حیات سالم؛ روند طبیعی پدیده

منبع: علوم و نظرگاه‌های شاخص (جلد سوّم)

حیات و زندگی پدیده‌ها

طبیعت و ناسوت دارای زندگی و حیات است. حیات در تمامی پدیده‌های ناسوتی سریان دارد. چیستی حیات هنوز که هنوز است ناشناخته است. در اسمای پروردگار این «حی» است که بعد از «سلام» پیش از تمامی اسما قرار دارد و ام و امام آن‌ها شناخته می‌شود. هر چیزی که وجود یا نمود دارد، دارای حیات است و حیات ظهور وجود و پدیده‌های هستی است، بلکه حیات همان وجود است. حیات یک پدیده همان جهت ربّی و نحوهٔ ظهور اوست. بر این اساس، چگونگی حیات که هنوز برای علم تجربی ناشناخته مانده است، بدون توجه به جهت ربی پدیده‌ها و بدون حق‌تعالی معنا نمی‌یابد.

حیات با اصطلاح وجود در فلسفه برابر است و بر ذات حق‌تعالی اطلاق می‌شود و اسم است نه صفت. هیچ اسمی از اسمای حسنای الهی جز «سلام» بر اسم «حی» پیشی ندارد. سلامت حق‌تعالی بر حیات او تقدم دارد و در تمامی پدیده‌ها نیز چنین است و تنها انسان به سبب آزادی و اختیاری که دارد می‌تواند سلامت حیات اعطایی خود را آسیب رساند. غیر از نام مبارک «سلام» تمامی اسمای دیگر متأخر از اسم مبارک «حی» است. حیات می‌تواند سالم یا ناقص باشد و اسم «حی» برای آن که بیانگر حیات سالم حق‌تعالی باشد، بعد از «سلام» ظهور می‌یابد و مترتب بر آن است.

عشق؛ شروع زندگی

حیات خداوند ذاتی است و حیات پدیده‌ها با صفت شاخص «عشق» می‌آید. خداوند زیبایی است که غنای مطلق دارد. او چون عشق و غنا دارد، خویش را مستور نمی‌گذارد. او می‌آفریند، چون زیباست و می‌خواهد قدرت زیباآفریدن خود را به تماشا نشیند. او نه خوشامد خودنمایی دارد نه می‌خواهد جود داشته باشد و ببخشد. او کامل و غنی است و می‌آفریند چون عشق دارد و همانند چشمه‌ای جوشان که آب می‌دهد، جوشش و جنبش برای آفریدن دارد و به عشق خود به پدیده‌ها زندگی می‌دهد. شروع زندگی با عشق است و زندگی‌ها آفریدهٔ زیبایی زیباآفرین است که زندگی را زیبایی می‌دهد. زندگی، عشق پروردگار است. آفرینش نتیجهٔ یک عشق است: عشق خدا به خود. عشق غنای تام و حفظ داشته‌هاست. عشق خدا اظهار و ظهور همهٔ خیرها و خوبی‌هاست. او در ذات خود عاشق است و به صورت ذاتی می‌آفریند و زندگی می‌دهد. زندگی عشق حق‌تعالی است. آفریده‌ها ظهور و اظهار حقیقتی زیبا و عاشق است که کامل و تمام است و هیچ‌گونه نیازمندی و وابستگی ندارد. عشق حفظ داشته‌هاست و این شوق است که پی‌جوی نداشته‌هاست. اساس ربوبیت الهی ظهور و اظهار عشق است و فاعلیت و کنشگری وی نیز به عشق است. زندگی را باید با عشق معنا کرد.

نیکویی، زیبایی و حسن زندگی

تمامی پدیده‌ها نظامی احسن و نیکو دارند و همه زندگی نیکو و زیبایی هم به وصف فردی و هم به وصف جمعی دارند. پدیده‌ها هم خود به تنهایی نیکو و احسن هستند و هم تمامی آن‌ها به وصف جمعی احسن می‌باشند. ذرّه ذرّهٔ هر پدیده‌ای وصف احسن، زیبا و نیکو را دارد و حتی آن‌چه شرّ نامیده می‌شود احسن است. در چیدمان آفرینش خدای‌تعالی، بی‌نظمی نیست و هرچه در آن لحاظ و دقت شود، کم‌ترین خلل و سستی در آن یافت نمی‌گردد و چشم بی آن‌که چیزی ببیند، زبون و خسته باز می‌گردد.

در نظام آفرینش هر چیزی بدون مقایسه و نسبت‌سنجی با چیز دیگر احسن است. توالت در حسن و نیکویی همان‌طور است که اتاق خواب، آشپزخانه و اتاق پذیرایی است و تفاوتی میان این‌ها نیست و تفاوت‌ها به سلایق پدیده‌ها و استعداد آنان در حال قیاس و نسبت‌سنجی باز می‌گردد. هرچیزی با همان تعینی که دارد نیکوست و اگر دل هر ذرّه‌ای شکافته شود، به آن‌چه هست راضی می‌باشد و برای خود گوارایی و کامیابی دارد. هر چیزی به تناسب خود احسن است، بدون آن‌که طفیلی دیگری باشد. بر این پایه لازم نیست همه بر خوبی‌ها سرشته شده باشند تا نظام اصلح و احسن شکل گیرد، بلکه همه همان‌طور که هستند، نیکو می‌باشند.

حیات سالم؛ روند طبیعی پدیده

هر پدیده‌ای تسبیح و بندگی دارد؛ یعنی درستی، سلامت و صحت خود را حکایت می‌کند و هر گونه نقصی را از حریم خویش و در نتیجه از حریم الهی دور می‌سازد. تسبیح و بندگی حکایت نظام طبیعی و به‌دور از آفت هر پدیده است و سیر طبیعی و سالم آن است. تسبیح، حکایت سیر و حرکتی سالم و به‌دور از آفت، نقص، انحطاط، انحراف، زبونی، سستی، کجی و کاستی است. حرکتی که از افراط و تفریط مصون است.

عبودیت پدیده‌ها همان سیر طبیعی آن‌هاست. عبادت که خضوع و تذلل از لوازم آن است در تمامی پدیده‌ها وجود دارد. تذلل هر پدیده، لازمِ سیر نرم و ملایم آن است. سیر نرم طبیعی هر پدیده عبادت آن است: «إِنْ کلُّ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالاْءَرْضِ إِلاَّ آَتِی الرَّحْمَنِ عَبْدا»(۱). تمامی پدیده‌ها شعورمند هستند و همه تسبیح حق‌تعالی را به حمد او دارند و همه در بندگی و عبودیت او می‌باشند. آیهٔ یادشده با ادات نفی و استثنا، حصر را رسانده است. تمامی پدیده‌ها عبادت دارند و همه از ذرّه تا دره عبد حق‌تعالی هستند. کسی عبادت ارادی دارد که بتواند ریتم طبیعی حرکت سالم خود را به دست آورد و بر پایهٔ آن، سیر طبیعی و نظم در خود پیدا کند.

تمامی پدیده‌ها به صورت به هم پیوسته و مشاعی در حال عبادت هستند و تمامی سیری طبیعی دارند. سیری که نمی‌گذارد هیچ پدیده‌ای از دیگر پدیده‌ها و از هستی گسیخته و رها گردد. سیر اگر طبیعی باشد، هر پدیده‌ای بر سرسرای خویش می‌نشیند و خانهٔ خود را می‌پاید. چنین کسی تجاوزی به دیگری ندارد و محبت و مهر او نیز خلقی نیست، بلکه بر اساس سیر طبیعی و الهی اوست و برای همین است که نه منت می‌گذارد و نه طلب‌کار می‌شود. به این ماجرا می‌شود چنین نگاه کرد که انسان دارای دو چهرهٔ حقیقی است: «جهت ربی» که قوس صعود است و چهرهٔ «جهت عبدی» که قوس نزول است. این دو چهره دو سیر بی‌نهایت دارد. میان چهرهٔ «جهت ربی» با چهرهٔ «جهت عبدی» رابطهٔ مستقیم است و هر اندازه انسان در چهرهٔ بندگی خود پیش رود و در مسیر عبودیت محض سیر کند، چهرهٔ ربوبیت او شکوفاتر می‌شود و به‌عکس، هر اندازه از چهرهٔ بندگی او که همان سیر در مسیر طبیعی اوست کاسته شود، چهرهٔ ربوبیت در او کم‌رنگ و پنهان می‌شود؛ بنابراین هر اندازه تعین، تعلق، خودیت و منیت عبد در بندگی از دست رود، چهرهٔ پروردگاری به دست می‌آید و در این جهت بیش‌تر رشد می‌نماید و شکوفاتر می‌گردد و هرقدر چهرهٔ ربوبی او از دست رود و کم‌رنگ شود، می‌توان با شکوفا نمودن هرچه بیش‌تر چهرهٔ عبدی، آن را به دست آورد. در واقع بندگی عبد ریزش‌هایی است که او در مسیر طبیعی خود دارد و به میزان این ریزش‌ها، حق به جای آن می‌نشیند.

۱ـ مریم / ۹۳٫

منبع: علوم و نظرگاه‌های شاخص (جلد سوّم)

مطالب مرتبط