سلطهٔ زورمدارانهٔ شاهان

منبع: علوم و نظرگاه‌های شاخص (جلد سوّم)

نقد هویت مشوّش

اگر کسی هویت جامعه را در دست نداشته باشد و در شناخت آن اشتباه نماید، شناخت عمومی و تشخیص نیازمندی‌ها و راه تأمین اجتماع و نیز در ارزش‌های مدیریت و روش‌های آن، به خطا می‌رود. از همین نمونه است مقالهٔ «هویت مشوش»(۱) که به تشویش در تشخیص هویت ایرانی‌ها مبتلاست. این مقاله هویت ملی ایران را شکل یافته از خصیصهٔ شاه‌مداری ـ که هنوز در فرهنگ جامعه نهفته است ـ و صفت هویت غربی ـ که به‌ویژه بعد از انقلاب مشروطه در ایرانیان رواج پیدا کرد ـ می‌داند.

بررسی جامعه‌شناسانهٔ ایرانیان نشان می‌دهد نه سلطهٔ زورمدارانهٔ شاهان و نه سلطهٔ تکنیک، صنعت و علم غربی، هیچ‌یک در هویت ایرانی دخالتی ندارد. هر دو صفت گفته شده بیرون از هویت ایرانی بر آن سلطه یافته است؛ چنان‌چه جوامع دیگر نیز زیر نفوذ این دو سلطه بوده‌اند. برای مثال، جامعهٔ انگلستان هنوز که هنوز است، در عصر تمدن و تجدد و پست‌مدرنیسم، سر تعظیم در برابر ملکه پیش می‌آورد و ملکه، هم نماد اتحاد هشت کشوری است که بریتانیای کبیر را شکل می‌بخشد و هم کانون تفکر و فرهنگ غربی است؛ ولی هیچ‌یک از این دو، هویت جامعهٔ انگلستان نیست، ولی جامعهٔ انگلستان اقتضای حاکمیت این قدرت و فرهنگ آن را در خود دارد که اقتدار خود را در قالب سیستم‌های قانونی اعمال می‌دارد.

اقتدار و سلطهٔ شاهان، ارتباطی به هویت جامعه و مردم ندارد و نباید به دلیل نداشتن تخصص در شناخت جامعه، وصف حالِ متعلق به موصوف را به صورت مستقیم به موصوف نسبت داد و چهرهٔ مردم نجیب ایران را این‌چنین آلوده به گزاره‌هایی ساخت که کاذب است و حقیقت علمی ندارد. پذیرشی که جمهور نسبت به شاهان داشته‌اند، امری اضطراری و ناشی از جهل، ضعف و استبداد بوده است؛ چنان‌که فرعون، ملت خود را تحقیر و خفیف می‌کرد تا اطاعتش کنند. مردم فقط نسبت به مدیران توانمند و صاحب شرایط، پذیرش دارند و به آن‌ها دل می‌دهند و این دلدادگی است که جامعه‌ساز است. آنان برای هر مقتدری که به زور شمشیر یا سیاست سیستم به حاکمیت می‌رسد پذیرش و دلدادگی ندارند. مستبدانی که مردم را در ضعف نگاه می‌دارند تا از آنان اطاعت داشته باشند؛ چنان‌چه سوارکاران حرفه‌ای اسب خود را سیر نمی‌کنند؛ زیرا اسب سیر، سنگین می‌شود و نمی‌تواند به چابکی شتاب داشته باشد، از این رو، آن را تا حدودی گرسنه نگاه می‌دارند، تا قدرت تمکین و شتاب در سیر و مستی و نشاط در تاختن داشته باشد و چون رخش بتازد. مردم در این مملکت می‌خواستند زندگی کنند و چون برای اعتراض خود ثمری جز آشوب و آشفتگی در زندگی نمی‌دیدند، ناچار به تمکین از شاهان قلدر و مقتدر می‌شدند. هم‌چنین سلطهٔ غرب بر کشور ما با تکنولوژی‌ها و فن‌آوری‌هایی که دارد، برآمده از سیستم وارداتی آن است و به هویت ایرانی یا به هویت اسلامی آن، ارتباطی ندارد. اگرچه ساختار زندگی ایرانیان بر اساس فن‌آوری‌های وارداتی شکل یافته است، این سیستم سلطه‌گر همانند نفوذ و سلطهٔ شاهان است و در هویت ایرانی رسوخ و دخالت ندارد؛ برخلاف دین‌مداری که در فطرت جامعه نهادینه شده است. البته تکنولوژی می‌تواند تابع فرهنگ دین‌مداری و سالم شود؛ ولی سخن در این است که شاه‌مداری و غرب‌گرایی را نباید در ردیف دین‌مداری و داخل در هویت ایرانی قرار داد؛ چنان‌که در هیچ کشوری دین از هویت جامعه حذف نشده است؛ هرچند بدیل‌هایی به جای آن آمده است؛ ولی مردم، روزی از تمام امور غیر دینی خسته و وامانده می‌شوند و به دین رو می‌آورند و نسبت به امام عصر (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف) انتظاری همگانی و حالت استقبال می‌یابند.

  1. سروش، مجلهٔ کیان، ش ۴۰٫

تابوی فرّه‌ایزدی شاهان

باید توجه شود که شاهان برای مشروعیتِ خود، گاه خود را نمایندهٔ خدا بر زمین معرفی می‌کردند و گاهی که گستاخی و اقتدار شگرف داشتند، حتی خدا را کنار می‌زدند و خود را خدای ملت خویش می‌شمردند. در میان ملت ما نیز بودند افرادی که در چند دهه پیش اعتقاد داشتند که لازم نیست شاه احکام دینی را رعایت کند؛ چون خدای روی زمین است و این رعیت هستند که باید به احکام دینی ملتزم باشند. چنین باورهایی به هویت جامعهٔ ایرانی ارتباط ندارد. شاهان برای آن که در دوره‌ای قداست یابند، حتی به امامزادگان، عنوان شاهزاده می‌دادند و تولیت امامزاده‌ها را نیز همانند ادارهٔ مراکز فساد، به ایادی خود می‌سپردند؛ چنان‌که امروزه برخی آقازاده می‌شوند و به رانت‌خواری رو می‌آورند. ولی شاهزادگی و آقازادگی، هیچ‌یک در هویت ایرانی دخیل نیست و تمامی، اوصافی است که ساختهٔ دست صاحبان و کانون‌های قدرت است و این فکر را به جمهور القا می‌کردند که نمی‌شود در برابر قدرت آنان ایستادگی داشت؛ به‌ویژه هنگامی آن را تابو می‌کردند و فرّهٔ ایزدی برای شاهان طراحی می‌کردند.

دین‌داری و اعتقاد به خداوند، امر درستی بوده که در هویت ایرانیان دخیل است؛ ولی علف هرزی که در کنار سبزه‌زار زیبای اعتقاد به خدا رویید، شاه‌محوری بود که به خرافه‌گرایی، دین‌سازی و دین‌فروشی دامن زد. دین‌فروشان، نهاد فطری بشر و نیازی را که از این ناحیه احساس می‌کردند، دستاویز مطامع خود قرار داده و هرزه‌های خود را با ریا و سالوس، به جای دین به مصرف جمهور و توده‌ها می‌رسانیدند.

آثار جامعه‌شناخت

از کتاب‌هایی که ما در جامعه‌شناسی داریم می‌توان « جامعه‌شناسی عالمان دینی» را نام برد. حوزه‌های علمی و جامعهٔ روحانیان شیعه، از مهم‌ترین جوامع علمی و معنوی و از کانون‌های تأثیرگذار بر جریان‌های سیاسی ایرانیان هستند. ما در این کتاب، این جامعهٔ علمی و معنوی را به محک تجربه‌های جامعه‌شناسانه قرار داده‌ایم. در آن‌جا گفته‌ایم نقش‌آفرینانِ جامعهٔ ایران عبارتند از: کاهنان و موبدان در جوامع اساطیری و کهن، مسلمانان و اهل سنت در دورهٔ فتح ایران توسط خلفای جور، افسران جنگ‌آور بعد از آن، درویشان در دورهٔ صفویه، غرب‌گرایان در دورهٔ قاجار و پهلوی. این گروه‌ها سمت رهبری ایرانیان را در دوره‌های مختلف عهده‌دار شده‌اند و هر گروهی کارنامه‌ای از نحوهٔ مدیریت خود بر جای گذاشته است تا به امروز که جامعهٔ روحانیت سکان‌دار هدایت سیاسی ایران می‌باشد. ما در این کتاب، با آن‌که جامعه‌شناسی جامعهٔ روحانیت را پی‌گیر بوده‌ایم، ولی در پاره‌ای موارد، روان‌شناسی این جامعه را نیز بررسیده‌ایم تا از داده‌های آن، در هویت‌شناسی جامعهٔ روحانیت و شناخت برخی آسیب‌ها و نحوهٔ برون‌رفت آن، بهره ببریم.

هم‌چنین در کتاب « چرایی و چگونگی انقلاب اسلامی» از ویژگی‌های مردم هر منطقه از ایران گفته‌ایم. در این کتاب، خصوصیات کلی مردم مناطق و شهرهای متفاوت ایران مستند به تجربه‌ها و برداشت‌های شخصی خود و با سفر به آن شهرها نگاشته شده است. از این نمونه است ویژگی‌های مردم در همدان، منطقهٔ غرب و کرمانشاه، خرم آباد، بروجرد و الیگودرز، اراک، محلات، خمین، گلپایگان و خوانسار، یزد، اصفهان، شیراز، ایلام، اصطهبانات، فسا، داراب و جهرم، بندرعباس، میناب و لار، خوزستان، کرمان، رفسنجان، سیرجان، بم و بافت، ایران‌شهر، سراوان، زاهدان و زابل، خراسان، شمال، شمال غربی، آذربایجان، تبریز، مناطق کردنشین، منطقهٔ مرکزی، اراک، کاشان، شهرری، قم، تهران. در این کتاب، از آیندهٔ انقلاب بهمن ۵۷ و چالش‌های پیش روی آن نیز بحث شده است.

منبع: علوم و نظرگاه‌های شاخص (جلد سوّم)

مطالب مرتبط