منبع: علوم و نظرگاههای شاخص (جلد دوم)
آزادی عقیده
این که هر کسی آزاد است هر عقیدهای داشته باشد، امری تکوینی است. هر کسی در اندیشیدن و انتخاب نظریه آزاد است؛ اما آزادی عقیده به معنای «حق آزادی ابراز اندیشهٔ خردورزانهای که با اصول نظام حاکم تقابل نداشته باشد» از نخستین آزادیهای اجتماعی است. این بدان معناست که کسی اجازه ندارد اندیشههایی را ابراز کند که مخالف اصول پذیرفته شدهٔ قانون کشوری است که وی در تابعیت آن است و دستکم باید با تقیه و پنهانکاری، در آن کشور زندگی کند؛ مگر آن که چنان قدرتی داشته باشد که بتواند از موجودی خود و عقیدهای که دارد، دفاع کند. آنچه گذشت، نگاه عقلی به بحث آزادی ابراز عقیده است.
این که هر کسی میتواند هر گونه بیندیشد، امری تکوینی و مربوط به ساختار آفرینشی ذهن آدمی و دستگاه فاهمهٔ اوست. ذهن هر کسی توان خردورزی و تأمل عقلی را دارد. برتر از ذهن، در قلب نیز میتوان دارای معرفت شد، که ما بحث تفصیلی آن را در کتاب «سیر سرخ» آوردهایم. اما ابراز اندیشه و ترویج آن، تابع قانون هر کشوری است؛ چنانکه نظام اسلامی اجازهٔ نشر هر اندیشهای را نمیدهد و آن را محدود میسازد تا مانع از تجاوز به ذهنهای ضعیف و نابودی آنها شود و صیانت از فضای اندیشاری آنان داشته باشد. اسلام حفظ و امنیت روانی پیروان خود را وظیفهٔ خویش میداند. بحث ارتداد، نمونهای از ممنوعیت اسلام در ابراز عقیده است.
آزادی ابراز عقیده، از حقوق فردی نیست؛ بلکه حقی اجتماعی است و چنانچه عقیدهای سلامت و درستی نداشته باشد، تجاوز به حقوق دیگران شناخته میشود. ابراز، حالت تعدّی دارد و به دخالت در دیگری میانجامد. ظاهر ساختن عقیدهای که با عقیدهٔ نظام حاکم تقابل دارد، ایجاد پارازیت و نوعی بد آموزی در جامعه و ایجاد چالش است؛ مگر در نظامی که ادعای اسلامیت داشته باشد و خلاف بَینی را مرتکب شود که به هدم بنیان دین و آموزههای ریشهای ولایی و وهن چهرهٔ ولایت منجر گردد که در چنین فضایی، تقیه حرام میگردد و عالمان حقیقی دین، قیام و حتی ریختن خون خود را در پاسداری از حیات سالم دین، وظیفهٔ الهی خویش میدانند.
آزادی بیان
بحث از آزادی بیان، متفرع بر بحث آزادی عقیده است. آزادی بیان، همان آزاد بودن در ابراز عقیده یا اندیشه (نظریهپردازی)ای است که فرد دارد و خط قرمزهایی که در آنجا وجود دارد، در اینجا نیز پیش میآید و این دو، لازم و ملزوم یکدیگر است، اما یک تفاوت عمدهای در این بحث حقوقی نسبت به بحثهای حقوقی دیگر وجود دارد و آن این که برخلاف آن بحثها، مقام اثبات این حق، مقدم بر مقام ثبوت است و مقام ثبوت آن متفرع بر مقام اثبات است؛ یعنی ما باید وضعیت فعلی جامعهٔ خود را لحاظ کنیم و بر اساس آن سخن بگوییم، نه آن که در ذهن خود طرحی بیاوریم و انتظار اجرایی شدن آن را داشته باشیم. بنابراین تعریف ذهنی و فلسفی آزادی بیان در اینجا معنا ندارد و باید لحاظِ بررسان، ممیزیها و فیلترهای جامعه و نیز لحاظ شخص سخنگو و تناسب وی با گفتهاش را نمود و آن گاه نحوهٔ آزادی بیان و نشر افکار و عقاید از طریق رسانهها و تریبونهای ارتباطی را تعریف کرد.
در جوامع دینی، آزادی بیان بر اساس همان شریعت تعریف میشود. در جوامع سکولار، افراد به صورت عرضی در کنار هم قرار میگیرند و چنین نیست که برخی قداست و برتری داشته باشند؛ بلکه همه به یک اندازه حرمت و احترام دارند و هر کسی میتواند از دیگری انتقاد نماید و تناسب گفته و گفتهپرداز، انعطاف و گسترهٔ فراوانی دارد. اما این بحث بر آزادی اندیشه (نظریهپردازی علمی) متفرع است، نه بر آزادی عقیده؛ زیرا آنان عقیده را در دستور کار ندارند.
به هر روی، آزادی بیان تابع نظرگاه حکومت و نیز نفوذ و قدرت شخص گفتهپرداز در آن حکومت است و باید در چارچوبی سخن گفت که حکومت تعیین کرده است. البته اگر مرزهای این امر مشخص نباشد، رشد علم در حوزهٔ علوم انسانی را به رکود میکشاند و آن را از عقبماندهترین حوزهها قرار میدهد؛ چرا که دیگر هیچ متفکری احساس آزادی نظریهپردازی در این حوزه را ندارد و نوشتهها و گفتههای وی همیشه به صورت تابعی و در حد یک پیرو است.
بیش از این نمیشود در این رابطه سخن گفت؛ چرا که مدینهٔ فاضله برای رؤیاپردازان و خیالگرایان است و ما میخواهیم بر اساس واقعیتهای جامعه سخن بگوییم.
آزادی بیان و اندیشه هماینک در گرو میزان قدرت و نفوذ اجتماعی و امکانات مالی است؛ همانطور که رشد علمی افراد جامعه با هم متفاوت است و هر کسی به گونهای از امکانات نظام آموزشی میتواند استفاده کند و چنین نیست که هر اندیشمندی، اگرچه موقعیت اجتماعی نداشته باشد، بتواند در کسب اطلاعات و افکار و انتشار آن با تمام وسایل ممکن آزاد باشد؛ چرا که این امر بدون داشتن موضع قدرت، امکانپذیر نیست.
جامعهٔ اسلامی به اعتبار این که مسلمانانی دارد که فطرت و طبیعت آنان سالم است، اندیشههای آنان به صورت اولی یک نوع راهگشایی به زندگی برتر است. در جامعهٔ اسلامی، مردم آزاد هستند اندیشههای خود را ـ که به صورت اولی و به مقتضای فطرت و طبیعت کمالخواهیای که دارند، از سلامت برخوردار است ـ تبلیغ کنند و نظارت بر آلودگیهای فکری ذهنی به عنوان امری ثانوی، تنها بر عهدهٔ متخصصان است و فقط آنان هستند که تنها گزارش تخلف را ارایه میدهند و آنان نیز حق حکم و برخورد با صاحب اندیشه را ندارند و حکم برای دادگاه و قاضی است.
پیشامد این امر ثانوی نیز به این معنا نیست که باید از اصل اولی دست برداشت و آزادی بیان را نادیده گرفت و کل فضای جامعهٔ اسلامی را مسموم دانست؛ همانطور که راهنمایی و رانندگی به عنوان کارپرداز و کارشناس، رفت و آمدِ تمامی خودروها را کنترل نمیکند و اصل را بر عدم تخلف قرار میدهد، مگر آن که دلیل مثبِت به دست آورد. در فضای اندیشه نیز اصل بر سلامت جامعه است و البته نظریهپرداز باید برای نوآوریهای خود دلیل داشته باشد و سخنی که توان اثبات آن را ندارد طرح نکند و فضای سالم علمی را پاس بدارد و اصول منطقی آن را رعایت کند؛ وگرنه متخصصان قانونی حق گزارش، و قوهٔ قضاییه حق برخورد با او را خواهند داشت.
منبع: علوم و نظرگاههای شاخص (جلد دوم)