منبع: علوم و نظرگاه‌های شاخص (جلد سوّم)

فصل نهم : روان‌شناسی راستین

درآمد

انسان ترکیبی معنوی از ظاهر و باطن در محیطی به همین وزان دارای ظاهر و باطن یا ماده و معناست. سلامتی انسان نیز تابع آن، کیفیتی چند ضلعی است که هم از معنا و هم از جسم متأثر می‌باشد. سلامتی، ارتباط اشتباکی سیر طبیعی جسم، کارکرد متعادل عامل‌های روانی و حضور مؤثر، امن و آسایشمند اجتماعی با توان تعامل معنوی و حفظ ارتباط با باطن از مسیر خواسته‌شدهٔ الهی است. از این رو هرگونه اقدام پیشگیرانه یا درمانی و بازتوانی برای حفظ و ارتقای سلامتی و بهداشت باید با تمامی جوانب سلامتی هماهنگ باشد. بیماری و هرگونه اختلال آشکار یا پنهانی، انحراف از این تعریف می‌باشد.

ما در ابتدای این بحث، از بهداشت روانی می‌گوییم. مراد ما از بهداشت روانی، فعلیت تناسب و تعادل جامع در زمینهٔ تأمین رشد و سلامت روانی فردی و اجتماعی و توان حفظ آن با تکیه بر پیش‌گیری از ابتلا به انواع اختلالات و نیز درمان و بازتوانی مناسب آن در پرتو رعایت قواعد آن است. با شیوع بیماری‌های عصبی و تراکم اختلالات روانی، رعایت بهداشت روان بهترین نسخهٔ سلامت است و می‌طلبد هر روز، زمانی برای تأمین آن به صورت ویژه اختصاص داده شود و البته این تأمین بدون آشنایی با آن محقق نمی‌شود. اما دانشی که می‌تواند ما را به این ساحت ببرد، به تعبیر ما «طب و روان‌شناسی راستین، مداراگرا و حکیمانه» است.

برای آشنایی با این سبک سلامت، نخست اصطلاح گفته‌شده توضیح داده می‌شود.

«طبّ» به معنای رفاقت ماهرانه و محبت حاذقانه می‌آید و به این معنا اشاره دارد که پزشکی و روان‌شناسی باید طبیبانه باشد وگرنه مداراگرا و راستین نخواهد بود. پزشکی طبیبانه به معنای تخصص درمان‌گری محبّانه است. ماده‌شناسی «طب» می‌گوید این واژه در معنای خود، دو عنصر «رفق» و «حذاقت» را دارد. طبیب، ماهری آگاه و حاذق و دقیق و رفیقی نرم و مهربان می‌باشد. پزشک، در این نوع سلامت به کسی اطلاق می‌شود که هم دقت دارد و سطحی‌اندیشی، سادگی، زودباوری، عجولی، تندی و شتاب‌زدگی در او نیست و هم نرمی را می‌فهمد و خشونت و تهاجم در روش کاری و در رفتارهای خود ندارد. او دوستدار بیمار خود است و بیمار نیز او را رفیق خود می‌یابد. طبیب وصف کسی است که توجه، دقت، آگاهی، علم و تخصص را با نرمی، مواظبت و دوری از عجله، تندی و خشونت دارد. در گذشته واژهٔ طب را که دو عنصر دقت و نرمی و رفق را در خود دارد، برای «سِحر» نیز به کار می‌بردند و طبیبان را ساحر می‌دانستند؛ زیرا سحرهای مجاز می‌توانست آدمی تند، تیز، وحشی و خشن را نرم، ملایم، آرام و رام کند و او را به آرامش برساند. امروزه روان‌پزشکی، مشکلات روانی را با زنجیر داروهای شیمیایی اعتیادآوری هم‌چون دیازپام (والیوم) رام می‌سازد. در حقیقت علم‌الابدان گذشته، دارای دو شعبهٔ «طب» و «سحر» بود و علم‌الابدان در هر دو حوزهٔ خود نرمی و بساطت را برای طبیب و ساحر لازم می‌دانست و افراد فاقد چنین صفتی را به درون نظام استادمحور و سیستم محافظت‌شدهٔ خود ورود نمی‌داد. طبیبان و ساحران، نظامی گزینشی داشتند، نه پذیرشی به سبک دانشگاه‌های امروزی. علم‌الابدان، سحر را از آن روی برای سلامت لازم می‌دانست و آن را از شعبه‌های خود می‌شمرد که ساحران توانایی آرامش‌بخشی به مجنونان و ناسازگاران را داشتند. آنان در درمان جن‌زدگی، آزارهای شیطانی و بختک‌ها تبحر داشتند. این نوع اختلالات معنایی نه با ورزش درمان می‌شود، نه با تغییر در تغذیه و درمان آن نه از طب برمی‌آید و نه از روان‌شناسی علمی. این عامل‌های معنایی ـ به هر نام که خوانده شوند ـ برای علم امروز غریب و ناشناخته است. دانش‌های تجربی امروز با همهٔ گستردگی که دارد تنها در بحث تربیت و تیمار بدن، آن هم با روش تجربی صرف، تخصص دارد، در حالی که برخی از روش‌های رایج آن به‌ویژه در بخش پزشکی و جراحی‌های تهاجمی که همراه با کشیدن تیغ به بدن است، هم‌چون برخی نسخه‌های روان‌پزشکی، خود اختلال روانی و گاه جسمی می‌آورد. پزشکی حاضر برخی از تخصص‌های طب گذشته را از دست داده است. در گذشته طبیبانی بودند که با صرف شنیدن سخنان بیمار و از نحوهٔ گفته‌های وی و دقتی که با دیده در آن داشتند و با تیزی گوش خویش، خود را محدود در گوش و چشم و گفته‌های بیمار می‌کردند و از همین طریق، بیماری او را تشخیص می‌دادند بدون آن که نیاز به آزمایش‌های پیچیدهٔ امروزی داشته باشند. آنان در نظام آموزشی خود فرهنگ طب فلسفی را آموخته بودند؛ مهارت‌هایی که امروزه به انزوا، غربت، بلکه انعطال کشیده شده است. از این نمونه است دانش «سیماشناسی». این علم مبتنی بر شناخت و معرفتی است که از چهره و حرکت دید چشم به دست می‌آید. برتر از این دانش، «آواشناسی» است. معرفت لازم از باطن افراد و از خصوصیات روانی آن‌ها با احاطه بر قواعد این علم دانسته می‌شود. قواعد این دانش از نحوهٔ تلفظ حروف استخراج می‌گردد و هدف در آن، به دست آوردن مراد و مقصود گفته‌پرداز و پیچیدگی‌های باطن اوست. علوم تجربی امروز کم‌تر توان آن را دارد که چنین علومی را بیابد؛ زیرا آن دانش‌ها تنها موهبت مردان دلسوخته و شب‌زنده‌دار بوده است و برای یافت آن باید دست‌کم زمینهٔ اعطای ملکهٔ قدسی را داشت؛ یعنی همان توان والای باطنی که بدون آن نمی‌توان به فقه و اجتهاد رسید.

روان‌شناسی راستین و مداراگرا مهم‌ترین منبع علمی خود را « قرآن‌کریم» می‌داند. من به صراحت می‌گویم این توان را دارم که روان‌شناسی هر چیزی را از آیات قرآن‌کریم کشف و استخراج کنم. بیش‌ترین کاری که من بر قرآن‌کریم کرده‌ام، استخراج بحث‌های روان‌شناسی این کتاب وحی است. نوشته‌های روان‌شناسی‌ای که در این زمینه دارم، در جایی نمونه ندارد. از ادعاهای من این بوده است که اگر امکاناتی داشتم، شهری قرآنی تأسیس می‌کردم و یک به یک آیات قرآن‌کریم را به خوبی تبیین می‌نمودم و مسایل فراروان‌شناسی، تغذیه، بهداشت و طب و امور غریبه و طلسمات را به‌گونهٔ تجربی و آزمایشگاهی آموزشی می‌کردم. این کار به‌ویژه با طراحی بیمارستانی پیشرفته می‌تواند توجه جهانیان را به دانش پیچیدهٔ طب و علوم پزشکی جامع و معطوف به لایه‌های باطن و روان انسان‌ها جلب کند. به هر روی از مهم‌ترین رشته‌های تخصصی من، روان‌شناسی است و در چنین مسایلی باورمند، مدعی و داوطلب هستم. من می‌توانم روان‌شناسی فلسفی و اجتماعی را تولید و تبیین کنیم اگر اجازهٔ فعالیت داشته باشم و مجوز و امکانات لازم برای تأسیس این بخش و فعالیت در آن را بدهند.

استاد من در طب و روان‌شناسی به دکتر علفی مشهور بود. او کتاب « قانون» ابن‌سینا را به من درس می‌داد. این شخصیت کم‌نظیر بر این کتاب، اشراف بالایی داشت. او در درمان بیماری‌ها از داروهای گیاهی، فراوان تجویز می‌کرد و برای همین به دکتر علفی خوانده می‌شود. وی از پزشکانِ مرتبط با عالم معنا بود و در این رابطه چیرگی داشت. او بخشی از روان‌شناسی را در بیمارستان روان امین‌آباد به صورت عملی به من آموزش می‌داد. در بخشی از این بیمارستان، محافظت و درمان مجانین و بیماران حادّ انجام می‌شد. برخی از این بیماران با عامل‌های معنایی درگیر بودند. بیش‌ترین زمینه‌های درمانی چنین بیمارانی در قرآن‌کریم و در اسمای حسنای الهی وجود دارد. بنابراین، «قرآن‌درمانی» و «اسمادرمانی» از مهم‌ترین فروع ذکردرمانی در روان‌شناسی مداراگرا، حکیمانه و راستین می‌باشد که با شناسایی منبع قدرت بیرونی و ورایی که نوعی اختلال را در روح، روان یا در بدن فرد تزریق می‌کند، ذکر مناسب با دفع آن را تشخیص می‌دهد و آن را برای بیمار تجویز می‌کند. البته «ذکردرمانی» افزون بر این، هم می‌تواند جزیی‌ترین دردها مانند انواع سردردها را که تنوع آن در پزشکی امروز به بیش از صد مورد می‌رسد، درمان کند و هم بیماری‌های خاصی مانند برخی از سرطان‌ها (که برای پزشکی امروز هنوز غیرقابل درمان و علاج‌ناپذیر است) و هم بیماری‌های روانی، مانند سادیسم، ضعف اعصاب و انواع جنون و اختلال‌های شخصیت که جزو بیماری‌های رایج عصر حاضر می‌باشد. این کار چون در روندی بسیار نرم، آرام، غیرتهاجمی، دور از خشونت و با آگاهی و دقت و حذاقت انجام می‌شود، «مداراگرا» و با توجه به دقت آن، «حکیمانه» نام دارد. همان‌طور که یکی از مهم‌ترین اصول تربیتی و نیز یکی از مهم‌ترین نشانه‌های سلامتی نرمی و رفق و مدارا با خود و دیگران می‌باشد؛ همان‌طور که خداوند رفیق است و رفاقت و نرمی را دوست می‌دارد. چنین انسانی می‌تواند در مقابل دیگران، به سلامت از خویش دفاع کند و دست خود را به تعدی و تجاوزی آلوده نسازد. در معنای لغوی طبیب نیز «مدارا» و «رفق» می‌باشد و طبیب برای بیمار، بسیار نرم، باز، گسترده، شیرین و دوست‌داشتنی جلوه می‌کند و برای همین او را «طبیب» به معنای رفیقی (حبیبی) حاذق می‌خوانند و به اعتبار معنای رفق و نرمی، به «سحر» نیز طب گفته‌اند. طب جادویی به علت گزینشی‌بودن، در انحصار کاهنان بود. آنان علم ادیان و علم ابدان را با هم داشتند و آموزه‌های دینی را با گزاره‌های پزشکی هماهنگ می‌ساختند و نوعی طبابت معناگرا را دنبال می‌کردند. با دخالت حکومت‌ها و زورمداران چیره در کار کاهنان و طبیبان، و گماردن افراد نالایق، متملق و نیرنگ‌باز بر مدیریت این دو بخش، این علوم چنان به خرافات سوداگرانه مبتلا شد که امروزه این بخش از علم ابدان به نام شیادان شرقی و شارلاتان‌های غربی خوانده می‌شود؛ همان‌طور که در زمینهٔ علم ادیان، هرچند فقیهان شیعی به دلیل خلوص و ایمان والای خود مرزداران مکتب و فضیلت بودند و برای صیانت آن، جهادها و جان‌فشانی‌ها نمودند، اما استیلای سختِ قدرت‌های سنی‌مذهب و فشارهای طاغوتیان، تحریف‌ها و پیرایه‌های فراوانی را به فقه و دیگر دانش‌های حوزوی وارد کرده است که صیانت عاشقانه از مکتب ولایی شیعی، مجاهدت هرچه بیش‌تر، بلکه ایثار و از خودگذشتگی برای شناسایی و زدودن تحریف‌ها و پیرایه‌ها را از فرهنگ دینی و علمی شیعی و به کرسی نشاندن فقه حکمت‌گرای دور از پیرایه‌ها را لازم دارد. در حوزهٔ سلامت نیز دانش پزشکی و روان‌شناسی نیازمند بازگشت به تحقیقات سلامت مداراگرا و راستین می‌باشد.

بهداشت روان متأثر از داده‌های بهداشتی روان‌شناسی علمی، نسخه‌های پزشکی سلامت و بهداشت بدن به‌ویژه در حوزهٔ تغذیه و از همه مهم‌تر بهداشت ماورایی و مرتبط با عالم معناست. بهداشت روانی و جسمی افزون بر تأثیرپذیری از شرایط زیستی و محیطی مادی، تحت تأثیر پدیده‌های ماورایی می‌باشد و تابع تهدیدهای آن، دچار اختلالات روانی و جسمی با منشأیی معنایی می‌شود. این اختلالات، به هیچ‌وجه با روان‌درمانی و نسخه‌های پزشکی علاج‌پذیر نیست. در حقیقت، دخالت روان‌شناسان علمی، روان‌پزشکان یا پزشکان در معالجهٔ اختلالات و بیماری‌هایی که منشأ معنایی و ماورایی و بیرون از روان و تن آدمی دارد، دخالت در حوزه‌ای خارج از تخصص علمی آنان می‌باشد.

در واقع، سلامت و بهداشت روانی امروز، علمی تحویلی‌نگر و یک‌جانبه‌گراست که بر محور پیشرفت‌های صنعتی، به علم تبدیل شده است. روان‌شناسی امروز، جنبهٔ باطنی و معناگرایانه و مینوی انسان و از همه مهم‌تر مداراگرا را در دیدرس اختراعات صنعتی ندارد و روان‌شناسی حکیمانه و همه‌جانبه‌نگر نیست. حصرگرایی روان‌شناسی و نیز داروهای شیمیایی و جراحی‌های تهاجمی، محصول پزشکی نوین، گاه بدترین آثار سوء روحی روانی و معنایی را در پی دارد.

نظام آموزش و پرورش و نیز نظام آموزش عالی نیازمند آن است که برای هر مدرسه و هر گروه از دانشجویان، بلکه به صورت عمومی هر محله و خانهٔ بهداشت به صورت الزامی روانشناسانی مداراگرا و راستین داشته باشد که سلامت و بهداشت روانی دانش‌آموزان و دانش‌جویان و افراد محل را رصد نماید. بسیاری از ناسازگاری‌ها و نابهنجاری‌ها، برآمده از مشکلات و اختلالات روانی است که گاه با پایشی ساده از ناحیهٔ روان‌شناسان مداراگرا شناسایی و با نسخه‌هایی بسیار ساده اما دقیق برطرف می‌شود.

متأسفانه، اختلالات و بیماری‌هایی که منشأیی معنایی دارد، به سبب این‌که در حال حاضر فاقد متخصص و متولی می‌باشد، نه چنین عامل‌ها و تأثیرهای بیماری‌زا و اختلال‌آور آن را می‌شناسد و نه حوزهٔ پزشکی و روان‌شناسی دیدبان و پایش لازم برای شناخت متخلفان مداخله‌گر را دارد. برای مثال، همان‌طور که روزی بیماری‌های روان‌تنی برای برخی شناخته‌شده نبود و برای این بیماری‌های جسمی، عاملی روانی در نظر گرفته نمی‌شد، برای اختلالات معناروانی و نیز معناتنی، ریشهٔ ماورایی و غیرانسانی لحاظ نمی‌شود. چنین اختلالاتی نه ریشه‌ای روانی دارد نه ریشه‌ای بدنی، بلکه به‌طور کلی به عاملی خارجی و بیرونی مرتبط است. در میان عرف عام، گاهی جن‌زدگی، بختک و جادو را عامل معنایی بعضی اختلالات می‌دانند. شناخت عامل‌های معنایی برخی بیماری‌ها و اختلالات، در گذشته توسط برخی از عالمان قدیس و در برخی حوزه‌های خصوصی شیعی انجام می‌گرفته و قواعد آن، سینه به سینه به شایستگان امانتدار منتقل می‌شده است. این داده‌ها با مطالعهٔ تطبیقی میان علوم مرتبط قابل دانشی‌شدن و انتقال به مراکز علمی امروز است. فقدان این علم در مراکز علمی و متخصصان آن در مراکز درمانی، جفاهای فراوانی را به برخی از مردم وارد می‌کند و آنان افزون بر تحمل هزینه‌های سنگین درمانی، نه‌تنها گاه بهبودی نمی‌یابند، بلکه بیماری‌های آنان شدت و تنوع می‌یابد؛ به‌خصوص امروزه که « طب مکمّل» به رسمیت شناخته نمی‌شود.

چیرگی بر روان‌شناسی مداراگرا، راستین و معنامحور، افزون بر روان‌شناسی علمی و تکیه بر یافته‌های درست و روش‌های تحقیقی آن، و نیز شناخت دقیق آناتومی، تشریح، فیزیولوژی و کاراندام‌شناسی بدن و بعضی از داده‌های پزشکی و طب مکمّل، نیازمند شناخت فلسفی است. روان‌شناسی فلسفی به روان‌شناس، قدرت ارایهٔ استدلال برای عامل‌های معنوی غیرتجربی را می‌دهد و او را از خرافات دور می‌دارد. مراد ما از شناخت فلسفی، فلسفهٔ نووجودی است که برخی از گزاره‌های اختصاصی آن را در فصل دوم این کتاب آورده‌ایم. رویکرد فلسفی روان‌شناسی معناگرا به آن نظم می‌دهد و آن را از تشتت و اختلاف آرا دور می‌سازد. روان‌شناسی فلسفی، در میان دلایل برهانی، از استقرای تام بسیار استفاده می‌کند؛ همان‌طور که از امور تجربی نیز بهره می‌برد و برای اثبات برخی از داده‌های خود نیازمند آزمایش و ابزار مناسب سنجش می‌باشد. به طور کلی این دانش نیازمند منطق حکمی فهم است؛ همان‌طور که دانش ریاضی به منطق حکمی نیازمند است؛ زیرا منطق (مراد منطق حکمی مبتنی بر فلسفه نووجودی است، نه منطق ارسطویی) دانشی دقیق‌تر از ریاضیات می‌باشد. بنابراین، روان‌شناسی مداراگرا و راستین نوعی روان‌شناسی فلسفی با زیرساختی منطقی (حکمی) می‌باشد که افزون بر تحلیل، دانشی با ثمرهٔ کاربردی است.

باید التفات داشت «معنا» در این متن، برابر با تجرد نیست و ماده را نیز در برمی‌گیرد. مراد از «معنا» در تعبیر «مداراگرای معنامحور»، توجه به عامل‌های ناشناخته برای دنیای علمی امروز و نامریی و دور از دسترس از ابزارهای تحقیق علمی و بیرون از تن و روان انسان اما مؤثر در سلامتی یا اختلال‌زایی است. اگر در این نوشتار، جایی از «ماورا» سخن می‌گوییم به این عامل‌های غیرتنی و غیرروانی اشاره داریم، نه فقط به عالم تجرد صرف. اختلالات معناروانی و معناتنی از بیرون از انسان و توسط نیروها و عامل‌های معنایی به انسان وارد می‌شود و درمان آن نه از عهدهٔ روان‌شناس علمی رایج برمی‌آید، نه روان‌پزشک، نه پزشک، بلکه در حوزهٔ حکیمان قدیس یا ولایی است که می‌توانند بر نیروهای خیر یا شرِّ معنایی نفوذ داشته باشند و با قدرت تمکین خود، در آنان تصرف نمایند. علم نیز مفهومی برابر با scienceمی‌باشد.

به‌طور کلی «سلامت مداراگرا» بر اصول زیر پایه‌ریزی شده است: پزشکی طبیبانهٔ تجربی و حکمی که بهداشت و سلامت بدن را به‌ویژه با دوری از عوامل عفونت‌زا دنبال می‌کند و البته در برخی از اصول با شیوه‌های درمانی پزشکی رایج امروز به‌ویژه ابتنای افراط‌گونهٔ آن بر دارودرمانی (به‌ویژه داروهای شیمیایی) و جراحی‌های تهاجمی و خشن موافق نیست، روان‌شناسی علمی که بهداشت، نظافت و پاکی روان به‌ویژه شادمانی، نشاط و خنده‌درمانی و نیز آسیب‌زاهای روانی را مورد تحقیق قرار می‌دهد و بهداشت معنایی که معنویت انسانی و پارازیت‌های معنایی اخلال‌گر به آن را در برمی‌گیرد.

با توجه به اهمیت دو عامل «تغذیه، معنویت غذایی و حلال‌درمانی» و «ورزش و حرکت‌درمانی» به‌ویژه برای پیش‌گیری از انواع رسوب‌ها و جرم‌های روانی و بدنی، این دو به صورت مستقل و به عنوان دو پایه از بنیادهای سلامت مداراگرا و راستین ذکر می‌گردد. هم‌چنین سلامت مداراگرا به بحث سلامت نسل، زیبایی و تناسب اندام نیز اهمیت فراوان می‌دهد که آن را در بحث پزشکی طبیبانه (مداراگرا) پی می‌گیرد.

افزون بر این، سلامت معنایی به شناسایی بیماری‌ها و دردهای پنهانی که آلام و علایم آشکار و محسوس ندارد و با فشارهای موضعی و تکانه‌های موقعیتی در زمانی رخنمون می‌گردد که دیگر به یک درد مزمن تبدیل شده است و درمان آن نیازمند مدیریت زمانبر و هزینه‌آور درد می‌باشد و نیز به مرگ‌های خاموش و تدریجی نیز توجه خاص دارد. با توجه به آن‌چه گذشت سلامت و بهداشت مداراگرا به‌جای دارودرمانی، از بهداشت و نظافت، ورزش (اعم از حرکت‌های تربیت بدنی و نیز حرکات معنایی مانند نماز که بیش از آن‌که عبادت باشد، نوعی حرکت ریتمیک ورزشی است و نیز حرکت‌های موزون و رقص‌درمانی)، تغذیه (و حلال‌درمانی) و خنده، نشاط و شادمانی و مثبت‌گرایی و نیز توجه به مبادی خیر یا شرّ معنایی با ذکردرمانی به‌ویژه قرآن‌درمانی به عنوان مهم‌ترین عامل‌های درمانی بهره می‌برد. البته تمامی این امور بیش از آن‌که عاملی درمانی باشند، با مدیریت سبک زندگی، نقشی بازدارنده خواهند داشت و البته پیش‌گیری بهتر از درمان است. سلامت مداراگرا به این منظور، تدوین و ترویج «دانش زندگی» و درست‌زیستن را توصیه می‌نماید. در آخر نیز روان‌شناسی مداراگرا بر انسان‌شناسی مبتنی است و این روان‌شناسی بدون انسان‌شناسی مسیر سالم و علمی خود را نمی‌یابد.

از آن‌جا که داده‌های روان‌شناسی بسیار گسترده می‌باشد، در ادامه تنها به منظور آشنایی خواننده به حوزه‌های گستردهٔ این روان‌شناسی، به مهم‌ترین گزاره‌های روان‌شناسی مداراگرا (راستین) که در حوصلهٔ این چشم‌انداز نظرگاه‌های شاخص می‌باشد، بسنده می‌شود.

منبع: علوم و نظرگاه‌های شاخص (جلد سوّم)

مطالب مرتبط