روان‌شناسی نفاق و نفوذ

منبع: علوم و نظرگاه‌های شاخص (جلد سوّم)

روان‌شناسی نفاق و نفوذ

ما «نفاق» را چنین تعریف می‌کنیم: «نفاق، حرکت خروجی نمایشی خدعه‌آلود و فریبکارانه و گریز پنهانی مداوم و تشکیکی به تعلیق میان ظاهر ساختگی و باطن ضعیف با فرورفتن در شخصیت دیگر، برای ایجاد نفوذ فردی یا سیستمیک و حس همراهی در طرف‌های درگیر به طمع سهیم‌بودن در منافع موقعیتی که تأثیر آن ذاتی دانسته می‌شود و ریشه در کمبودهای برآمده از ضعف، ترس و حقارت دارد یا به سببِ تشابکی انکار و تکذیب باطنی، خودبرتربینی و استبداد و ذات‌پنداری خویش است».

در این تعریف، نفاق، پنهان‌کاری، خودبرتربینی، ضعف نفس، حقارت، ترس و استبداد با هم تلازم دارند. این تلازم از نوع تشابک است به این معنا که برای نمونه هم دروغ، نفاق می‌آورد و هم نفاق سبب دروغ می‌شود. هم استبداد و استکبار نفاق می‌آورد و هم نفاق موجب استکبار و استبداد می‌شود.

قید «حرکت خروجی فریبکارانه و گریز پنهانی مداوم به تعلیق میان ظاهر ساختگی و باطن ضعیف» به بی‌ثباتی، بی‌قراری، اضطراب، قلق و تزلزل منافق اشاره دارد. حرکت نفاق، گریز از باطن خود بدون وصول به مقصدی است که آن را برای همیشه معلق و مذبذب می‌دارد که نتیجهٔ آن فقدان شخصیت و فسادها و تخریب‌های پیاپی می‌باشد. برای همین تذبذب، منافق هیچ‌گاه دارای هویت و شخصیت نمی‌شود. این بی‌هویتی به منافق، «ذلت» می‌دهد. منافق دارای عزت و کرامت نیست و کسی دیدهٔ احترام به وی ندارد، بلکه کسانی که صفت نفاق وی را می‌شناسند، او را حقیر و پست می‌یابند و رسوای خاص و عام و خوار می‌باشد و همهٔ آگاهان از او کناره می‌گیرند و یا از سستی باطنی و نفاق وی، در جهت مطامع خود بهره می‌برند.

منافق دارای اعتقاد، منش و صبغه نیست و یک رنگ نمی‌گیرد، بلکه ملوّن است و به هر رنگی تغییر دایمی دارد. منافق چون به چیزی اعتقاد ندارد، در حقیقت سوفسطایی عملیاتی است. او نسبت به سرنوشت جامعه و افراد به‌طور کلی بی‌تفاوت، بلکه تخریبگر است. او در نفوذ سیستماتیک نیز مانند سفسطیان عمل می‌کند و فقط فساد و براندازای دارد و برای آن، هم از هر وسیله‌ای بهره می‌برد و هم برای به دست آوردن وسیله، با هدف خود نیز بازی می‌کند و آن را نیز به فساد می‌کشاند. منافق چون شخصیت ندارد، حتی حکومت نیز نمی‌تواند داشته باشد و اگر به حاکمیت نیز برسد، بدون هدف و فاقد نقشه و برنامه است و فقط تخریب دارد و تخریب و فساد و ویرانی، و نهایت نیز اگر چند سالی دوام داشته باشد، به دلیل تخریب‌ها و فسادهای فراوانی که ایجاد می‌کند و به چشم همه آشکار می‌شود، دچار قهر طبیعت شده و از بین می‌رود. البته منافق و نفوذی در بازی‌گری و ایفای نقش و در تبلیغ صلاح‌نمایی فسادهایی که دارد چنان توانمند می‌باشد که حتی آگاهانی را که بر نفاق وی واقفند، به اعجاب و شگفتی می‌اندازد.

منافقان و دورویان چون فاقد شخصیت و هویت می‌باشند، تخاطب برنمی‌دارند و فاقد استماع می‌باشند. آنان تمامی فسادهایی را که دارند، توجیه می‌کنند و سرسپردگان خود را برای خوش‌نمایاندن آن‌ها اجیر می‌سازند. برای همین با فرد منافق باید همانند یک سوفسطایی عمل کرد. منافق و نفوذی سیستمیک و دستگاهمند با آن‌که برای وصول به سودای خود خضوع دارد، اما خشوع در وی نیست و او هر چیزی را به بازی می‌گیرد و چیزی جز «من» را معیار ارزش نمی‌گیرد و دین و مرامی جز خویشتن خویش ندارد و هرچه برای من توجیه داشته باشد، باید همان را اخذ کرد. این بدان معناست که منافق به هیچ‌وجه ایمان ندارد و در دایرهٔ مؤمنان نمی‌گنجد. او ادای ایمان را بازی می‌کند و در واقع نسبت به آن استهزا و سخریه دارد. منطق «من» برای منافق، صلاح و فساد هر چیزی را مشخص می‌کند؛ بنابراین هر مخالفی را تخریب و هر مقابلی را به شدت منکوب می‌گرداند و در تمامی این موارد نیز فقط فسادآفرینی می‌کند. بنابر «نفس‌محوری» منافق، وی هم جبههٔ حق را به بازی می‌گیرد و هم جبههٔ کفر را، هم وسیله را تغییر می‌دهد و هم هدف را. خوبی‌ها را با توجیه بد نشان می‌دهد و بدها را خوب. این نوع نفاق، در فکر جزمی‌انگار است و خود را غیرقابل نقد می‌شمرد و به‌هیچ‌وجه نمی‌پذیرد در جایی اشتباه کرده است، بلکه خود را معیار هر صلاحی می‌داند. نفاق این گروه، دارای نفاق عملیاتی و فعلی شدید در برابر نفاق عنوانی ضعیف است و به سبب دگمی و قبضی که دارد، قابل اصلاح نیست. خاصیت منافق و نفوذی تنها ایجاد پارازیت و مانع‌تراشی و ایجاد تجزیه و به هم‌ریزی در برنامه‌های جریان اصیل و متعهد و تخریب سیاست‌ها و فاسدسازی تدبیرهای آنان است و در این مسیر نیز چون گنبد توخالی است که فقط غوغایی می‌شود و انعکاس صدا دارد و در عین حال با ظاهری بسیار زیبا و دلنشین نمایانی دارد؛ چنان‌که از همین فسادهایی که ایجاد کرده است، برای خود عزت اجتماعی و فیگور محبوب قلب‌ها جعل می‌کند و به تعبیر قرآن‌کریم گناه و فساد را با عزتی استکباری دارد: «أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالاْءِثْم»(۱)؛ نخوت، استکبار و خودخواهی، وی را به گناه کشاند. منافق برای آن‌که هرچه بیش‌تر خود را عزیزتر نشان دهد، فسادها و تخریب‌های فراوان‌تر و سنگین‌تری مرتکب می‌شود و عزت استکباری و خودبزرگ‌بینی او را احاطه می‌کند. چنین کسی اگر فساد هزاران قتل نسبت به افراد بی‌گناه و مظلوم نیز مرتکب شود، به آن افتخار می‌کند و اگر صدها هزار نفر نسبت به فسادهای وی ضجه بزنند و خون گریه کنند، او در چنان غروری خفته است که به هیچ‌وجه آن را کوچک‌ترین خرده و انتقادی بر خود نمی‌گیرد و با امپراتوری بر رسانه‌ها، خود را ابرشوکت راستی و قدرقدرت رستگاری نشان می‌دهد.

ما در تعریف نفاق، قید «تشکیکی» را آوردیم تا نشان دهیم نفاق دارای شدت و ضعف و مراتب است. شدت و ضعف نفاق، خود را در غایت آن نیز نشان می‌دهد به این صورت که نفاق عادی و ضعیف (عنوانی و فردی) به غرض جبران کمبودهای فردی برآمده از ضعف، ترس و حقارت شکل می‌گیرد، اما نفاق شدید و سیستمیک (عملیاتی و دستگاهمند) به قصد براندازی موقعیت هدف به سبب انکار و تکذیب باطنی و خودبرتربینی فرد منافق می‌باشد. منافقی که به نفاق شدید و سیستماتیک مبتلاست، با همه ضعف و سستی باطنی که داراست، به استکبار و خودبرتربینی گرفتار است و همین صفت، او را فردی بی‌اعتنا به سخنان دیگران می‌سازد. وی خود را بسیار دانا و زیرک می‌پندارد که در مقام خدعه، نیرنگ، اختفا، پنهان‌کاری و نفوذ سیستمیک برمی‌آید. او توان نفوذ بازیگرانه را در خود می‌یابد و همین امر او را به استکبار می‌کشاند. بنابراین میان این دو مرتبه از نفاق و احکام خاص هر مرتبه باید تفاوت و تمایز قایل شد. منافق عملی برای نفوذ سیستمی گاه سال‌ها طرح، برنامه، اجرا و عملیات دارد و گزینه‌های هدف را به‌گونهٔ تخصصی و ممتاز می‌آورد. آنان در ظاهر از برترین نمازگزاران و از والاترین اهل مناسک و عبادات می‌باشند؛ به‌گونه‌ای که همه آنان را در والاترین مرتبهٔ تقوا و ایمان می‌دانند تا چه رسد به آن‌که کسی به آنان دیدهٔ تردید داشته باشد. منافق چنان باطن مخالف خود را با مهارت پنهان می‌دارد و نقش موافقِ ظاهر را بازی می‌کند که هیچ‌گاه از این کوزه، همان که در اوست بیرون نخواهد تراوید و او در پنهان خویش مخفی می‌ماند، مگر زمانی که طبیعت هوشمند بخواهد از این نفوذی دستگاهمند انتقامی سخت بگیرد، که در آن صورت، وی را به ناگاه بلاباران خواهد نمود و او را رسوای عام و خاص می‌سازد. عارض طبیعی نفوذ سیستماتیک در نظام‌های الهی این است که آنان مشمول انقضای زمان می‌شوند و چون هنگامهٔ طبیعی آن برسد، رسوایی، خواری و زبونی، دامنگیرِ آن افسانه‌های دغل و تزویر می‌گردد.

۱ـ بقره / ۲۰۶٫

منبع: علوم و نظرگاه‌های شاخص (جلد سوّم)

مطالب مرتبط