منبع: علوم و نظرگاههای شاخص (جلد دوّم)
در این بحث، از تقسیمات متعلق امر، ذوالمقدمه و خود واجب سخن میگوییم. این تقسیمات در بحث مقدمهٔ واجب که در آینده خواهد آمد، کارایی دارد.
بهطور خلاصه باید گفت واجب:
از جهت نوع و کیفیت مطلوببودن مکلفبه تقسیم میشود به: ۱٫ وجوب عینی و وجوب کفایی. ۲٫ وجوب تعیینی و تخییری. ۳٫ وجوب نفسی و وجوب غیری.
به اعتبار خصوصیات متعلق و تکلیف تقسیم میشود به: ۱٫ تعبدی و توصلی ۲٫ وجوب اصلی و وجوب تبعی ۳٫ وجوب استقلالی و وجوب ضمنی.
به اعتبار شرایط تقسیم میشود به: ۱٫ واجب مطلق و مشروط. ۲٫ واجب فعلی و معلق و استقبالی ۳٫ واجب ذاتی و عرضی.
به اعتبار وقت و زمان تقسیم میشود به: ۱٫ وجوب موقت و غیر موقت. ۲٫ وجوب موسع و مضیق. ۳٫ وجوب فوری و غیر فوری.
به اعتبار دلیل تقسیم میشود به: ۱٫ وجوب شرعی و عقلی ۲٫ وجوب مولوی و ارشادی ۳٫ وجوب حقیقی و وجوب طریقی.
۲ ـ واجب یا مطلق است یا مشروط. تعریف آن لفظی، اعتباری و روشن است. مطلق و مشروط دو وصف اضافی و نسبی است، نه حقیقی. منظور از واجب نیز وجوب است که مطلق و مشروط میباشد نه واجب که به مسامحه به آن نسبت داده میشود.
متعلق شرط، در جملهٔ شرطیه، به دلیل ظهور عرفی جملهٔ شرطی، قید برای مفاد هیأت و نسبت انشایی میان مقدم و تالی است. شرط همان تعلق نسبت مقدم به نسبت تالی است و قید به طلب انشایی و وجوب به گونهٔ التزام در التزام (به گونهٔ شرط نه تعلیق که التزام بسیط است) تعلق میگیرد نه به موضوع جزا و ماده یعنی واجب و نه به مادهٔ منتسب یعنی مجموع جملهٔ شرطیه اعم از هیأت و ماده. زوال شمس نسبت به نماز، هم قید وجوب است که تا زوال شمس نشده است، وجوب محقق فعلی نمیشود و هم شرط صحت عمل است که تا زوال شمس نشده، عمل عبادی نماز درست نیست.
اگر شرط قید برای هیأت و وجوب باشد، معنای گزارهٔ «ان جاءک زید فاکرمه» چنین است: «عند مجیء زید، یجب علیک الاکرام». مثال فقهی آن استطاعت نسبت به وجوب حج میباشد. وجوب در این صورت، مقید به مجیء میباشد. اگر شرط، قید برای ماده باشد، معنا چنین میشود: «یجب الاکرام علیک عند مجیء زید». وجوب در این صورت مطلق و اکرام مقید به آمدن میباشد. مثال شرعی آن استقبال و طهارت لباس در نماز میباشد که قید برای خود نماز است. مفاد هیأت، وجوب و حکم و مفاد ماده، واجب و خود عمل است.
احکام واقعی تابع مصالح و مفاسد است و مصالح و مفاسد یا در خود احکام یا در متعلقات آنهاست. گاهی ابراز حکم یعنی همان مفاد هیأت و وجوب به دلیل مانعی متوقف میباشد تا شرایط آن فراهم شود. واجب مشروط چنین است و وجوب ملاک در متعلق حکم واقعی است تا خود حکم، با رفع مانع و حصول مقتضی، فعلیت و تنجز یابد. گزارهٔ شرطی ظهور عرفی در تقیید هیأت دارد و ظهور معتبر و حجت است. قید حکم، همچون مانع یا نبود مقتضی میباشد.
انشاء (ایجاد) و منشأ (وجود حکم) تفاوت اعتباری دارد و انشاء نسبت به فاعل و منشأ نسبت به فعل گفته میشود، اما رابطهٔ آنها عِلّی و حقیقی نیست و انشا ابراز اعتبار نفسانی است و ارتباط دو طرف شرط در گزارهٔ شرطی، ارتباط نسبت است و نسبت معنای حرفی است. طلب و مفاد هیأت با اینکه معنای حرفی است اما جزیی اضافی است و قابل تقیید میباشد و از سنخ ایجاد تکوینی نیست، تا اگر قید به هیأت راجع شد، گفته شود میان انشا و منشأ با توجه به لزوم فعلیت شرط، ایجاد تفکیک محال و تکوینی شده است. این انشا در حقیقت اخباری است و میشود خبر از اخبار فاصلهٔ زمانی و تفکیک داشته باشد.
۳ ـ واجب یا منجزّ است یا معلق. در اصول، از تقسیمات واجب است و با اصطلاح فقهی آن که از اوصاف عقد است، تفاوت دارد. تعلیق در عقد جایز نیست و خود عقد را باطل میکند؛ برخلاف شرط که التزام در التزام است و آسیبی به عقد نمیزند.
واجب منجز پس از توجه تکلیف به مکلف با تحقق شرایط عام آن، اگر حصول عمل واجب مشروط به تحقق زمان خاصی نباشد، منجز میباشد اما واجب معلق آن است که حکم وجوب به مکلف تعلق گرفته و واجب پس از توجه تکلیف به مکلف، به شرط آمدن زمان خاص مشروط باشد، بنابراین فعل حاصل در آینده و واجب آن استقبالی، اما دارای وجوب فعلی است، مثل وقوف عرفه و انجام مناسک حج که به فرارسیدن موسم حج مشروط است. تفاوت آن با واجب مشروط در این است که در معلق، عمل و اشتراط مقید به قید و در مشروط، وجوب و طلب مشروط به شرط و قید مربوط به وجوب است. در واجب مشروط، حکم وجوب متوقف و مشروط به وجود شرطی است و تا زمانی که آن شرط حاصل نشود، وجوبی ندارد. اما در واجب معلق حکم وجوب فعلیت دارد و متوقف بر هیچ شرطی نیست و از آنجا که اصل وجوب ثابت و فعلی است، فراهم کردن مقدمات عمل واجب است؛ اگرچه زمان عمل هنوز فرا نرسیده باشد و تنها شرط انجام واجب متوقف بر امری است که در اختیار مکلف نیست. در معلق، وجوب فعلی و واجب استقبالی است.
۴ ـ واجب یا نفسی است یا غیری. با توجه به مفاد دلیل و نحوهٔ طلب، واجب یا وجوبش بسیط و ذاتی و برآمده از خود است که نفسی و مستقل است یا وجوبی مرکب، ثانوی و برآمده از واجبی دیگر است که غیری میباشد. این تعریف، مصداق را تقسیم میکند و لفظی و مفهومی نیست.
در موضع شک، مقتضای اطلاق، عدم غیریت و نفسیبودن واجب و انصراف طلب به آن است؛ چرا که طلب حقیقی خود متعلق را میطلبد و غیریبودن بیان و وصف زایدی میخواهد.
اما استحقاق ثواب و عقاب که در اینجا بحث میشود، مسألهای کلامی است. ثواب و عقاب مبتنی بر شرایط فراوان و نظام جمعی و مشاعی کردار است. ضمن آنکه عبادتی مثل نماز بسیط نیست و ملاک وحدت و کثرت نیز وحدت و کثرت عددی نیست و وحدت اعتباری واجب نفسی نادیده گرفتن حیثیات بیشمار و نیتهای متفاوت آن میباشد و هر جزو واجب نفسی ثوابی متناسب دارد که به احاطهٔ عقل عادی در نمیآید. آنچه اصولیان و کلامیان در این بحث دارند، بیراههرفتن و درازگوییهای بیهوده و انحرافی است که آن را در جای خود توضیح دادهایم.
۵ ـ واجب یا اصلی است یا تبعی. اصلی دارای اصالت و استقلال در خطاب اصلی است و تبعی تابع واجب دیگری است و از خطابی مستقل استفاده نمیشود.
برای آن تعریفهای متفاوتی گفته شده است که همانند اختلافنظرهای اصولیان در بحثهای دیگر، آن را به مسیرهای گوناگونی میبرد و پیآمدهای آن را متفاوت میسازد.
منبع: علوم و نظرگاههای شاخص (جلد دوّم)