قانون ارتعاش و قانون مشاعی‌بودن كارها

قانون مشاعی‌بودن كارها

منبع: علوم و نظرگاه‌های شاخص (جلد سوّم)

اما اصل دومی که از آن به عنوان اصل ارتعاش و چینش پدیده‌های همگون یاد کردیم این است که در نظام پدیده‌های هستی همه چیز در حال جنبش و حرکت است و نهاد تمامی پدیده‌ها ناایستا و بدون ایستار و در حال ارتعاش و ناآرامی است و نیز تمامی پدیده‌ها که همه ساختاری غیراتمیک و بشکن دارند، چینشی بر پایهٔ شباهت‌های ارتعاشی و جنبشی خویش دارند. تمامی پدیده‌ها با «قبض» و اسارت، ظهور می‌نمایند و با «بسط» و آزادشدن، حرکت و جنبش خود را می‌آغازند. میل به آزادی در کوچک‌ترین واحد شناخته شدهٔ اتم دیده می‌شود. واحدهای اتم (که البته اتم نامیدنِ چیزی، بی‌مسماست)، هریک با سرعتی بسیار بالا در حرکت و ارتعاش هستند و با جاذبه‌ای که بر اساس شباهت‌ها از این حرکت تولید می‌شود، به دور یک‌دیگر چرخش دَوَرانی دارند، که این چرخش، به آزادسازی اتم‌ها چارچوب می‌دهد.

در نظام پویا و متحرک آفرینش، مغناطیس و جاذبه گرایش می‌آورد و به تمامی ذره‌ها هم‌نشینی و مجاورت و ثبات و نظم می‌دهد. خوشایندها و بدآیندها و هر کشش و کوشش پدیده‌ای از جاذبه است؛ جاذبه‌هایی که عشق و نفرت، حبّ و بُغض و شهوت و غضب و تقارب و تباعد می‌آفریند.

در فرهنگ شیعی، نظام ولایت، بر پایهٔ شباهت به حق‌تعالی و قرب به او می‌باشد. ولی‌اللّه کسی است که جهت خَلقی وی رو به جهت قربی و حقی دارد و با فنای جهت خلقی و بقای حکمی در قرب الهی استقرار یافته و به عنایت خاص حق‌تعالی، پایدار شده است. هرچه این قرب، بیش‌تر باشد، ولایت شدت و قوت می‌یابد و به ولی الهی شأنِ «از اویی» می‌دهد؛ بدون آن‌که جنبه بشری در آن دخالت داشته باشد. این قرب، سبب مسانخت میان خداوند و آنان می‌شود و به تناسب ولایتی که دارند، علم، قدرت و دیگر اسما و صفات حق‌تعالی در آنان ظهور می‌یابد؛ همان‌طور که قرب به آتش سبب انتقال حرارت، و تماس با آب سبب خیسی می‌شود، قرب به حق‌تعالی نیز سبب تشابه و ظهور صفات حقی در ولی می‌گردد و صاحب ولایت به سبب قرب حقانی خود، این اقتدار را در خود می‌یابد که حق‌تعالی اسما و صفات حقی خود را در وی پدیدار سازد. جامعه روحانیت نیز در صورتی از تبار انبیا و اولیای الهی علیهم‌السلام و وارث آنان دانسته می‌شود که سبب اتصال و هم‌سنخی و مشابهتی با آنان داشته باشند. یعنی سیستم ولایت‌فقیه نیز بر اساس مسانخت و مشابهت، رقم خورده و نظامی طبیعی است.

هم‌چنین قانونی دیگر در فلسفه به نام «مشاعی‌بودن» که از اشتراک حقیقی جنبش‌ها اعم از کردار، رفتار و گفتار حکایت دارد. این قانون فلسفی، تدبیر عالم را دارای لحاظ جمعی و اشاعی می‌داند. بر اساس این قانون میان پدیده‌های هستی و حرکات آن‌ها تفکیک و جدایی نیست و همه بر هم اثر می‌گذارند و هر کس به‌نوعی در نیک و بد کردار دیگران مؤثر است. این پیوند حاکم بر پدیده‌ها سبب می‌شود کسی با فردی ویژه یا چیزی خاص آشنا گردد و فردی در مقام استاد و دیگری در مقام شاگرد وی یا زنی در مقام همسر و مردی در جایگاه شوهری و نیز بچه‌ها در موقعیت فرزندی قرار گیرند و یکی با دیگری دوست و بریده از دیگر افراد گردد؛هرچند این بریدگی خود بر اساس مسانخت در تنافر می‌باشد و هیچ‌گونه بریدگی و بیگانگی در جایی از عالم تصور نمی‌شود و همه نمودهای هستی و افراد، کار و عمل یک‌دیگر می‌شوند و به‌صورتی که در هم دخیل بوده‌اند، در نظر می‌آید و ازل تا ابد، ظاهر تا باطن، نبی تا امت، پدر تا پسر، خواهر تا برادر و مردم تا مردم، همه و همه، اثر و نقش خود را در دیگری به نوعی دارند. به هر روی، فلسفه می‌گوید جهت خلقی پدیدارها و کردارها به گونهٔ مشاعی و جمعی تحقّق می‌یابد و چنین نیست که کسی بتواند مدعی شود من خود به‌تنهایی کاری را انجام داده‌ام، هرچند آن کار در ظاهر شکل فردی داشته باشد. به عبارت دیگر هیچ فرد انسانی، «من» نیست. آدمی تنها نیست و همواره و در هر حالی مجموعه‌ای از صورت‌ها و حالت‌های گوناگون پیشینیان و حاضران خود می‌باشد؛ از آفریدگار تا پدر و مادر و از محیط و مکان تا زمین و زمان و شرایط و مربی و فرد و جامعه. هر فرد چهره‌ای از همه این چهره‌های گوناگون می‌باشد که زمینه‌های استعدادی آن در نمود فعلی کردار وی مشخص می‌گردد. برای نمونه بدن آدمی و هر پدیدهٔ طبیعی از انس حاصل از محیط زندگی و شرایط جوی و آب و هوایی تأثیر شدیدی می‌پذیرد و این تأثیر، زیبایی چهره و چگونگی اندام او را می‌سازد. این تأثیرپذیری آشکار شرایط جوی است. اجسام، اشیا و موجودات با تفاوت آب و هوا شکلی متفاوت به خود می‌گیرد. همان‌طور که این شرایط جوّی گوناگون و فشارهای متنوع محیطی است که خاکی را طلا یا الماس و دیگری را زغال می‌کند. انسان‌ها نیز یکی سفید است و یکی سیاه و شرایط آب و هوایی موجب گوناگونی آن‌ها شده است و اگر چند صد سال جابه‌جایی صورت گیرد، فردی سفید می‌تواند نسل سیاهی داشته باشد و نیز به عکس. این ناسوت و طبیعت است که به آنان مراتب می‌دهد و شرایط گوناگون دنیوی یکی را گُل و دیگری را گِل و یکی را طلا و دیگری را زغال و مس می‌نماید. این تأثیر شگفت‌انگیز آب و هواست. کسانی که در سرزمین‌های ابری یا سردسیر زندگی می‌کنند چشمانی تنگ، صورتی سفید و قدی کوتاه دارند و به عکس، مناطق گرمسیر، مردمانی دارد با چشمانی باز، صورتی سیاه یا سبزه و قدهایی رشید و کشیده که همه به خاطر میزان تابش نور آفتاب و شرایط آب و هوایی حاکم بر آن است. کسانی که در دشت‌ها و دیگر مناطق باز زندگی می‌کنند هم به لحاظ جسمی و هم به لحاظ روحی گسترده و باز می‌شوند و کسانی که در دره‌ها و درکه‌ها هستند بسته و منقبض می‌شوند و انبساط نه در جسم و نه در روح آنان دیده نمی‌شود.

به هر روی این‌چنین نیست که آدمی خود به تنهایی فاعل و پدیدارکننده کارهای خوب و بد خود باشد و کارهای آدمی حتی از شرایط جوی تأثیر می‌پذیرد. این‌گونه نیز نیست که حق‌تعالی بدون واسطهٔ سببی و اعدادی چیزی به آنان برساند و برای آدمیان نفس بکشد و به‌جای آن‌ها به خور و خواب بپردازد؛ و این‌گونه هم نیست که شیطان و اهریمن عامل بدی‌ها و زشتی‌ها باشد. همه زمینه‌های پیشین، هریک به نوعی، در ظهور امور و کارها نقش اصیل و اعدادی دارد که نقش اصیل ایجادی از آن حق است و دیگران جهات اعدادی دور و نزدیک را به عهده دارند. هر حرکتی مشاعی است و عمل تفکیکی در خارج تحقق ندارد و در اصل هیچ عملی به‌طور فردی و استقلالی شکل نمی‌پذیرد و وراثت، زیست‌محیط و حیثیت‌های گوناگون دیگری هر حرکتی را به صورت مشاعی در خود گرفته است. برای دریافت معنای مشاعی به این مثال توجه شود: اگر شخصی مالک خرمن گندمی باشد و بخشی از آن به صورت شرکت، مال فرد دوم باشد، حتّی اگر شرکت بنا بر هبه و اعطا باشد؛ به‌طوری که همه این خرمن از آن فرد اول و یک من یا یک کیلو و یا حتّی یک دانه از آن، مال فرد دوم باشد و شرکت به‌طور مشاعی باشد نه تفکیکی، و فرد دوم حتّی با آن که تنها یک دانه از همه آن خرمن مال اوست، دست بر هر دانه‌ای که بگذارد، همان یک دانه می‌تواند از آن او باشد و فرد اول با آن که صاحب همه دانه‌های خرمن است جز آن یک دانه، نمی‌تواند بگوید: چرا بر این دانه گندم دست نهادی؛ زیرا شرکت، به‌طور مشاعی است و آن دو در آن خرمن شرکت دارند و هر یک می‌توانند خود را مالک آن یک دانه بدانند و در آن تصرف کنند؛ بدون آن‌که دیگری بتواند منعی نسبت به آن داشته باشد؛ هرچند نسبت شرکت، نسبت خرمن به دانه باشد.

هم‌چنین، اگر دو فرد مالک خانه‌ای به صورت مشاعی باشند، به این صورت که یکی مالک بخش زیادی از آن و فرد دیگری فقط مالک قسمت کوچکی از خانه باشد، این دو نفر مالک جای جای آن خانه می‌باشند و مالک بخش بیش‌تر خانه نمی‌تواند مانع تصرف معقول فرد دیگر گردد؛ ولی چنانچه شرکت تفکیکی باشد و آن فرد تنها اتاقی از خانه را مالک گردد، در این فرض، دیگری می‌تواند مانع تصرف او در بقیه ملک گردد. پس با آن که ملک به صورت شرکت است و نسبت نیز تفاوت فاحشی دارد، اشاعه، چنان وحدتی را ایجاد می‌نماید که ملک با وجود تعدّد مالک، وحدت خود را حفظ می‌کند؛ بدون آن که مالکیت یا تصرف آن‌ها طولی و عرْضی یا ذاتی و عَرَضی باشد؛ در صورتی که تفکیک با هر نوع و نسبتی از شرکت این‌گونه نمی‌باشد.

در صورت مشاع؛ اگرچه همه ملک از آن یک فرد نیست، ملکیت دیگری نسبت به دانه‌ای گندم یا بخشی از خانه، مانع از همه تصرفات مالک نمی‌گردد و همین‌طور با آن که فردی مالک یک دانه یا یک بخش است، در همه آن حقّ تصرف دارد. حال اگر شرکت، نصف در نصف یا بیش‌تر یا کم‌تر باشد، تفاوتی در این امر ندارد؛ به‌طوری که هر کدام از مالکان به هر دانه از گندم یا هر بخش از منزل اشاره کنند؛ هم‌چون صاحب خرمن یا صاحب خانه، آن دانه یا بخش از آن او می‌باشد.

پدیده‌های هستی نیز در کردار و حرکت‌های خود چنین شراکت مشاعی دارند و البته مسانخت‌ها و شباهت‌ها آن‌ها را به هم نزدیک یا از هم دور می‌گرداند. در این گونه شراکت، یک پدیده نه به تمامی صاحب هیچ‌یک از افعال خود است و نه به تمامی بریده از افعال دیگران. او در فعل خود شرکایی چون پدر، مادر، غذا، محیط، زمان، اسباب، صفات فردی و جمعی خود، اصلاب، جامعه، مردم، قوم، ملت و نژاد تا مبادی عالی و حضرت حق را دارد و همه و همه در تحقّق حتّی یک فعل کوچک او نقش تمامی دارند؛ هم‌چنان که علم، اراده، منش و خلق و خوی او و صفات و خصوصیات دوران گذشته، روح و روان و هزاران عامل آشکار و پنهان دیگر پیش از این فرد در تحقّق آن فعل، نقش اساسی دارد.

منبع: علوم و نظرگاه‌های شاخص (جلد سوّم)

مطالب مرتبط