منبع: علوم و نظرگاههای شاخص (جلد سوّم)
تا بدینجا گفتیم تمامی پدیدهها دل دارند و دلها با هم مسانخت و شباهت یا تفاوت و تنافر دارد. همچنین هم تمامی پدیدهای هستی با هم و هم خود هستی با این پدیدهها در ارتباط هستند و هیچیک بریده و منفک از دیگری نمیباشد و باید وجه شباهتها را کنترل کرد.
اکنون قانون سومی را در خصوص مدیریت شباهتها میگوییم و آن اینکه دلهای هر یک از پدیدهها بر چیزی سرشته شده است و هریک از آنها دارای علایقی ذاتی و موهبتیاند که میتواند خودآگاه یا ناخودآگاه باشد. به این علاقههای پیشینی «اقتضاءات» گفته میشود. اقتضاءات تمایلاتی هستند که در پدیده کششهایی خاص را به وجود میآورند اما در تحقق این کششها علیت تام ندارند و در صورتی که فرد، تلاش نماید موانع آن داشتههای باطنی را شکوفا سازد، این اقتضاءات و استعدادها به فعلیت میرسند. بنابر این، قانون جذب سبب میشود انگیزهها و تمایلاتی در ضمیر ناخودآگاه آدمی، او را به امور یا افرادی علاقمند سازد. علاقههایی که اگر پایداری آنها به دست آید و اموری گذارا و تحمیلی و خارجی نباشد، بلکه از درون ناشی گردد و بر آنها تمرکز شود، میتواند نقبی باشد برای ورود به کانال پدیدههای مسانخ خود و روزنی برای جوشش توانهای باطنی و دریافت انرژیهای پدیدههای مسانخ خویش. نشانهٔ اقتضاءات پیشینی آن است که فرد در طریق وصول به آنها و نیز بهرهمندی از آنها گویی در طبیعت خود گام برمیدارد؛ طبیعتی که ناخودآگاه وی آن را میطلبد و تحصیل آن نیز به فرد رضایتمندی و آرامش میدهد و فرد در طی این مسیر، هیچگونه رنج و زحمت و تقابل و درگیری با خود را مشاهده نمیکند. چنین استعدادهایی را «اقتضاءات قربی» میخوانند. برای نمونه امام صادق علیهالسلام میفرمایند: «المؤمن لا یخلق علی الکذب ولا علی الخیانة»؛ نهاد و سرشت مؤمن (شیعه) بر دروغ و ناجوانمردی و خیانت آفریده نشده است. همچنین است ولایت و شیعهبودن که امری موهبتی و اقتضائی قربی و اعطایی میباشد، نه امری تحصیلی. کسی که اقتضاءات قربی را ندارد، بر اساس قانون جذب، میتواند با ایجاد مشابهت ظاهری و نیز باطنی میان خود و صاحبان ارزشها و کمالات قربی، نقش آنان را در باطن خود پدید آورد و این اعجاز قانون مشابهت است. برای همین است که در روایات از تشبه جستن به کفار به شدت نهی شده است.
بر پایهٔ آنچه گذشت قانون جذب، کمالات و انرژیهای متراکم دیگران را از دو مسیر به پدیدهها میرساند: یکی اقتضاءات قربی و مشابهتهای اعطایی و مسانختهای موهبتی که تحصیل و تلاش در اصل پدیداری آنها دخالتی ندارد؛ هرچند باید آنها را از زنگارهای دنیایی مانند آزردگیها، رنجیدگیها، کینهها و گناهان و خاکهایی که توسط تربیت تحمیلی والدین و مربیان ناآگاه پوشیده شده و در مسیر آن استعداد باطنی و هماهنگ با آن نبوده است، پاکسازی نمود تا مسیر برای فعالسازی جنبش شبیهساز و جذب و تغذیه از انرژیهای باطنی مسانخان و همدلانی که در رتبهٔ انجذاب فرد قرار گرفتهاند، فراهم شود. امام صادق علیهالسلام این تفاوت را چنین بیان فرمودهاند: «إن الخُلق منیحة یمنحها اللّه عزوجل خلقه؛ فمنه سجیة، و منه نیة، فقلتُ: فایتُهما أفضل؟ فقال: صاحب السّجیة هو مجبول لا یستطیع غیره، و صاحب النیة یصبر علی الطاعة تصبّرا؛ فهو أفضلهما»؛ خلق و خوی، بخششی است که خدای عزوجل به بندگانش عطا میکند و آن دو گونه است: برخی از آن سرشت و فطرت است و برخی دیگر با نیت و اختیار یافت میشود. راوی میگوید: از حضرت سؤال کردم: کدام یک برتر است؟ حضرت فرمودند: اخلاق نیت؛ زیرا اخلاق سجیت بر اموری سرشته شده است که انتظار نمیرود صاحب آن، خلاف مقتضای آن امور را انجام دهد، ولی کسی که اخلاق او نیتی است، بر طاعت و بندگی خداوند با رنج و زحمت، صبر و بردباری میکند. پس این بهتر است.
افرادی که اقتضای قربی کمال و خواستهای را ندارند، چون با تلاش و تحمل رنج به کمالات میرسند، از جهت فعلی و عملی از قربیها برترند؛ اگرچه قربیها از جهت ذاتی و قرب و مرتبهٔ ظهوری و پدیداری و برد معنوی، مرتبهٔ بلندتری دارند و از افراد عادی برتر و از امتیازهای بالایی برخوردارند.
در اینجا یکی دیگر از قواعد قانون جذب، رخنمون میگردد و آن اینکه باید خواستههای باطنی خود را شناخت و علایق و آرزوها را نادیده نگرفت و امیدها را ارج نهاد و اهداف را بزرگ داشت و با شناخت استعدادهای موهبتی، شکوفایی آنها را خواستار شد. اما شناخت استعدادهای موهبتی و داشتههای پیشینی آسان نیست. انسان بهویژه فرد گرفتار در غلیان هوسها یا سرکوبشده از طرف نیروهای چیره نمیتواند خواستههای صادق و واقعی را از خواستههای کاذب و تحمیلی تشخیص دهد. این کار نیاز به مربی ماهر دارد و توجه به احساسهای مثبت حاصل از تمرکز، نشانههایی ابتدایی و ظاهری هستند و ذهنی که برخی از آن به کریستال تعبیر میکنند، در تیررس افراد عادی نیست تا نسخهٔ آنان برای شفافکردن خواستههایشان شود. انتخاب و گزینش خواستهها و آرزوهای حقیقی و متناسب با باطن و پیشینه، گاه زیر لایههای عمیقی مدفون میشود و کشف آن نیاز به زمان و مهارت لایهبرداری از باطن دارد. قانون جذب، در صورتی به درستی فهمیده میشود که فرد بداند آخرین خواستهٔ حقیقی و راستین وی که تمامی خواستهها و آرزوها به آن میرسد، چیست؛ خواستهای که وی به آن محبت وافر و عشق دارد و همهٔ موجودی خود را برای رسیدن به آن، بدون قید و شرط و با رضایت کامل هزینه میکند. شفافکردن خواستهها کار دشواری است. اما برای نزدیک شدن به آن بهتر است فهرستی از آرزوها، امیدها، رؤیاها و خواستههای پایدار و دایمی داشت و آنها را از امیدهای کوتاه و موقت جدا کرد و آنگاه خواستههای اهم را از مهم جدا نمود و خواستههای غیر مهم را کنار نهاد و تمامی خواستهها را به یک خواسته رساند و به عمق و ژرفای تمامی خواستهها و ریشهٔ آنها که یک خواسته است نایل آمد. برای رسیدن به این خواسته نیز باید تنها بر همین خواسته تمرکز داشت و از خواستن آن به صورت مثبت و قدرتمند سخن گفت و با اقتدار به آن اندیشید و دیگر آنچه را که خواسته نمیشود، در آن دخالت نداد تا سلبها بر این مرز ایجابی غلبه نکند. باید دید در سالهای متمادی، او آرزوی چه چیزی را داشته و میخواسته است به کجا برسد. باید خواستههای حقیقی خود را شناخت و برای بهرهبردن از قانون جذب، الگوهای خواستهٔ خود را یافت و برای تشبهجستن به آن الگوها تلاش کرد؛ آن هم تلاشی علمی و روشمند تا بتواند فرکانس ارتعاش و انرژی آنان را به خود بخواند.
منبع: علوم و نظرگاههای شاخص (جلد سوّم)