منبع: علوم و نظرگاههای شاخص (جلد سوّم)
موضوع علم زندگی «انسان» است، البته از آن حیث که حیات دارد. انسان دارای دو فصل طینی و نوری است و دانش زندگی برای تأمین سلامت جسمی، نفسی و روحی آدمی باید به هر دو فصل و مراتب و ساحات ظهوری او توجه داشته باشد و راه معرفت به هر یک از امور گفتهشده را شناسایی کند و شیوهٔ طی طریق آن را ارایه دهد.
در تعریف منطقی انسان که وی حیوان ناطق معرفی میشود، فصل طینی آدمی موضوع بحث قرار میگیرد. در این تعریف، حیوان به عنوان جنس تعریف در آن دخیل است و انسان به عنوان حیوان ناطق شناخته میشود. از این رو، برای شناخت انسان، هم شناخت مقام حیوانی حایز اهمیت است و هم شناخت نطق به عنوان فصل مقوم وی. حیوان نه به عنوان جنس، در شناسهٔ انسان دخالت دارد و نه به عنوان نوع، و نباید از گفتن حیوان، به نوع آن مانند گاو، گوسفند، شیر، آهو و گرگ منصرف شد. انسان حیوان است به اعتبار حواس، قوای نفسانی و نیازمندهایی که دارد. برخی از شناختهای انسان به جنبهٔ حیوانی او باز میگردد و چنانچه حیوان در جنس طینی او دخالت نداشت، شناختهای فراوانی را نسبت به طبیعت و ناسوت از دست میداد و رشد و ارتقا نداشت؛ زیرا نفس دنیایی از سنخ نفس حیوانی قابل مهار و کنترل و دارای آزادی و اختیار است.
فصل «ناطق» نیز نطق و بیان آدمی را اشاره دارد. درست است هر نوعی از حیوانات نیز بیانی ویژهٔ خود دارد، ولی تفاوت انسان و حیوان در این است که نطق حیوانات درونگروهی است و آنان نمیتوانند متفاهم خود را به انسان منتقل کنند، ولی نطق انسان هم درونگروهی و هم برونگروهی است و انسان میتواند خواستههای خود را به غیر انسان نیز تفهیم کند.
موضوع علم زندگی انسان است؛ زیرا انسان است که باید سیستم طبیعی خود را بشناسد و بر مسیر آن حرکت کند و علم زندگی میخواهد آموزشهایی برای انسان داشته باشد تا او مسیر طبیعی خود را بیابد و حرکت درستی بر آن داشته باشد، وگرنه دیگر پدیدهها به خودی خود در مسیر طبیعی خویش به سلامت گام برمیدارند. علم زندگی آموزش میدهد چگونه فرد طبیعت خود را بیابد و زندگی طبیعی داشته باشد و سیستمهای خود را بر اساس طبیعتی که دارد تنظیم کند. علم زندگی توصیف سیستمهای طبیعی برای زندگی سالم انسان است و معیار زندگی سالم و حرکت درست را همانند خطکش به او آموزش میدهد تا انسانها زندگی بهتر و سالمی داشته باشند و بر اختلالات ذهنی و روانی، پریشانخاطریها، ناامیدیها، یأسها، ترسها، استرسها، ناآرامیها و بیماریها غلبه کنند. این ویژگی ناسوت و عالم دنیاست که چیزی به فرجام میرسد که بر مدار طبیعی خود حرکت نماید بدون آن که انحراف و افراط و تفریطی داشته باشد.
انسان پدیدهای است که ترکیب حقیقی معنوی میان نفس و بدن دارد. طریق شناخت نفس آدمی، آموزشهای آکادمیک و مدرسی نیست و از کتابها نمیشود، معرفت نفس یافت. برای معرفت نفس باید تمرین عملی زیر نظر استاد داشت. ترویج بحثهای علمی و آکادمیک مربوط به معرفت نفس و روح، اندیشمندان را به انبوهی از مباحث نظری سرگرم میدارد و از جنبههای عینی و حقیقی آن غافل میسازد و به دلیل جهلآلودبودن بسیاری از این دادهها، از وصول به حقیقت آن باز میدارد. البته ما ضرورت شناخت علمی نفس را انکار نمیکنیم، اما شناخت علمی و آکادمیک یکی از مبادی لازم برای معرفت عینی نفس است، نه تمام شرط و بستر کافی.
معرفت حقیقی نفس، نه از حس و طبیعت به دست میآید و نه از عقل و استدلال، بلکه این راه دل و وصول به فطرت اصیل در پرتو صفای باطن و سلوک عملی است که حقیقت نفس را مینمایاند. آدمی با سنخیت باطنی و تشابه عینی در پرتو تمرینهای عملی است که میتواند به معرفت نفس نایل آید. حقیقتِ عمل نیز ایمان قلبی است که از فطرت پاک و زلال سرچشمه میگیرد و پیجوی توحید و قرب حق میشود، همچون طفلی که مادر خود را میخواهد. کسی که قرب حق را جویا میشود نه عملی ناآگاهانه دارد و نه بر اساس مطامع نفسانی تلاش میکند، بلکه علم و عمل او پیراسته و خالی از هر گونه زنگار ریا و خودخواهی و رنگارهای کمالات نفسی میشود و همین امر موجب سرعت سیر او در قرب به حقایق و وصول به حقتعالی میگردد، تا جایی که به مقامی میرسد که جوارح و جوانح او، جوارح و جوانح حق میشود و وی جهت خلقی خود را از دست میدهد و حقتعالی در او کارپردازی دارد.
برای دریافت حقیقت نفس و حیث ظهوری خود، باید عقل عملی را کمال بخشید که اگر داشتههای آدمی به عمل کشیده نشود، علوم وی از متخیلات و متوهمات فراتر نرفته است. عملی که سالم و درست باشد و به تأیید استاد کارآزموده مجتهد دارای ملکهٔ قدسی یا ولایت عنایی و تکوینی که نمایندهٔ شریعت است، رسیده باشد، که در این صورت، عمل وی قابل استناد به شریعت است و او را به توحید عملی و عینی میرساند.
منبع: علوم و نظرگاههای شاخص (جلد سوّم)