منبع: آموزش مقامات موسیقی ایرانی ( دستگاهها و گوشهها و تحلیل فلسفی و درمانی نواها و آهنگها )
دستگاه دشتی
دشتی، دستگاهی است که تنها سوز و حزن میآفریند و دل عاشق را به آتش میگدازد؛ اگرچه این آتش، آرامکنندهٔ دل است. در این ردیف، تنها اشعار خاصی مورد تلفیق قرار میگیرد و با هر شعری مناسبت ندارد. به عکسِ سهگاه، که اشعار بیشتری با آن مناسب است.
دشتی از درآمد به راجعه و از آن به عشاق میرود و شور در اوج آن میافتد و به حضیض درآمد باز میگردد. گوشههای خوبی دارد که هریک غمی را دنبال میکند. از عشق به حرمان و از سوز به هجران میرود و در تمامی حالات خود، از شکایت، طلب، آه و آرزو فریاد سر میدهد.
۵۷۸
ساز دل
وزن عروضی: فاعلاتن فَعَلاتن فَعَلاتن فَع لُن
ــ U ــ ــ /U U ــ ــ /U U ــ ــ / ــ ــ
بحر: رمل مثمن مخبون محذوف (مقصور)
درآمد
باز کن نغمهٔ جانسوزی از این ساز امشب
که کنی عقدهٔ اشک از دل من باز امشب
ساز در دست تو سوز دل من میگوید
من هم از دست تو دارم گله چون ساز امشب
راجعه
گلبن نازی و در پای تو با دست نیاز
میکنم دامن مقصود پر از ناز امشب
عشاق
زیر هر پردهٔ ساز تو هزاران راز است
بیمم آن است که از پرده فتد راز امشب
۵۷۹
دلبران دل
وزن عروضی: مفاعلُن فَعَلاتن مفاعلن فَع لُن
U ــ U ــ / U U ــ ــ /U ــ U ــ / ــ ــ
بحر: مجتث مثمن مخبون محذوف
درآمد
به صبح و شام دل از دست دلبران گله دارد
ندانم این دل شیدا چهقدر حوصله دارد
اسیر طُرّهٔ زنجیر زلف سلسهمویان
به صحن عشق چه پروا ز قید سلسله دارد
راجعه
قفای محمل لیلی عبث متاز تو ای مجنون
هزار همچو تو کشته قفای قافله دارد
میان عشق حقیقی و عشق مجازی
به جان دوست دو صد راه فاصله دارد
عشاق
به زیر تیغ خود ای مه بپرس حال دلی را
که هم به خارجه مربوط و هم به داخله دارد
به پستخانهٔ عشق ای فقیه نامه میفکن
از آن به ترس که بگویند تمبر باطله دارد
شور و ریز
شکوهی از دم تیغش نمیتوان بگریزد
هزار قاتل دل سختتر ز حرمله دارد
۵۸۰
غنچه و بوسه
وزن عروضی: مفتعلن مفتعلن فاعلن
ــ U U ــ / ــ U U ــ / ــ U ــ
بحر: سریع مسدس مطوی مکشوف
درآمد
سرّ وجودم سخن از «هو» چو گفت
غنچهٔ جانم ز دم «او» شکفت
سر بزدم غیر رُخَش را به دل
در بر «حق» هیچگه این دل نخفت
راجعه
هرچه رسیده است و شده غیر «هو»
صَرفه نیاورده، چه طاق و چه جفت
دل به سر زلف پر از پیچ تو
گشت گرفتار و در آن غم نهفت
طعنه شنیدم چه بس از این و آن
پای تو دل قول و غزلها شنفت
عشق تو چون در دل من جا گرفت
گرد و غبارِ غم از این دل بِرُفت
کنج لبت میدهدم جنب و جوش
غنچه شد و بوسه، نه حرفی که سُفت
رفت ز دل حسن رخ دلبران
چیست بهجز تو؟ سخن و حرف مفت!
جز تو نکو دل به که بندد؟ خطاست!
کی شود از غیر تو حرفی بگفت؟
۵۸۱
فامت رعنا
وزن عروضی: مفاعیلن مفاعیلن فَعُولُن
U ــ ــ ــ /U ــ ــ ــ /U ــ ــ
بحر: جدید یا هزج مسدّس محذوف
به صحرا بنگرم صحرا تِ بینم
به دریا بنگرم دریا تِ بینم
به هر جا بنگرم کوه و در و دشت
نشون از قامت رعنا تِ بینم
میتوان این دو بیتی را اینطور خواند:
به صحرا بنگرُم صحرا نه، تِ بینم
به دریا بنگرم دریا نه، تِ بینم
به هرجا بنگرم کوه و در و دشت
نشون از قامت رعنا تِ بینم
۵۸۲
زندهٔ لطف
وزن عروضی: مفاعیلن مفاعیلن فَعُولُن
U ــ ــ ــ /U ــ ــ ــ /U ــ ــ
بحر: جدید یا هزج مسدّس محذوف
خدایا بندهام من بندهام من
به نزدت سربهسر شرمندهام من
دلا دل میبرد عفو تو از من
چنان کز مهر و لطفت زندهام من
۵۸۳
مشکلِ کنار
وزن عروضی: مفاعیلن مفاعیلن فَعُولُن
U ــ ــ ــ /U ــ ــ ــ /U ــ ــ
بحر: جدید یا هزج مسدّس محذوف
خدایا بندگی شد کار و بارم
ز مشکلها خدایا من کنارم
خدایی بهتر از این بندگی نیست
دلم سوزد ز بهر تو نگارم
۵۸۴
پریدیم
وزن عروضی: مستفعل مستفعل مستفعل فَع لُن
ــ ــ U U / ــ ــ U U / ــ ــU U / ــ ــ
مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (عروض سنتی)
بحر: هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشهٔ بامی که پریدیم پریدیم
۵۸۵
رسم آزادی
وزن عروضی: مستفعل مفعولن مستفعل مفعولن (عروض نوین)
ــ ــ U U / ــ ــ ــ / ــ ــ U U / ــ ــ ــ
بحر: هزج مثمن اخرب
رسم و ره آزادی یا پیشه نباید کرد
یا آنکه ز جانبازی، اندیشه نباید کرد
۵۸۶
تشبیه
وزن عروضی: مفعول مفاعلن مفاعیلن فع
ــ ــ U / U ــ U ــ / U ــ ــ ــ / ــ
بحر: هزج مسدّس اَخرب (وزن رباعی)
تشبیه دهانت نتوان کرد به غنچه
هرگز نبود غنچه بدین تنگدهانی
۵۸۷
باز پرواز
وزن عروضی: مفاعلُن فَعَلاتن مفاعلن فعلن
U ــ U ــ / U U ــ ــ /U ــ U ــ / U U ــ
بحر: مجتث مثمن مخبون محذوف
نه هرکه را که بود بال و پر، بود پرواز
وگرنه فرق کجا بین مرغ خانه و باز
۵۸۸
گواه وحدت
وزن عروضی: مفعول مفاعلن مفاعیلن فع
ــ ــ U / U ــ U ــ / U ــ ــ ــ / ــ
بحر: هزج مسدّس اَخرب (وزن رباعی)
در وحدت خود گواه میخواست خدا
بیمثل بیافرید و بیمانندت
۵۸۹
همت فکر
وزن عروضی: مفاعلُن فَعَلاتن مفاعلن فعلن
U ــ U ــ / U U ــ ــ /U ــ U ــ / U U ــ
بحر: مجتث مثمن مخبون محذوف
تو و طوبی و ما و قامت یار
فکر هر کس به قدر همت اوست
۵۹۰
مسلمانی تمام
وزن عروضی: فاعلاتن فَعَلاتن فَعَلاتن فَع لُن
ــ U ــ ــ /U U ــ ــ /U U ــ ــ / ــ ــ
بحر: رمل مثمن مخبون محذوف (مقصور)
شافعی گفت که شطرنج مباح است مدام
کج مبازید که جز راست نفرمود امام
بوحنیفه به از آن گفت در باب شراب
که ز جوشیده بخور کان نبود هیچ حرام
حنبلی گفت که گر زانکه ز غم درآیی
بستهای بنگ تناول کن و خوش باش مدام
خواجه مالک سخنی گفت از این نازکتر
که به نزدیک خردمند مباح است غلام
بنگ و می میخور و … میکن و میباز قمار
که مسلمانی از این چار امام است تمام
۵۹۱
اندیشهٔ کل
وزن عروضی: مستفعلُ فاعلاتُ مفعولاتن
ــ ــ U U / ــ U ــ U / ــ ــ ــ ــ
مفعول مفاعلن مفاعیلن فع
بحر: هزج مسدّس اخرب
گر پیشهٔ گل پیشه کنی گل باشی
ور بلبل بیقرار، بلبل باشی
تو جزیی و حق کل است، اگر روزی چند
اندیشهٔ کل پیشه کنی، کل باشی
۵۹۲
غم درد
وزن عروضی: مفاعیلن مفاعیلن فَعُولُن
U ــ ــ ــ /U ــ ــ ــ /U ــ ــ
بحر: جدید یا هزج مسدّس محذوف
غم درد مو از عطار میپرسی
درازی شو از بیمار میپرسی
خلایق جملگی احوال پرسند
تو که جان و دلی یکبار میپرسی
۵۹۳
شتر دیدی، ندیدی
وزن عروضی: مفاعیلن مفاعیلن فَعُولُن
U ــ ــ ــ /U ــ ــ ــ /U ــ ــ
بحر: جدید یا هزج مسدّس محذوف
از آن روزی که ما را آفریدی
بهغیر از معصیت کاری ندیدی
خداوندا به حق هشت و چارت
ز مو بگذر، شتر دیدی ندیدی
۵۹۴
دیده بدوز
وزن عروضی: مفعول مفاعلن مفاعیلن فع
ــ ــ U / U ــ U ــ / U ــ ــ ــ / ــ
بحر: هزج مسدّس اَخرب (وزن رباعی)
زو دیده بدوز تا دلت دیده شود
وز دیده جهان دگرت دیده شود
گر تو ز سر پسند خود برخیزی
احوال تو سر بهسر پسندیده شود
۵۹۵
نشان توحید
وزن عروضی: مفاعیلن مفاعیلن فَعُولُن
U ــ ــ ــ /U ــ ــ ــ /U ــ ــ
بحر: جدید یا هزج مسدّس محذوف
نشانی دادهاندت در خرابات
که التوحید اسقاط الاضافات
۵۹۶
مکافات عمل
وزن عروضی: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
ــ U ــ ــ / ــ U ــ ــ / ــ U ــ ــ / ــ U ــ
بحر: رمل مثمن محذوف
متصل گرم است بازار مکافات عمل
مرد اگر بینا بود هر روز، روز محشر است
۵۹۷
بند نصیب
وزن عروضی: مستفعلُ فاعلاتُ فع لن
مفعول مفاعلن فعولن
ــ ــ U /U ــ U ــ /U ــ ــ
بحر: هزج مسدّس اخرب مقبوض محذوف
از بند نصیب خویش برخیز
در بند نصیب دیگران باش
۵۹۸
سفر خلوت
وزن عروضی: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
مستفعلن مفاعلُ مستفعلن فَعَل
ــ ــU ــ / U ــU U / ــ U ــ /U ــ
بحر: مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف
ما شبروان که در شبِ خلوت سفر کنیم
در تاج خسروان بهحقارت نظر کنیم
۵۹۹
یکی است
وزن عروضی: مستفعلن مستفعلن مستفعلن فَع
ــ ــU ــ / ــ ــ U ــ / ــ ــ U ــ / ــ
بحر: هزج مثمن اخرب مکفوف مجبوب
در مذهب ما سبحه و زنار یکی است
بتخانه و کعبه، مست و هشیار یکی است
گر همچو یقینی ز خودی با زرهی
دانی که در این چمن گل و خار یکی است
۶۰۰
دشمن دوست
وزن عروضی: مفعول مفاعلن مفاعیلن فع
ــ ــ U / U ــ U ــ / U ــ ــ ــ / ــ
بحر: هزج مسدّس اَخرب (وزن رباعی)
چون حال بَدَم در کوی دوست نکوست
دشمن ز جفا گو ز تن بر کن پوست
چون دشمن بیرحمم فرستاده دوست
بدعهدم اگر ندارم این دشمن دوست
۶۰۱
خبردارترین
وزن عروضی: مفعول مفاعلن مفاعیلن فع
ــ ــ U / U ــ U ــ / U ــ ــ ــ / ــ
بحر: هزج مسدّس اَخرب (وزن رباعی)
از خلق جهان آنکه خبردارتر است
مفلستر و خامشتر و بیکارتر است
در باغ به سرو باغبانی میگفت
خوشمیوهترین درخت، کمبارتر است
۶۰۲
فغان
وزن عروضی: مستفعلُ فاعلاتُ فع لن
مفعول مفاعلن فعولن
ــ ــ U /U ــ U ــ /U ــ ــ
بحر: هزج مسدّس اخرب مقبوض محذوف
گر جمله تویی پس این جهان چیست
ور هیچ نیام من این فغان چیست
هم جمله تویی و هم همه تو
آنچیز که غیر توست آن چیست
۶۰۳
بنای آبادان
وزن عروضی: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
ــ U ــ ــ / ــ U ــ ــ / ــ Uــ
بحر: رمل مسدّس محذوف
هر بنای کهنه کآبادان کنند
نی کز اوّل کهنه را ویران کنند
۶۰۴
آبروی قناعت
وزن عروضی: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
مستفعلن مفاعلُ مستفعلن فَعَل
ــ ــU ــ / U ــU U / ــ U ــ /U ــ
بحر: مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف
ما آبروی فقر و قناعت نمیبریم
با پادشه بگوی که روزی مقدر است
۶۰۵
برای خود
وزن عروضی: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن
U ــ ــ ــ /U ــ ــ ــ /U ــ ــ ــ /U ــ ــ ــ
بحر: هزج مثمن سالم
بسی لاف وفاداری زند با دلربای خویش
که خود را بهر او خواهد نه او را از برای خود
۶۰۶
چشمهٔ فیض
وزن عروضی: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
ــ U ــ ــ / ــ U ــ ــ / ــ Uــ
بحر: رمل مسدّس محذوف
گریه بر هر درد بیدرمان دواست
چشم گریان چشمهٔ فیض خداست
۶۰۷
خویش و نیش دولت
وزن عروضی: مفاعیلن مفاعیلن فَعُولُن
U ــ ــ ــ /U ــ ــ ــ /U ــ ــ
بحر: جدید یا هزج مسدّس محذوف
چو دولت خواهد آید بندهای را
همه بیگانگانش خویش گردند
چو برگردید روز نیکبختی
در و دیوار بر وی نیش گردند
۶۰۸
(۴۹۸)
تراز ترازو
وزن عروضی: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
ــ U ــ ــ / ــ U ــ ــ / ــ Uــ
بحر: رمل مسدّس محذوف
هم ترازو را تراز و راست کرد
هم ترازو را تراز و کاست کرد
منبع: آموزش مقامات موسیقی ایرانی ( دستگاهها و گوشهها و تحلیل فلسفی و درمانی نواها و آهنگها )