منبع: علوم و نظرگاههای شاخص (جلد سوّم)
فصل یازدهم : دانش زندگی
درآمد
«دانش زندگی» سبک زندگی سالم را با اطرافگرایی و لحاظ تمامی وجوه زندگی و ابعاد انسان و دوری از طرفگرایی توصیف مینماید.
موضوع این دانش، «انسان» است که با خویشتن خویش که انسانیت اوست و پدیدهای از بینهایت پدیدهها میباشد همراه است. نگرشهای یک سویه، وحدت شخصیت و حیات جمعی انسان را غیر قابل حلِ منطقی میسازد، هرچند از آن جهت که یک بُعد را برمیرسد از منزلگاه واقعیت دور نیست.
دانش زندگی نیازمند تدوین همهجانبهنگر از ناحیهٔ همگرایی و هماندیشی متخصصان مرتبط با تمامی ابعاد آن است و یا دستکم باید در هر بحث جوانب مختلف آن را در نظر داشت تا بستر رایج دانشپژوهی قاعدهمند گردد. این در حالی است که بسیاری از دانشمندان حتی در تحلیل مسایل عقلی، انسانها و تمامی پدیدهها را به صورت تفکیکی لحاظ میکنند؛ با آنکه عالم هستی نظامی مُشاعی دارد و برای تبیین دانش زندگی افزون بر همهجانبهگری در شناخت انسان، لازم است انسان را با دیگر پدیدهها و نیز با حقتعالی به صورت مشاعی ببیند، نه تفکیکی.
دانش زندگی نیازمند منطقی استوار برای سنجش گزارههای آن است. منظور از منطق، همان ملاکهای معنادار، مستدل و معقول است که مورد تصدیق قرار میگیرد و ناظر به دانش زندگی، مسیر صعود و نحوهٔ وصول به کمال طبیعی و ارادی انسان را تبیین میکند و از معصومیت فطری وی که در سیر نزول به عالم ناسوت و در محیط تربیتی آن، با پردههایی از انانیتها، خودخواهی و نسیان انسانی پوشیده شده است، پرده برمیدارد.
دانش زندگی بعد از تدوین کتاب اطرافگرا و مُشاعیاندیش، نیازمند استاد ماهر و کارآزموده است که توان تولید دانش زندگی را داشته باشد. این کتاب نیز زندگی را با کتاب و مطالعه آموزش نمیدهد، بلکه زندگی را باید از استاد محقق فرا گرفت. سهلانگاری در یافت استاد مناسب ـ که شرایط وی را به تفصیل خواهیم گفت ـ و عافیتطلبی جز آزردگی و دلزدگی از زندگی و دانش آن نتیجهای ندارد. کسی که استاد کارآزموده داشته باشد میتواند ضرورتها و اولویتهای زندگی خود را شناسایی کند و آنها را بر اساس اهمیتی که دارد، رتبهبندی سازد و در زندگی در پی کارها و مباحث غیرضروری و بهطور کلی اتلاف وقت و عمر نرود. همچنین میتواند زمینههای ناهنجار مانند خجالتی و کمروبودن، تنبلی، بیتوجهی به شخصیت افراد و کرامت آنان، بیتعهدی، پیمانشکنی، بدقولی، بیارادگی، ضعف نفس، بینظمی، بیحوصلگی، بیقراری، سردرگمی و احساسهای نادرست و نیز خیالبافی و واقعنگر نبودن و توقعات نابهجا، عافیتطلبی و زمینهٔ خستگیهای مفرط را از خود بزداید و چهرهای آگاه، صادق، متین و استوار از خود بسازد.
برای یافت معنای زندگی سالم لازم است به سراغ الگوهایی رفت که حیات سالم داشتهاند و چگونگی موفقیت آنان و علت آن را دریافت و دید که چگونه بوده است که آنان صاحب مراتب نهایی ایمان و مقامات معنوی میگردند. با یافت این معنا، معنای زندگی انسانی و حقیقت سلامت آن به دست میآید. سلامتی که با وصول به کمال مطلق محقق میشود.
در عصر غیبت، این الگوها محبوبان الهی هستند که از بشر دستگیری مینمایند. آنان درخت بارور کمالات نفسانی و انسانی را از وهم و باورهای بیدلیل و پیرایهها هرس میکنند تا فرد را از مسیر رشد کمالات خالص و درست به عقلورزی و علم و به اوصاف پدیدهها در حوزهٔ اندیشه و سپس به معرفت و شناخت حیث ظهوری پدیدهها در مقام قلب و به ذات حقتعالی در مقام روح و با تقویت اراده به رؤیت در حوزهٔ عمل برسانند.
دانش زندگی علمی استادمحور است که نیاز به طرح کاد و پیگیری زمینههای کاربردی آن دارد و صرف نظریهپردازی برای آن کارآمد نیست و این استاد است که میتواند این دانش را برای علاقمند آن کاربردی و عملیاتی گرداند. دانش زندگی نیاز به کار تجربی دارد و به امور ذهنی و علمی بسنده نمیشود. اگر زمینههای کاربردی این دانش که در سینهٔ استاد کارآزموده است نه در کتابها، بهطور مناسبی بروز یابد، انگیزهٔ لازم برای آموزش این علم برانگیخته و تقویت نمیشود؛ زیرا خروجی فرد در این دانش در زمانی کوتاه چندان محسوس نیست. زندگی یک نوع بافندگی است که هر کسی چیزی برای خود میبافد و اگر استادمحوری نباشد، زندگی ارتقای کیفی نمییابد و به جای بافتن ترمه، ممکن است کسی پالان الاغ یا بدتر، جل سگ ببافد. وحدت استاد سبب میشود ذهن آشفتگی نگیرد و نظم، وحدت فکر، رویه و فرهنگ بیابد و درگیر ورودیهای متفاوت ذهنی نشود و فرد توان تفکر خلاق و تولیدگر بیابد.
ارادت برای موفقیت در زندگی حایز اهمیتی والاست. اگر کسی در زندگی خود نتواند به کسی ارادت داشته باشد، از موفقیت باز میماند. اطلاعاتی که آدمی بدون ارادت فرا میگیرد به حافظه میرود و معلومات میشود که با اخبار از آن حکایت میشود، ولی علم نیست و فرد قدرت نمییابد آن را از نفس خود انشا و تولید کند.
کسی که ارادت ندارد شنیدنیها را به یاد دارد، ولی اموری را که میخواند و تحصیل میکند به حافظه میبرد و این معلومات نقش جان وی نمیشود. اگر کسی ارادت داشته باشد، هرچه را که میفهمد دنبال میکند و دیگر چیزی نمیتواند مزاحم و مانع او شود و ارادهای راسخ مییابد که میتواند در هر بازدارندهای نقبی گذرا بزند. ارادت هم اراده میآورد و هم اعتماد و میلی در نهاد آدمی ایجاد میکند تا به کسی که ارادت میورزد اعتماد کند و خود را با اتصال پایدار به او به سمت موفقیت و سیر طبیعی خود سوق دهد؛ زیرا تا مناسبت طبیعی میان دو پدیده نباشد، آنان به هم علاقه و ارادت نمییابند.
دانش زندگی دانشی نیست که معلوماتی باشد و تنها تکیه بر محفوظات ذهنی کند، زیرا دانش زندگی دانشی است که نیاز به تصدیق دارد و تصورات آن تنها ارزش مقدمی و آلی دارد و از مبادی تصدیق است. هرچند تصدیق فرع بر تصور است و تصدیق بدون تصور محال است، ولی تصور در صورتی که به تصدیق محکم و یقینی نرسد، علم نیست. داشتن تصوری از دانشی زندگی این علم را به خواندن و حفظ کردن منحصر میسازد و این تصدیق است که آن را به صحنهٔ عمل و قدرت انشا میکشاند و تمرین مهارتهای زندگی آن هم با توصیه و نظارت استاد را پیجو میشود و قدرت تحلیل، نقد، تصمیمگیری درست و مدیریت مییابد؛ بهگونهای که بعد از مدتی، برای مدیریت زندگی خود از استاد بینیاز میشود. زندگی محوری دارد که استاد است، نه کتاب. باید توجه داشت دانش زندگی نزد چه کسی تعلیم دیده میشود. استاد، برخلاف کتاب دَم دارد، دَم و نوع کلام و گفتار و نوع بیان و اندیشهٔ استاد، شاکلهٔ نفس آدمی را تغییر میدهد. استاد میتواند با دَم خود اگر ربانی و صاحب دم باشد، انسانی را از نو بسازد، ولی کتاب چنین اعجازی ندارد. برای فراگیری دانش زندگی باید تحقیق کرد تا استاد لایق یافت، و نباید چنین باشد که فرد زود به هر کسی اطمینان کند؛ زیرا تأثیرگذاری استاد در زندگی بسیار مهم است و اگر استاد ضعیف باشد و از کتابی که تدریس میکند قویتر نباشد، از عهدهٔ تحلیل مسایل برنمیآید و گزارههای صادق و کاذب را درهم میآمیزد و معجونی مسموم به نام علم را که کشندهٔ روح و جان است، به شاگرد میدهد و سراسر زندگی او را سردی مرگ، بینشاطی و بیرونقی فرا میگیرد.
دانش زندگی دانشی استادمحور است که باید بر محور تقلید در تمامی شؤون زندگی و رهنمون گرفتن از عالمی ربانی که صاحب ولایت یا دستکم صاحب ملکهٔ قدسی است، مدیریت شود. بنابراین رهبری صحیح روحانیت به صورت اولی نقش محوری در سلامت زندگی تمامی افراد جامعه دارد و رهبری صحیح نیازمند شناخت درست دین و قدرت تولید علم دینی در اصطلاح خاصی که دارد است. مراد از «رهبری» تنها مدیریت نظام و حکومت سیاسی نیست، بلکه رهبری فکری و اندیشاری و سوق عملی جامعه در تمامی زمینهها به سوی کمال هر کسی است. رهبری ستبری سینه و داشتن قوای نظامی و لشکر و ادوات نیست، بلکه قدرت اندیشه و داشتن برنامهٔ مدون برای هدایت هر پدیده به کمال مطلوب طبیعی و نیز کمال ارادی جامعهٔ انسانی است.
دانش زندگی در پی تأمین سلامت زندگی است و سلامت زندگی با حرکت در مسیر طبیعی برای وصول به حقتعالی ممکن میشود. سیر طبیعی با حرکت الهی و دست قضا و دید قدر و اختیار و ارادهٔ آدمی چینش مییابد جز برای محبوبان الهی که سیر طبیعی آنان تمام الهی و بدون دخالت ارادهٔ نفسانی است و اقتضایی در زندگی آنان نمیباشد، بلکه زندگی آنان به تمامی اقتضاست. دانش زندگی نحوهٔ حرکت بر مسیر طبیعی و بیپایان گفتهشده را شناسایی میکند و موانع، مشکلات و راه گذر از آن را خاطرنشان میشود و آموزههای لازم را ارایه میدهد.
دانش زندگی دانایی محض و خواندن کتاب نیست، بلکه هم باید قدرت اندیشهٔ زندگی را در خود یافت و هم زیر نظر مربی کارآزموده، تمرینهای عملی برای بهزیستن داشت. مطالعهٔ هر کتابی بدون تفکر و اندیشهورزی انعطال فکر میآورد. مطالعهٔ دانش زندگی نیاز به تنهایی و بهویژه خلوت در تاریکی و زیست شبانه دارد تا از ذهن به عین بگراید و محسوس پیش رود.
مدیریت خانواده که نقش بنیادی در سلامت جامعه دارد با مادر است. مادر اگر آگاهیهای لازم را نداشته باشد و در عمل، اصول روانکاوی تربیت فرزند و همسرداری را رعایت نکند، دانش زندگی در سینهها یا سیاهههای کتابها باقی میماند. بانوان در دو بُعد مادری که وظیفهای بسیار سنگین در فرزندپروری است و همسرداری که مرد را برای ادارهٔ جامعه بانشاط میسازد و انرژی لازم برای تولید فکر و مدیریت را به او میبخشد، بعد از مقام رهبری، تربیت نیروی انسانی و جهت بخشیدن به او را عهدهدار میباشند و این نقش را با تقلید درست از مقام رهبری دینی جامعه و شناخت واقعیتهای اجتماعی میتوانند ایفا کنند.
علم زندگی؛ دانشی پایه
علم زندگی دانشی مستقل، اصالی و بسیار مهم و از دانشهای پایه است. از همان دوران ابتدایی لازم است مهارتهای علم زندگی و سبک آن آموزش داده شود.
زندگی دارای چهرههای گوناگونی از فیزیک بدن، ساختار روانی، منشهای طبیعی، اخلاق، آداب، هوسها و تمایلات، نیازمندیها، تغذیه، سرگرمی، بازی و تفریح، خواب و استراحت، مسافرت، سلامت و ایمنی در برابر بیماریها، امنیت، زیبایی، قدرت، کار، خرید، هنر، رانندگی، مکانیک، ریاضی، بخشش، انتقام، کامیابی، عبادت و مناجات با خداوند، زیارت و مشارکت سیاسی، دید و بازدید، مهمانی، ازدواج، عشق، فرزندپروری و امور دیگر است. تمامی این امور به دانش زندگی وابسته است.
منبع: علوم و نظرگاههای شاخص (جلد سوّم)