منبع: آموزش مقامات موسیقی ایرانی ( دستگاهها و گوشهها و تحلیل فلسفی و درمانی نواها و آهنگها )
دستگاه راستِ پنجگاه
راست پنجگاه دستگاه نشاط و سرور است و همانند چارگاه دلنواز و سرورآفرین و کارگشای بسیار خوبی برای دلهای مشتاق است.
از درآمد حصار میگیرد و رهاو افشاری را دنبال میکند و خود را آرام میبخشد و مناسب ترکیبهای بسیاری است.
۶۸۳
سرخوش مینا
وزن عروضی: مستفعل مستفعل مستفعل فَع لُن
مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن
ــ ــ U U / ــ ــ U U / ــ ــU U / ــ ــ
بحر: هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف
درآمد
ما میزدگان سرخوش مینای الستیم
برگشته ز میخانه و آشفته و مستیم
آن باده که در روز ازل قسمت ما شد
پیداست که تا صبح ابد یکسره مستیم
درآمد
در همه دیر مغان نیست چو من شیدایی
خرقه جایی گروی باده و دفتر جایی
راجعه
کشتی باده بیاور که مرا بیرخ دوست
گشته هر گوشهٔ چشم از غم دل دریایی
عراق
سخن غیر مگو با من معشوقهپرست
کز می و جام میام نیست به کس پروایی
سِرّ این نکته مگر شمع بر آرد به زبان
ورنه پروانه ندارد به سخن پروایی
۶۸۴
بیدیده
وزن عروضی: مستفعلُ فاعلاتُ فع لن
مفعول مفاعلن فعولن
ــ ــ U /U ــ U ــ /U ــ ــ
بحر: هزج مسدّس اخرب مقبوض محذوف
ای دل تو بیا ز دیده بگذر
بیدیده و دل نظاره بهتر
بیچهره ببین همه جمالش
آسوده ز چهره شو تو یکسر
۶۸۵
سودای دوست
وزن عروضی: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
ــ U ــ ــ / ــ U ــ ــ / ــ Uــ
بحر: رمل مسدّس محذوف
سینهای دارم پر از آه و فغان
ماتم و درد و غم از او شد روان
دین و آیینم بشد سودای دوست
فارغ آمد دل ز هر سود و زیان
۶۸۶
خنجر ابرو
وزن عروضی: مفاعیلن مفاعیلن فَعُولُن
U ــ ــ ــ /U ــ ــ ــ /U ــ ــ
بحر: جدید (ترانه) یا هزج مسدّس محذوف
مها، عشق تو ما را کرده مجنون
به رخسارت عجب دل گشته مفتون
زدی با تیر مژگانت به این دل
که از دل خون رود، چون رود جیحون
نگاه مست تو ویرانهام کرد
که چشمان تو دل را کرده مغبون
اگر خنجر کشی با ابروانت
شود دل زین جسارت سخت ممنون
بیا جانم بگیر و دل به من بخش
اگر راضی نگشتم، کن دلم خون
فدای قامت بالابلندت
کم است از ذرّه پیشت چرخ گردون
به من ده شور و شیرینت که تا دل
نپرسد اینکه آن چون است و این چون؟!
دلم خواهم کند راضی، رضایت
که شد هر خاطر از دل جز تو، بیرون
غمت را کرده دل آویزهٔ گوش
اگر خواهی بیا بنمایش افزون
نکو آوارهٔ کوی تو گردید
به تو شاد است و از غیر تو محزون
۶۸۷
مهنشین
وزن عروضی: فَعَلاتن مفاعلن فعلن
U U ــ ــ /U ــ U ــ / U U ــ
بحر: خفیف مخبون محذوف
نزد آن مه نشین و هیچ مگو
تا که در تو نظر کند دلبر
کن تو فارع دل از همه یکسر
بیخبر شو ز هرچه گیرد سر
۶۸۸
گنج قناعت
وزن عروضی: مفاعلُن فَعَلاتن مفاعلن فعلن
U ــ U ــ / U U ــ ــ /U ــ U ــ / U U ــ
بحر: مجتث مثمن مخبون محذوف
هر آن که گنج قناعت به گنج دنیا داد
فروخت یوسف مصری به کمترین ثمنی
بیا که رونق این کارخانه کم نشود
ز زهد همچو تویی یا ز فسق همچو منی
۶۸۹
دوا نمیپذیرم
وزن عروضی: فعلات فاعلاتن فَعَلات فاعلاتن
U U ــ U / ــ U ــ ــ / U U ــ U / ــ U ــ ــ
بحر: رمل مثمن مشکول
به خدا اگر بمیرم که دل از تو برنگیرم
برو ای طبیبم از سر، که دوا نمیپذیرم
۶۹۰
حکمت او
وزن عروضی: فَعَلاتن فَعَلاتن فَعلُن
U U ــ ــ /U U ــ ــ / U U ــ
بحر: رمل مسدس مخبون محذوف
حق غریب و قلم غربت از اوست
طالع ساده و هر دولت از اوست
پیرهن چاک دهد ساده حریف
بیخبر بوده که این حکمت از اوست
۶۹۱
سر مستانه
وزن عروضی: مفاعیلن مفاعیلن فَعُولُن
U ــ ــ ــ /U ــ ــ ــ /U ــ ــ
بحر: جدید یا هزج مسدّس محذوف
دل دیوانهای دارم خدایا
سر مستانهای دارم خدایا
دل و دیده دم و سینه ز ما نیست
به تو بخشم دگر من این سر و پا
۶۹۲
نفس آسوده
وزن عروضی: فعلات فاعلاتن فَعَلات فاعلاتن
U U ــ U / ــ U ــ ــ / U U ــ U / ــ U ــ ــ
بحر: رمل مثمن مشکول
نه بر اشتری سوارم، نه چو خر به زیر بارم
نه خداوند رعیت، نه غلام شهریارم
غم موجود و پریشانی معدوم ندارم
نفسی میکشم آسوده و عمری بهسر آرم
۶۹۳
غمهای من
وزن عروضی: مستفعلُ فاعلاتُ مفعولاتن
ــ ــ U U / ــ U ــ U / ــ ــ ــ ــ
مفعول مفاعلن مفاعیلن فع
بحر: هزج مسدّس اخرب
ای دوست بیا ببین که عالم چون است
غمهای من از شرح و بیان بیرون است
هرلحظه صبوری کم و عشق افزون است
دل خون و جگر خون و سرشکم خون است
۶۹۴
این کجا و آن کجا
وزن عروضی: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
ــ U ــ ــ / ــ U ــ ــ / ــ U ــ ــ / ــ U ــ
بحر: رمل مثمن محذوف
تیغ جلادان کج است و ابروی دلدار کج
هر دو خونریزند، اما این کجا و آن کجا
صورت مردان پیر و دامن دخت جوان
هر دو چین دارد، ولیکن این کجا و آن کجا
عابد شبزندهدار و مرد دزد قرضدار
هر دو بیدارند، اما این کجا و آن کجا
۶۹۵
راست و یکرو
وزن عروضی: فَعَلاتن فَعَلاتن فَعلُن
U U ــ ــ /U U ــ ــ / U U ــ
بحر: رمل مسدس مخبون محذوف
یکدل و یکجهت و یکرو باش
وز دورویان جهان یکسو باش
راستجو راستنگر راستگزین
راستگو راستشنو راستنشین
۶۹۶
دوستِ دوست
وزن عروضی: مفعول مفاعلن مفاعیلن فع
ــ ــ U / U ــ U ــ / U ــ ــ ــ / ــ
بحر: هزج مسدّس اَخرب (وزن رباعی)
در هر که رسی نکو ببین، کاو نیکوست
کاو ساخته و خواستهٔ حضرت اوست
بر بیسر و سامانی من عیب مکن
شاید که مرا دوست چنین دارد دوست
۶۹۷
نزدیکتر دورتر
وزن عروضی: مفعول مفاعلن مفاعیلن فع
ــ ــ U / U ــ U ــ / U ــ ــ ــ / ــ
بحر: هزج مسدّس اَخرب (وزن رباعی)
هرچند که پوشیدهتر است عورتر است
هرچند که نزدیکتر است دورتر است
سبحاناللّه در آن جمال از حیرت
هرچند که بینندهتر است کورتر است
۶۹۸
شرمِ دیده
وزن عروضی: مفعول مفاعلن مفاعیلن فع
ــ ــ U / U ــ U ــ / U ــ ــ ــ / ــ
بحر: هزج مسدّس اَخرب (وزن رباعی)
با نفس همیشه در نبردم چه کنم
وز کردهٔ خویشتن بهدردم چه کنم
گیرم که ز من در گذرانی یکدم
زین شرم که دیدهای چه کردم چه کنم
گوشههای دستگاه راست پنجگاه
۶۹۹
بوسلیک
وزن عروضی: مستفعلُ فاعلاتُ مفعولاتن
ــ ــ U U / ــ U ــ U / ــ ــ ــ ــ
مفعول مفاعلن مفاعیلن فع
بحر: هزج مسدّس اخرب
ای دل به هرکس سخن آغاز مکن
راز دل خویش بر کس ابراز مکن
با بیخردان تو خود سخن ساز مکن
گوش شنوا چو نیست لب باز نکن
۷۰۰
بوسلیک
وزن عروضی: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
مستفعلن مفاعلُ مستفعلن فَعَل
ــ ــU ــ / U ــU U / ــ U ــ /U ــ
بحر: مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف
دردم نهفته به ز طبیبان مدّعی
باشد که از خزانهٔ غیبش دوا کنند
۷۰۱
چهارمضراب
وزن عروضی: مستفعل مستفعل مستفعل فَع لُن
مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن
ــ ــ U U / ــ ــ U U / ــ ــU U / ــ ــ
بحر: هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف
کنجی و کتابی و حریفی دو سه همدم
باید که عدد بیشتر از چار نباشد
رودی و سرودی و شرابی و کبابی
شرط است که ساقی بجز از یار نباشد
این دولت اگر دست دهد ابنیمین را
با هیچ کسش در دو جهان کار نباشد
۷۰۲
حصار
وزن عروضی: مفعول مفاعلن مفاعیلن فع
ــ ــ U / U ــ U ــ / U ــ ــ ــ / ــ
بحر: هزج مسدّس اَخرب (وزن رباعی)
یا رب چه خوش است بیدهن خندیدن
بیمنت دیده خلقِ عالم دیدن
بنشین و سفر کن که به غایت نیکوست
بیزحمت پا، گرد جهان گردیدن
۷۰۳
حصار
وزن عروضی: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
ــ U ــ ــ / ــ U ــ ــ / ــ Uــ
بحر: رمل مسدّس محذوف
مه فشاند نور و سگ عوعو کند
هر کسی بر طینت خود خو کند
۷۰۴
خجسته
وزن عروضی: مستفعلُ فاعلاتُ فع لن
مفعول مفاعلن فعولن
ــ ــ U /U ــ U ــ /U ــ ــ
بحر: هزج مسدّس اخرب مقبوض محذوف
دیوانهام و دلم چه پاک است
از دست مهی دلم چه چاک است
ای دلبر مست من بده دست
رفتم سفری که شهر خاک است
۷۰۵
سپهر
وزن عروضی: مستفعلُ فاعلاتُ مفعولاتن
ــ ــ U U / ــ U ــ U / ــ ــ ــ ــ
مفعول مفاعلن مفاعیلن فع
بحر: هزج مسدّس اخرب
از خانهٔ تن برون شو ای دل، جان باش
بگریز ز شهر جان، پی جانان باش
چون برق ز کوه و دشتِ امکان بگذر
وانگه سر کوی دوست سرگردان باش
۷۰۶
کرشمه
وزن عروضی: مستفعلُ فاعلاتُ مفعولاتن
ــ ــ U U / ــ U ــ U / ــ ــ ــ ــ
بحر: هزج مسدّس اخرب
ریش تهی از دانش و دست تهی از جود
آن ریش چو جارو بود، آن دست چو پارو
۷۰۷
نعره
وزن عروضی: مفعول مفاعلن مفاعیلن فع
ــ ــ U / U ــ U ــ / U ــ ــ ــ / ــ
بحر: هزج مسدّس اَخرب (وزن رباعی)
آن کس که مرا تاج جهانبانی داد
ما را همه اسباب پریشانی داد
پوشید لباس، هر که را عیبی دید
بیعیبصفتان را لباس عریانی داد
۷۰۸
نغمه
وزن عروضی: مستفعلن مفاعلُ مستفعلن فَعَل
ــ ــU ــ / U ــU U / ــ U ــ /U ــ
بحر: مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف
منسوخ شد مروّت و معدوم شد وفا
وز هر دو نام ماند چو عنقا و کیمیا
۷۰۹
نفیر
وزن عروضی: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن
U ــ ــ ــ /U ــ ــ ــ /U ــ ــ ــ /U ــ ــ ــ
بحر: هزج مثمن سالم
تو را خواهم، تو را خواهم نخواهم غیر تو یاری
اگر خواهی در رحمت برویم بند و درهای بلا وا کن
۷۱۰
نواب
وزن عروضی: مفعول مفاعلن مفاعیلن فع
ــ ــ U / U ــ U ــ / U ــ ــ ــ / ــ
بحر: هزج مسدّس اَخرب (وزن رباعی)
در خانهٔ خود نشسته بودم دلریش
وز بار گنه فکنده بودم سر پیش
بانگی آمد که غم مخور ای درویش
تو در خور خود کنی و ما در خور خویش
منبع: آموزش مقامات موسیقی ایرانی ( دستگاهها و گوشهها و تحلیل فلسفی و درمانی نواها و آهنگها )