وحدت معنوی جامعه و مردم

منبع: علوم و نظرگاه‌های شاخص (جلد سوّم)

جامعهٔ منطقه‌ای و مرامی

موضوع جامعه، ارتباط اختیاری انسان‌هاست. این ارتباط یا برآمده از اشتراک در خاک است و یا از همگونی مرام. به مردم همپای جامعه‌ای که به اعتبار خاک و وطن تحقق یافته و دارای لحاظ جغرافیایی و گیتاشناسی است، «ملت» گفته می‌شود؛ مانند ملت ایران و به مردم همگام در جامعه‌ای که با معیار مرام و ایمان شکل گرفته است، «امت» می‌گویند؛ مانند امت مسلمان؛ بر این پایه، جامعه بر دو قسم وطنی و مرامی (مکتبی) تقسیم می‌شود.

هر دو ارتباط یادشده (بستری و مرامی) دارای نسبیت است؛ از این رو ممکن است افراد یک جامعه به خاک یا آیین خود بسیار اهتمام داشته باشند و عِرْقِ ملی آنان برای همپایی از وطن یا مرام خویش بسیار قوی باشد و جامعه‌ای نیز زمینهٔ چندانی در دفاع از خاک خود نداشته باشند و به‌راحتی از هم بگسلند.

ارتباط با آن‌که در تمامی پدیده‌های هستی به صورت مشاعی وجود دارد، ولی ارتباطی که در جامعه است، بر پایهٔ خلق مردمی و اختیار انسانی و تعهد جمعی آنان شکل گرفته و بسیار قوی‌تر از ارتباطی است که در میان پدیده‌های غیر بشری است. این تعهد، به سبب نیازمندی و طمعی مشترک پدید می‌آید؛ مانند ضرورت دفاع از سرمایه و ناموس در برابر خطرات احتمالی؛ زیرا داشتن جمعیت و بهره‌مندی از توان و حمایت جمعی و داشتن ارتباطات اجتماعی، آسیب‌پذیری را به حداقل می‌رساند و قدرت دفاع و بازدارندگی را افزایش می‌دهد. امروزه نیز در دنیای سیاست، قدرت با کسی است که بتواند حمایت بیش‌ترین کشورها را کسب کند و هر کشوری که با اتخاذ سیاست‌های نادرست ـ که برآمده از ناتوانی در شناخت روابط اجتماعی و بین دولی است ـ منزوی شود، بسیار آسیب‌پذیر می‌گردد؛ مگر آن که قدرت کتمان داشته‌های خود را داشته باشد تا مورد طمع قرار نگیرد. امروزه بهترین روش برای دفع خطر از خود در برابر هر قدرتی ـ به‌ویژه دولت‌ها که نهاد تمرکز قدرت است ـ داشتن قدرت کتمان داشته‌هاست؛ وگرنه با رو شدن هر داشته‌ای، غارت گستاخانه است که آن را مورد هجوم قرار می‌دهد. تجربهٔ تاریخی و زمینه‌های اجتماعی نیز «راز بقا» را در «قدرت کتمان» یافته است.

کشورهای استعماری برای آن که طرح‌های سودآور خود را بر ملت‌ها تحمیل کنند، آنان را پیوسته مورد تجزیه قرار می‌دهند تا قدرت اجتماعی آنان را محدود کنند و پایگاه مردمی دولت متمرکز واحد را ـ که سدی در برابر نفوذ آنان است ـ تسخیر کنند و در برابر، خود را متمرکز و تابع اتحادیه یا دولت مرکزی ایالات قرار می‌دهند تا بر قدرت خود، هرچه بیش‌تر بیفزایند. هم‌چنین کلان‌شهرها که تمرکز جمعیت دارد، بهتر می‌تواند از منافع مشترک مردم، به سبب اقتداری که واجد آن است، حمایت کند و امتیازاتی را به خود اختصاص دهد که به شهرهای کوچک اعطا نمی‌شود. برخی دولت‌ها برای ایجاد تمرکز قدرت در پایتخت، از بزرگ شدن شهرهای رقیب جلوگیری می‌نمایند و سعی دارند پراکندگی جمعیتی را در آن شهرها به وجود آورند؛ همان‌طور که اگر پایتخت، حاکمیتی را در معرض خطر دهد، سعی در تفکیک قدرت و ایجاد پراکندگی در آن می‌شود.

وحدت معنوی جامعه و مردم

در تعریف جامعه از واژهٔ «مشاعی» بهره بردیم تا وحدت معنوی میان جامعه و مردم را خاطرنشان شویم. گفتیم جامعه از مختصات گروه‌های انسانی است که تعبیر دقیق آن «مردم» است. مردم در رابطه با اجتماع، به مثابهٔ یک بستهٔ ده‌تایی می‌باشند؛ نه افراد جامعه که همانند ده فرد یک بسته هستند. بر این اساس، هیچ گاه «جامعه» بر موتور ـ که مجموعه‌ای هماهنگ از ابزار مختلف برای تبدیل انرژی به حرکت و جنبش است ـ یا گله‌ای از حیوانات ـ که غریزهٔ طبیعی مشترک و نظام‌مندی دارند ـ و گروهی از انسان‌ها که برای تفریح و استراحت به فضای سبز رفته‌اند، اطلاق نمی‌شود؛ زیرا نفس واحد و وحدت معنوی بر آن‌ها حاکم نیست. هم‌چنان که هر جانداری تنها از اجتماع سادهٔ سلول‌ها پدید نیامده و افزون بر آن، دارای حس عمومی، حیات و نفس جمعی می‌باشد، جامعه نیز تنها از گرد آمدن افراد شکل نمی‌پذیرد؛ بلکه نفسی جمعی و وحدتی بر آن چیره است که به تمامی مردم آن جامعه حیات و فرهنگ زندگی می‌دهد؛ بدون آن که نه جامعه در افراد مضمحل شود و نه افراد در جامعه حل گردند. این بدان معناست که وحدت جامعه و مردم، وحدتی معنوی است و وجود خارجی دارد. بر این پایه، جامعه یک واحد علمی یا امری اعتباری نیست که وجود خارجی و ترکیب حقیقی نداشته باشد.

توضیح این که: در ترکیب جامعه از مردم، یا ترکیب آن حقیقی است ـ به‌گونه‌ای که دیگر نمی‌شود افراد آن را لحاظ کرد و جامعه دارای حقیقتی می‌شود که افراد در آن زمینه می‌گردند و چیزی جز روابط اجتماعی در میان نیست، که همان تولید حقیقی حاصل از ترکیب میان افراد است ـ یا نقش افراد محرز است. در این فرض نیز یا اصالت با جامعه است و افراد فرع می‌باشند، یا بر عکس، اصالت همواره با مردم است و جامعه، فرع آنان و امری اعتباری می‌باشد و تولیدی دست نمی‌دهد، و یا ترکیب میان افراد جامعه ترکیب حقیقی است، ولی این ترکیب حقیقی به زمینه بودن اجزا نمی‌انجامد؛ زیرا اضمحلال افراد در ترکیب حقیقی مادی و در ترکیب طبیعی است و ترکیب حقیقی افراد جامعه، امری معنوی و تجردی است که هویت افراد از بین نمی‌رود و هر کسی خویشتن خویش را در این ترکیب دارد و هر فرد می‌تواند خود را فدای جامعه سازد یا حریم خویش را پاس دارد. این گونه است که می‌گوییم پیوند افراد و جامعه، پیوندی مشاعی است. البته پیوند معنوی یادشده، امری تشکیکی است و به جامعه قوت و ضعف می‌دهد و در مقایسهٔ جوامع با یک‌دیگر، نسبیت به آن راه می‌یابد؛ از این رو، جامعه‌ای در فردگرایی بیش‌تر و در جامعه‌ای روابط اجتماعی مستحکم‌تر است. روابط اجتماعی در جوامع سیستماتیک در هم‌تنیده است و فرد، کم‌تر می‌تواند لحاظ استقلال و بی‌نیازی داشته باشد. در جوامع سرمایه‌داری، چون اصالت سود حاکم است، هویت افراد توسط کارتل‌های اقتصادی و بنگاه‌داران نادیده گرفته می‌شود و نیازمندی اقتصادی، هم در جهت کسب درآمد و هم در جهت نیروی انسانی به عنوان ابزار کار در آنان بیش‌تر است. در چنین جوامعی، قوانین و رعایت حریم دیگران بهتر رعایت می‌شود تا جوامعی که فردگرایی در آن برجسته است و پیوند اجتماعی ـ به‌ویژه در روابط میان ملت و حکومت ـ نمود چندانی ندارد و مردم در تصمیم‌گیری‌های کلان دخالتی داده نمی‌شوند. این امر در تقسیمات کشوری، اعم از استان‌ها و منطقه‌ها نیز دخالت دارد. حصول اقتدار، از ارکان اساسی هر جامعه‌ای برای تأمین منافع مشترک است.

دقت شود که جامعه با افراد انسانی شکل می‌گیرد و موضوع آن، افراد است، نه گروه‌ها و جمعیت‌ها یا نهادها. هم‌چنین جامعه دارای زیستِ اجتماعی آگاهانه است که نمی‌شود از زیست آن به صفت خاص «وجدان» تعبیر آورد.

هم‌چنین منظور از ارتباطات آگاهانه، جنبهٔ نوعی و غالبی افراد جامعه است و بیمارانِ در حال اغما، اطفال و مجانین را در بر نمی‌گیرد.

باید توجه داشت «جامعه» با «اجتماع» تفاوت دارد. اجتماع، ترکیب قابل انحلال و نوعی گردهمایی است؛ مانند مجالس و مراسم، که اجتماع برخی از مردم است، ولی جامعه بر آن اطلاق نمی‌شود. بر این پایه، به کار بردن اجتماع به‌جای جامعه، به مسامحه در تعبیر مبتلاست.

منبع: علوم و نظرگاه‌های شاخص (جلد سوّم)

مطالب مرتبط