منبع: علوم و نظرگاههای شاخص (جلد دوّم)
منبع سوم: عقل
سومین منبع استقلالی برای دریافت احکام شرعی، عقل میباشد. مستقلات عقلی، کاشف از قول شارع است و به گونهٔ شرعی حجت و الزامآور میباشد.
در «مستقلات عقلی» یک مقدمه توسط عقل به دست میآید و عقل در آن به مصلحت یا مفسدهٔ کرداری حکم میکند و آن را با مقدمهٔ عقلی دیگری که میگوید «هر چیزی که عقل به آن حکم کند، مورد حکم شرع است»، ترکیب مینماید و از آن نتیجهای گرفته میشود که میتوان آن را حکم شرع دانست. عقل به عنوان منبعی مستقل در اتخاذ نتیجهای شرعی، کاربرد دارد؛ برخلاف غیرمستقلات عقلی که در آن، مقدمهای از حکم شرع گرفته میشود.
چیزی که در این بحث باید مورد دقت قرار گیرد، این است که حکم به حسن یا قبح یک فعل، مربوط به حکمت عملی است و عقل عملی در مورد آن حکم میکند، نه عقل نظری. آنچه در مستقلات عقلی طرح میگردد، بر محور عقل عملی است، ولی خود عقل عملی تابع عقل نظری میباشد و در بحث، مستقل نیست و امور مستقلِ آن، در نهایت به گزارهای بدیهی ختم میشود.
حکمت نظری از گزارههای تمام ذهنی بحث میکند؛ مانند: «کلّ بزرگتر از جزء است»؛ اما حکمت عملی از گزارههایی سخن میگوید که به عمل منجر میشود؛ مانند: «ظلم قبیح است».
مستقلات عقلی که در عقل عملی است، نه اصل است و نه مستقل. آنچه مستقل است، عقل نظری است. حکم به حسن یا قبح چیزی، با دریافت تمامی اموری که در حسن یا قبح آن دخالت دارد، خود از امور فرعی است و باید اصل آن را دریافت.
حسن و قبح اشیا نه تمام ذاتی است و نه تمام اقتضایی؛ بلکه بعضی از آن ذاتی، برخی اقتضایی و در مواردی نیز عِلّی است و بستگی به علل آن دارد؛ مانند قبح ظلم که ذاتی است و حسن و قبح صدق و کذب، که اقتضایی است و زدن دیگری که نه ذاتی است و نه اقتضایی و به نیت فرد باز میگردد که اگر به قصد تربیت باشد حسن، وگرنه قبیح است.
عقل، موهبتی الهی است و فاهمهای به انسان میبخشد که میتواند در دریافت حقیقت امور، مورد تمسک قرار گیرد؛ اما قدرت آن به گونهای است که حتی شریعت برای ارشاد به حکم آن آمده است و نمیشود شریعتی حکمی خردستیز داشته باشد؛ چرا که عقل، همان امر خارجی و حقیقی را انتزاع، کشف و فهم میکند و شریعت نیز برخاسته از تکوین و حقیقت خارجی است و بر اساس معیارهای حقیقی حکم میدهد؛ بهگونهای که با در دست داشتن معیار حکم و شناخت موضوع، میتوان به کشف حکمی که هر موضوع دارد، نایل آمد؛ حکمی که شرع به آن ارشاد دارد و چنین نیست که شرع دارای احکام تأسیسی غیر مطابق با واقع و حقیقت آدمی و محیط پیرامونی او باشد. شریعت، واقعیت خارجی را موضوع قرار میدهد و عقل، امور حاکی از آن را مورد بررسی قرار میدهد. عقل حاکی به امور شرعی است و امور شرعی همان محکی و واقعیت بیرونی است. ما دین را به معنای روش ـ که همان سیر طبیعی هر چیزی است ـ میدانیم و بر این اساس، هر پدیدهای؛ هرچند غیربشری باشد، دارای دینی فطری است؛ به این معنا که سیری را که مقتضای نهاد و ساختار آفرینش اوست، دنبال میکند. البته باید میان واژهٔ «دین» با «شریعت» تفاوت قایل شد؛ زیرا دین امری عمومی و برای تمامی پدیدههاست؛ در حالی که شریعت، ویژهٔ آدمی است.
حاکمبودن عقل بر شرع
شرع و دین، هیچ کدام در برابر عقل نیست. نمیشود میان عقل و دین یا شرع نزاعی صورت گیرد و پارادوکسی ادعا شود؛ مگر آنکه عقل، معصوم و مصون از خطا نباشد و در یکی از مقدمات یا شیوهٔ پیوند آنها به خطا رفته باشد، یا آنچه که دین خوانده میشود، پیرایه و تحریفی باشد که دینداران، به دین منتسب کردهاند. البته عقل به سبب نداشتن اطلاعات پیشینی و مقدمی علمی در دریافت برخی از دقایق ناتوان است. برای نمونه عقل تفاوت تمیزی و کثیفی را به نیکی درمییابد، اما هنوز نمیتواند میان نجس و پاک تفاوت قایل شود و برای همین است که شریعت، مکمّل عقل و مبین آن است و دست او را میگیرد و به فضاهایی میبرد که در چشمانداز عقل عادی نیست؛ چرا که شرع، وحی الهی است و دیدی بسیار وسیعتر از عقل دارد.
عقل برای کشف چیزی نیاز به نور مقدمات علمی دارد و علم بشری محدود بوده و هنوز مجهولات علمی آن بسیار است؛ اما این ضعف دید عقل، سبب نمیشود که عقل جایگاه اصیل خود را از دست بدهد، بلکه شرع همواره راهنمای عقل است؛ همانطور که اصل نبوت با معجزه ثابت میشود و این عقل بشری است که میتواند تفاوت معجزه را با سحر و جادو دریابد و به حقانیت نبی حکم دهد و این عقل است که ممتحن شرع، نبوت و حتی ممیز اعجاز میگردد.
عقل اگر وارسته و پاک باشد و شرع نیز بیپیرایه باشد، نمیشود این دو، در موردی اختلاف و نزاع داشته باشند و چنانچه به هر علتی، نزاعی میان شرع و عقل صورت گیرد، این حکم عقلِ قطعی است که پذیرفته میشود و دلیل نقلی پذیرفته نمیگردد.
مراد ما از «عقل» خِردی است که میتواند خود را تصدیق کند و شکی به خود نداشته باشد. حکم عقل، حکمی قطعی است؛ در حالی که دلایل نقلی، جز در نصوص، حکمی ظنی است و حکم قطعی بر حکم ظنی تقدم دارد و بر آن حاکم است؛ بهویژه آنکه این عقل است که اصل دین را تصدیق میکند و حجیت آن را میپذیرد. حتی حجیت معجزه را ـ که دلیل بر صدق نبی و دین اوست ـ بهوسیلهٔ عقل فهمیده میشود.
به هر روی، عقل حاکم بر شریعت است. البته شریعت میتواند به عقل آگاهی دهد و آن را برای دریافت معنا صیقل نماید. چنین نیست که عقل دارای سیر تکاملی و متأثر از آگاهیهای زمان نباشد، ولی کمال دین اسلام در فرازمانی بودن آن است.
منبع: علوم و نظرگاههای شاخص (جلد دوّم)