوع بحث داریم.
هر نفسی دارای کمالی ویژه و منحصر است. کمال هر کس و هر چیز، در امری است که در آن از دیگران سبقت دارد و زمینهٔ استعداد وی در آن جهت بیشتر است. هر پدیدهای باید در مسیر طبیعی خود که «طریق امتیاز» اوست گام بردارد و کوشش کند تا به کمال مطلوب خود برسد.
امتیاز انسان و کمال نفس وی «نطق» و معرفت و فصل نوری اوست. بنابراین، آدمی باید این امتیاز و ویژگی را دنبال کند. نطق انسان با دو وصف کلی شناخته میشود: اندیشیدن و عاطفیبودن. نیروی عقلورزی و اندیشه و نیز توان دل و عواطفِ درونی و خصوصی آدمی، او را از دیگر پدیدهها همچون حیوان و فرشته ممتاز میگرداند و فصل مقوم آدمی را که نطق اوست، شکل میدهد. این عقل و دل و اوصاف و احکام آن است که آدمی را آدم میکند. کسی که عقل و دل ندارد و اندیشه و احساس در او نیست، نفس آدمی ندارد. خواب و خور و خوراک و شهوت و لذت از اوصاف ذاتی آدمی و ویژهٔ او نیست؛ چرا که تمامی حیوانات این اوصاف را با کیفیتهای برتر و کمیتهای بیشتری دارا هستند؛ اگرچه آدمی بیبهره از این صفات نیست، بلکه او کیفیت و کمیت این گونه امور را با موقعیتها و برتریهای خاص خود داراست. همچنین مزاج و قوای عمومی نیز نمیتواند حقیقت آدمی باشد؛ هرچند توان کافی را در این جهات دارا میباشد و دیگر جهتها و خصوصیتهای عمومی نیز همینگونه است و به حقیقت او اشاره ندارد، بلکه اندیشه و احساس است که وجه تمایز او از دیگر پدیدهها میباشد. کسی که نمیاندیشد و عقلورزی فعلی ندارد و کارهای خود را از روی تعقل انجام نمیدهد و یا عواطف ارادی و ظرایف نهادی وی ناکام است، انسان نیست؛ اگرچه ظاهر انسانی را داشته باشد و عموم افراد او را انسان بنامند. مغز و دلی که درک ندارد و دور از شور و شعور است، دور از معنای آدمی است. این یک گزارهٔ علمی و درست است که کسی که به صفات حیوانی محدود است، حیوانی است در ظاهر انسان. اگر زندگی به بعد حیوانی خلاصه شود و امور معنوی نباشد، آدمی هویت آدمبودن خود را از دست میدهد و حرمان گسترده و آشفتگی خاطر، او را به افراط یا تفریط وا میدارد. اگر دو اصل معنویتگرایی و حفظ صفای باطن و لزوم عفاف و کفاف رعایت شود، زندگی مسیر سلامت خود را مییابد، وگرنه با نبود یا کاستی در هر یک از این دو امر، فرد به حرمان ابدی مبتلا میشود.
تأمین سلامتی در گرو عقل، علم، قدرت، اراده، آزادی، توان دلبری و دلدادگی و انس است و سلامت انسان با این صفات است که قدرت تأمین دارد و نیز میتواند به تسخیر سالم پدیدههای طبیعی و غیر طبیعی بپردازد و اصطکاک و استهلاک در عالم طبیعت را به حداقل برساند و برای خود امنیت و آرامش را فراهم کند. بشر امروز در ناحیهٔ سلامت جسمی و امنیت روانی در مخاطره است و آمارهای جهانی نگرانکننده میباشد. این نگرانیها از ناحیهٔ رشد فزاینده و متراکم علم است که نوعی ناآگاهی در سبک زندگی است. رشد علم سبب سلب آزادی و حق تعیین سرنوشت و ایجاد فقر و استبداد نیز شده است. علم با تمامی شعبههایی که دارد، سلامتآور نیست. علم مقتضیاتی برای سلامت دارد، ولی تضمین سلامتی در هیچیک نیست.
تراکم نهتنها در علم، بلکه در هر موضوع دیگری خطرآفرین است. برای نمونه داشتن قدرت سیاسی، سلب آزادی و آرامش میکند. از نظر جامعهشناسی دو گروه به هیچوجه روی آرامش نمیبینند مگر آن که خود را به نقطهٔ مقابل آن جابهجا کنند: یکی فقیران هستند که چون ضعف مالی دارند همواره حقوق آنان پایمال میشود، و فقیر باید تلاش کند در حد عفاف و کفاف به قدرت مالی برسد. گروه دیگر اهل سیاست هستند که نه آرامش روانی دارند و نه محبوبیت مردمی. آنان همواره توقع حملهٔ دشمن و بدخواه و درد حفظ موقعیت سیاسی خویش را دارند؛ چنانکه ممکن است میان دو همکار سیاسی که سالها با هم دوست و مددکار هم بودهاند، رقابت سیاسی در بگیرد و یکی دیگری را در کمال سختدلی و قساوت حذف کند. این خاصیت ناسوت است که تراکمهای آن بیماری و اختلال میآورد. مطالعهٔ زندگی ورزشکارانی که به صورت حرفهای به ورزش میپردازند و قدرت جسمانی در آنان متراکم میشود نیز چنین است و فینالیستهای آنان سلامت زندگی خود را از دست میدهند و استرس و تنیدگی یا اختلالات عضوی و نقص، دامنگیر بسیاری میشود تا بلکه چهرهای چهره شود. شهرت نیز چنین است. تراکم شهرت در میان برخی چهرههای سینما و ستارگان بازیگری و سلبریتیها سبب ناراحتی و اختلال زندگی آنان میشود. استرس حفظ مال، در میان ثروتمندان و متمولان بیشتر است و آنان به صورت غالبی از این که کسی از آنان چیزی بخواهد بهسختی ناراحت میباشند. همچنین است زیبایی و خوشگلی افراطی بهخصوص برای زنان که امنیت آنان را به خطر میاندازد.
برخی نیز که به علم و کار و ثروت و گاه به قدرت میرسند، از زندگی خود خرسندی ندارند و رضایتمندی ـ که از شاخصهای رشد سالم جامعه است ـ و نیز نشاط و سرزندگی در آنان نیست و علم نتوانسته است «زندگی سالم» را برای آنان رقم بزند؛ زیرا علم با تراکم همراه بوده است؛ در حالی که خود علم نیازمند معیاری علمی است که میزان لازم علم را که امری نسبی است، برای هر کسی مشخص سازد تا بتواند سلامت خود را در زندگی چند روزهٔ دنیا که بسیار ارزشمند است، تأمین و حفظ کند و با مصرف بیش از اندازهٔ اطلاعات و معلومات، بیمار نشود. امنیت روانی و اخلاقی با تراکم علم، آسیب میبیند. «دانش سبک زندگی» به تغییرات جسمی، طبیعی، منشی، فکری، عاطفی، اجتماعی، اخلاقی، روانی، معنوی و روحی توجه میکند و متناسب با آن، توان برنامهریزی و مدیریت زندگی را به فرد میدهد. دانش سبک زندگی الگوی کارآمد و عینی زندگی را ترسیم میکند تا سلامت و سعادت بشر را تأمین کند. پیش از آموزش هر دانشی باید این دانش را داشت، وگرنه ضعف در اطلاعات بایسته و مهارتهای زندگی و نیز تراکم اطلاعات و محفوظات ناکارآمد، آرامش روانی فرد را مختل میسازد. تراکم اطلاعات که ارمغان دنیای امروز است خطری است که روان انسانها را نشانه رفته است. بشر کنجکاو و طمعورز بر آن است تا هر چیزی را بداند و قلهٔ هر ناشناختهای را فتح کند و درون هر ذرهای را بکاود و هر اتمی را بشکافد، بلکه نهادی بیاید که دلآرام او باشد تا بتواند لحظهای در کنار او آرام و قرار گیرد، ولی هرچه میشکافد و هرچه پیش میرود، از آن مأیوس و ناامید میگردد و به امید قراری به کشف پنهانیهای دیگری رو میآورد؛ بدون آن که بتواند خود را مهار کند و با برنامهریزی، شأنی را نگیرد و هزاران شأن دیگر را از دست ندهد. او ناآرام و پیجوست؛ زیرا مهارت زندگی و سبک زیستن نمیداند؛ خواه مؤمن و دینمدار باشد یا پیجوی امور معنوی، و خردگرا باشد یا لاابالی و هرهریمنش. ممکن است علم امروز گروههایی را عافیت داده باشد، اما آغوش عافیت قلبی خسته، وامانده و بریده دارد و بهرهمندان از عافیت و مرفهان بیدرد نیز درد خواستههای طبیعی ارضانشدهٔ خود را دارند و صاحب احساس و عاطفهای نمییابند تا احساسهای عاطفی آنان را پاسخ گوید. ما از اصل دردمندی در فصل «دانش زندگی» گفتهایم.
از مواردی که تراکم زندگی شده است اشتغال به بسیاری از برنامههای کاذب رسانههای گروهی، جمعیتپردازی، کثرتگرایی، بحث از فروع بینتیجه، مشغولشدن به جمع زیورآلات و زینتهای دنیایی و ساختگی، تفریحات نابهجا و ناسالم، ورزشهای دروغین و هنرهای بیفایده و بدون کاربرد، برنامههای رایانهای یا بازیهای کامپیوتری مفسدهانگیز، تنوع بسیاری که در دادههای نادرست بر شبکههای اینترنتی میباشد، همه و همه نمونههایی گویا برای تراکم و غفلت از دردها و مشکلات و فرار دادن افراد از درک دردهای واقعی خود است.
سلامت زندگی باید از تراکم در تمامی چهرههای مادی خالی باشد و داشتن شغلی آبرومند و ساده برای تأمین مالی در حد عفاف و کفاف و دوری از فقر و رشد افراطی در یک بُعد، و نیز داشتن همسری که استانداردهای لازم را به صورت معمولی و در حد تعادل داشته باشد و بتواند پشتوانهٔ مرد و دلآرام و عشق او قرار گیرد و برای وی شیرین باشد، سلامت زندگی را تضمین میکند و راحت و آسایش جهان با چنین زندگی است، نه با زندگی در آرزوی پولدار شدن یا قدرت یافتن. بشر در شناخت زندگی سالم راه خود را گم کرده و ساختارهای ناسالمی را سیستم داده است به توهم آن که راحتی و عافیت و تراکم قدرت میتواند آرامش خیال آورد.
بشر باید در پی تدوین علم زندگی و کسب مهارتهای زندگی و مهندسی سبک زیست سالم و شیرین باشد، نه آرزوهای بلند برای رسیدن به شغلها و مناصب عالی تا آن که به ثروت، قدرت و شهرت مهارناپذیر برسد.
منبع: علوم و نظرگاههای شاخص (جلد سوّم)