منبع: علوم و نظرگاههای شاخص (جلد سوّم)
اسطقس و جوهرهٔ قانون توفیق و جذب، بر عشق و صداقت است و اینکه انسان خواستهٔ نهایی خود را بشناسد و همان خواسته را که خود اوست، دنبال کند. قانون جذب بر این اساس است که هر کسی خودش باشد و خواستهٔ خود را دنبال کند و به الگوهای بلند خواستهٔ خود هماهنگی و مشابهت و مسانخت داشته باشد. کسی که شغلی را دوست دارد، ولی پیشهای دیگر اختیار میکند، در مسیر قانون جذب نیست. چنین کسی به خود و به عشق خویش ضربه زده است؛ چرا که همواره نقش محبوب خود را در شغلی دیگر بازی میکند و اختلاط میآفریند و چیزی مینماید که نیست. چنین کسی صداقت ندارد و آکنده از حیله و نیرنگ میشود. او خود را هم حیله میزند؛ زیرا برای خود، خویشتن خویش نیست. همچنین است اگر ضمیر ناخودآگاه با خودآگاه هماهنگ نباشد، برای نمونه ذهن ناخودآگاه بر اساس تلقینپذیری از تربیت منفی دوران کودکی که باطن کودک از القاءات تحمیلی نقشپذیر است، پذیرفته باشد که فرد لایق موقعیتی خاص نیست، فرد هیچ گاه به آن ورود پیدا نمیکند. ذهن ناخودآگاه در دوران کودکی، از کلمات منفیگرایی که برای آن تکرار میشود، واکنش میگیرد و با پیشامد موقعیتهای مشابه، آن پیامهای ناامیدکننده و دلسردسازنده، دوباره تکرار میشود و بر اساس دادههای منفی آن پیامها، تصمیم میگیرد.
قانون جذب و موفقیت بر یافتن خواستهٔ حقیقی خود و خویشتن خویش شدن، سه قاعده مهم دارد: نماز، نیاز و ناز. این سه عنصر، به فرد شگرد بهرهبردن از توان خداوند و پدیدهها را میبخشد. این سه عنصر آدمی را قادر میسازد تا بتواند دل خداوند و پدیدهها را به دست آورد و از خود رضا سازد. مراد از نماز، بندگی، از نیاز، دستگیری از خلق و از ناز، نازکشی از حقتعالی با استقبال از مصایب و سختیها و مثبتاندیشی در مورد ابتلاءات و صبر بر آزارهای دیگران و راضیبودن از آنهاست. برخی کودکان باهوش، وقتی از پدر خود چیزی میخواهند، نخست او را به خنده میآورند. برخی از شوهران نیز وقتی چیزی از همسر خود میخواهند، نخست مادرزن را مهمان میکنند. هرچیزی فنی و قلقی دارد و بهرهبردن از قانون جذب نیز چنین است. قانون جذب، هم دل بزرگ میخواهد برای همدلی و مسانخت با بیشترین پدیدهها و هم فن ورود به جریان جذب و برای راضیساختن خداوند را میطلبد. برای یافت شگردهای خشنودسازی خداوند، باید نخست منش خداییکردن و خدا را از خدا خواستن و دل به غیر خدا نبستن را داشت. تمثل به خدا، یعنی روی حق ایستادن. کسیکه بر حق، ثابت و استوار میایستد، حرمت خَلق او را نگاه میدارد. تمثل خداییداشتن و مسانخت و شباهت به حقتعالی، یعنی همراه حق شدن.
یکی از شرایط ذکر، داشتن عبادت حکمی نسبت به حقتعالی است. مراد از عبادت حکمی، بندگی دایمی خداوند و خود را در بند او نهادن و این بند را پیوسته بر گردن خود استوار داشتن است. بندگی نسبت به خداوند، به معنای گرایش به او و حضور در برابر حق است؛ آن هم حضوری مستقیم و بدون واسطه. بنده باید نماز داشته باشد. گفتیم مراد از نماز، پرستش حکمی خداوند است، نه فقط کردار مخصوصی که به این نام شناخته میشود. نماز، عبادت و ریاضت، دل را صیقل میدهد و آن را از سختی و زمختی رها میسازد. معنای نماز نیز چنین است. هیچ کسی بدون نماز نمیتواند به غیب عالم و قدرتهای ماورایی آن، قرب بجوید و انس بگیرد. تمامی ادیان و ملتها و نیز تمامی عرفانها، نوعی از نماز را درون خود دارند. نماز در قالب هیأت خاص، نیاز به تشریع دارد و سبک مسلمانی شیعی آن، بهترین نوع نماز میباشد که پشتوانهٔ علم و استانداردهای آن را با خود دارد. هیچ کسی بدون نماز (عبادت حکمی) قدرت تصرف در طبیعت و عوالم ماورایی را نمییابد. ورود به غیب عالم و استفاده از قدرتهای ماورایی آن، بدون عبادت و بندگی حقتعالی که منبع تمامی قدرتها و توانهاست ممکن نیست.
عبادت که به سازندگی باطن میپردازد باید همهجانبه باشد تا کاریکاتوری نگردد و رشد و کمال سالم و درست یابد؛ از اینرو مالیات هم دارد و باید هزینهٔ آن را پرداخت، وگرنه باطن دچار تورم میشود و عبادت برای آن مُضرّ میگردد. در قرآنکریم، توصیه به نماز در کنار زکات یا دیگر وجوهات و خراجهای شرعی آمده است. نظام کفارات، انفاقها، صدقات، هدایا، اطعام و مهمانی دادنها و ایثارها نیز در این دایره میباشد. عبادت به تنهایی امری مؤثر و کارگشا نیست؛ بلکه نماز به نیاز و برات نیازمند است. عبادت، بدون هزینهکردن بخشی از اموال و داراییها برای آشنایان و نیازمندان، کمال نمیپذیرد و رشددهنده و برشونده نمیگردد. هزینهٔ مال، سبب میشود باطن آدمی صافی گردد و عبادت رنگ صفا، خلوص و سادگی بپذیرد و فرد را سنگینبار و غیرقابل انعطاف نسازد. عبادت اگر در کنار انفاق مالی نباشد، باطن را سخت میسازد و نرمش در برابر بندگان خدا و کوتاه آمدن و داشتن روحیهٔ گذشت و بخشش نسبت به کاستیها و خطاهای احتمالی آنان را از فرد سلب میکند و او را به خشونت و عصبیت سوق میدهد. عبادت، با انفاق مالی جلا پیدا میکند. عبادت افراد مُمسک و بخیل، راه به جایی نمیبرد و تنها بر سختی آنان میافزاید. بخل و امساک، باطن را از روندگی و رونق میاندازد و آن را راکد، جامد، مانده و پوسیده میسازد؛ بهگونهای که اگر عبادتی بر آن قرار گیرد، جمود و سختی آن را بیشتر میسازد. عبادت برای فرد مُمسک و بخیل، همانند جوشاندن آب در ظرفی کوچک است که نهایت آن را به خشکی و یبوست میاندازد و از آن غذایی بیرون نمیآید. همانطور که غذا با ترکیب مواد گوناگون شکل میپذیرد، عبادت نیز اگر با انفاق مالی به شکلهای گوناگون آن ترکیب شود و برات بپذیرد، تنوعِ تأثیرگذاری مییابد.
انفاق مالی نسبت به تمامی پدیدههای زنده، اعم از انسان، حیوان، گیاه و جمادات، مورد نظر است و با تنوع معقولی که میتواند داشته باشد، به قدرتهای باطنی، تشکیک و گوناگونی میبخشد. اعطای خوراک به مورچههای غیر مزاحمی که در حریم فرد قرار دارند، بخشش صندوقی میوه به همسایه، دادن یک گونی برنج به فقیری شناختهشده یا اعطای یک راستهٔ کامل گوشت به خانوادهای ضعیف و محترم، آب دادن به گیاهان و زنده نگاهداشتن آنها و دهها نمونهٔ دیگر، قدرتهای متنوعی را به حساب باطنی شخص واریز میکند، بدون آنکه اندکی از آن در جایی گم شود و از دست برود. نیاز و برات میتواند در قالب قول و گفته و همدردی و همدلی یا ارایهٔ مشورت برای کسی که از اهل خبره و آگاهان است، یا به فعل باشد، مانند دستکشیدن بر سر طفلی یا بوسهٔ مهروزانه به او، یا در قالب کمکهای مالی و نقدی.
ادامه دارد….
منبع: علوم و نظرگاههای شاخص (جلد سوّم)