منبع: علوم و نظرگاههای شاخص (جلد سوّم)
از دیگر قواعد مهم قانون توفیق، جذب و مثبتاندیشی، رعایت اصل «زندگی در حال» است. این اصل مبتنی بر اصل جنبش تمامی پدیدهها و ارتعاش آنهاست. وقتی همه چیز در حال حرکت است، همه چیز روندی رونده دارد و بنابراین، نقش و توان یا انرژی خاص هر پدیده را در همان زمان حال آن میتوان دریافت. بنابراین در هر زمان، برای همان زمان باید بود و چون تنها زمان حال در قدرت فرد میباشد، باید برای زمان حال در حال بود و هیچ گاه حال را به گذشته یا آینده نیامیخت. به تعبیر عرفانی، در هر تجلی، باید همان جلایی را که از آن انتظار است، دنبال کرد و در پی امور دیگر نبود که دستیافتنی نیستند. حفظ این اصل سبب میشود پدیدهها با یکدیگر خلط نشوند و همانگونه که آن پدیدهها در حال هستند، فرد در ذهن و دل خود نیز در حال باشد و شباهت خود را با آنان بیشتر سازد و بهرهٔ جلایی از آنان ببرد. افزون بر این، از دنیا جز همین دم و حال و آن برای آدمی نمیماند. مظاهر ناسوت، دوام و بقایی ندارد و هر پدیدهای باید از این منزل بگذرد و به سرای آخرت در آید. درست است که عالم دنیا خود حقیقت دارد و دایمی است، اما ناسوتیان تنها دورهای کوتاه را در آن منزل میکنند و باید در بامدادانِ مرگ، به منزلی دیگر کوچ نمایند. این نکته بسیار مهم است که آدمی ناسوت را یک مسیر و یک ایستارگاه موقت و حجلهای لحظهای و آنی و دَمی بداند که عروس آن دایمی نیست و فقط همین لحظه است تا او چه رزمی در این بزم آورد. رزمی که چهرهٔ ابد او را خواهد ساخت. عمر آدمی و فرصت او در ناسوت با آن که بسیار کوتاه و گذراست، بدایت ازل و بلندی ابد را از همینجا باید نظاره نماید و خویشتن خویش را باز ستاند و دل در گرو باطل و تباهی ندهد و به صفا، روشنی، مهر، محبت و لطف به تمامی پدیدهها و به حقطلبی و قرب حق رو آورد و از پرخاش، طغیان، تندی، تیزی و باطل دست بردارد و در یک کلمه جهت خلقی و بشری خود را بریزد و فرو نهد و جهت قرب حق را بجوید و از تاریکیها دور شود و نظر بر نهایت و ابد داشته باشد؛ نه به امور گذرا. تنها این بینش است که قدرت جذب آدمی نسبت به نیروهای خیر و دارای عشق را بالا میبرد و او را از پلیدیهای طمع و آز دور میدارد و وی را سبکبار میگرداند.
نمیتوان و نباید به عروسی که ابدی نیست و اصالت ندارد، دل بست؛ بلکه باید به آن، تنها به عنوان یک ابزار رزم برای بزم عشق ناسوت نگریست و نگاه آلی به آن داشت و خود را با آن، برای جهانهای دیگری که پیش روی آدمی قرار میگیرد و از همهٔ آن به «جهان واپسین» یاد میشود، آماده نمود. همهٔ سوز و ساز، موت و حیات و تکلیف دنیا و بزک عروس لحظهای آن، برای بروز جوهر آدمی است. هرچه میآید، میرود؛ هرچه ساخته شود، خراب میگردد و هرچه بهپا میشود، فرو میریزد؛ خواه ساختهٔ دست بشر باشد یا امری طبیعی و آفریدهٔ خداوند. آنچه میماند معرفت، نیت و کردار آدمی است و باید خود را برای این امور سبکبار نگاه داشت تا قدرت جذب معرفت در او ظهور نماید.
برای دریافت حال هر پدیده و جلایی که به سرعت در حال شدن است و از آن به معرفت و حقیقت یاد میکنیم، باید قدرت تمرکز اندیشه و استجماع داشت. فصل مقوّم ارادهٔ قوی، داشتن «قدرت استجماع» است. نفس برای رسیدن به خواستهٔ خود، توان چیرگی بر خویش را ندارد، کمحوصله است، زود خسته میشود، هدف را فراموش میکند و دلش بهانهٔ این لذت و آن خواهش را میگیرد. برای غلبه بر چنین حالاتی باید تمامی توان نهفته در خود را جمع نمود و آن توان نهفته را که به شکل پتانسیل در درون آدمی وجود دارد آزاد نمود و مدد انجام کار قرار داد. «استجماع» برآیند تجمع نیروهای پراکندهای است که میتوان آن را اندک اندک گرد هم آورد. نوپای متشبّه به خودی خود توانی ضعیف و محدود دارد و بدون حصول نوعی انرژی متراکم و مضاعف نمیتواند خود را به کاری آنگونه که بایسته است و موجب بر شدن وی به عالم فرامادی و نیروهای آن میگردد پیوند دهد و این انرژی لازم را تنها با استجماع میتوان به دست آورد. استجماع برای برقراری توازن با حرکت، ارتعاش و سیر سریعی است که عوالم خلقت و آفرینش در حال انجام است. ما غافلیم از این که حتی خداوند حقیقتی است با حیات ذاتی که در حال سیر و جنبش است، نه یک مفهوم صرف و کسی که قصد رسیدن به نیروهای فرامادی و باطنی و معنوی را دارد، باید با مدد گرفتن از استجماع، خود را به این نیروهای پایانناپذیر که با سرعت نامحدودی حرکت میکنند ارتباط دهد تا بتواند سرعت سیر خود را با سرعت سیر موجود در آفرینش هماهنگ سازد و با اتصال وی به ماورای خلقت از نیروی آن بهره برد.
منبع: علوم و نظرگاههای شاخص (جلد سوّم)