دستگاه نوا

منبع: آموزش مقامات موسیقی ایرانی ( دستگاه‌ها و گوشه‌ها و تحلیل فلسفی و درمانی نواها و آهنگ‌ها )

دستگاه نوا

بیات راجعه، عشاق، شکسته و بیداد به درآمد می‌رود.

۷۳۱

ملک جهان

وزن عروضی: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فَعَلُن

ــ U ــ ــ / U U ــ ــ / U U ــ ــ / U U ــ

بحر: رمل مثمن مخبون محذوف

درآمد

دنیی آن‌قدر ندارد که بر او رشک برند

یا وجود و عدمش را غم بیهوده خورند

نظر آنان که نکردند در این مشتی خاک

الحق انصاف توان داد که صاحب‌نظرند

راجعه

عارفان هر چه ثباتی و بقایی نکند

گر همه ملک جهان است، به هیچش نخرند

عشاق

این سرایی است که البته خلل خواهد یافت

خنک آن قوم که در بند سرای دگرند

دوستی با که شنیدی که به سر برد جهان

حق عیان است ولی طایفه‌ای بی‌بصرند

۷۳۲

مبطِل کلام

وزن عروضی: مستفعل مستفعل مستفعل فَع لُن

ــ ــ U U / ــ ــ U U / ــ ــU U / ــ ــ

مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (عروض سنتی)

بحر: هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف

ای آن‌که جزء لا یتجزّی دهان توست

طولی که هیچ عرض ندارد میان توست

کردی به خنده نقطهٔ موهوم را دو نیم

پس مبطل کلام حکیمان دهان توست

۷۳۳

پنهانِ خویشتن

وزن عروضی: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

ــ U ــ ــ / ــ U ــ ــ / ــ Uــ

بحر: رمل مسدّس محذوف

ای تو مخفی در ظهور خویشتن

وی رُخت پنهان به نور خویشتن

۷۳۴

سرای خلل

درآمد

وزن عروضی: فعلاتن فَعَلاتن فَعَلاتن فَعلُن

U U ــ ــ /U U ــ ــ /U U ــ ــ / U U ــ

بحر: رمل مثمن مخبون محذوف

دنیا آن‌قدر نباشد که بر آن رشک برند

یا وجود و عدمش را غم بیهوده خورند

نظر آنان که نکردند بدین مشتی خاک

الحق و الانصاف توان داد که صاحب نظرند

عارفان آن چه بقایی و ثباتی نکند

گر همه ملک جهان است به هیچش نخرند

این سرایی است که البته خلل خواهد یافت

خنک آن قوم که در بند سرای دگرند

دوستی با که شنیدی که بسر برد جهان

حق عیان است ولی طایفه‌ای بی‌بصرند

۷۳۵

شرط اول

وزن عروضی: فعلاتن فَعَلاتن فَعَلاتن فَعلُن

U U ــ ــ /U U ــ ــ /U U ــ ــ / U U ــ

بحر: رمل مثمن مخبون محذوف

در ره منزل لیلی که خطرهاست به جان

شرط اول قدم آن است که مجنون باشی

کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش

کی روی ره ز که پرسی چه کنی چون باشی

نقطهٔ عشق نمودم به تو هان سهو مکن

ورنه چون بنگری از دایره بیرون باشی

۷۳۶

آشوب مکاران

وزن عروضی: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن

U ــ ــ ــ /U ــ ــ ــ /U ــ ــ ــ /U ــ ــ ــ

بحر: هزج مثمّن سالم

خداوندا، بلا خواهم، مرا بنما بلاباران

گذشتم از جفاکاری، گذشتم از جفاکاران

به دنبال تو می‌گردم که دیداری شود تازه

دلم سیر از خودی‌ها شد، رها گردیده از یاران

بریدم بند هستی را، من از دل بی‌هراس و، تو

بِبُر از جان من دنیا، که باشم از سبکباران

دلم سیر از جفا و ظلم و زشتی و ستم گشته

رها هستم ز مزدوران و جلاّدان و خون‌خواران

ریا و خدعه و تزویر و زشتی را رها کردم

گذشتم از سرِ این فتنه و آشوب مکاران

دلم خون شد ز بی‌رحمی و شیادی و نامردی

چه بهتر آن‌که بگریزم هم از کفار و دین‌داران

غمین از غیبت یارم، شدم غایب ز هر جمعی

نه در دیرم، نه در مسجد، نه در غوغای خمّاران

خمارم از خمار دیدهٔ آن ماه بطحایی

کجا همسو شوم با خیل سفّاکان و مزدوران

فتوّت رفته و مردانگی گردیده بی‌رونق

در این دنیای شیادان و نامردان و بی‌عاران

سخن از دین و دنیا بوده و باطن همه یکسر

فریب و خدعه و تزویرِ دزدان و ستمکاران

خداوندا، تو می‌دانی نکو دیوانهٔ عشق است

به عشقش نیز درمان کن، رهان از خیل بیماران

۷۳۷

دل نالان

وزن عروضی: مستفعلن مستفعلن مستفعلن فَع

مفعول مفاعیل مفاعیل فَعَل

ــ ــU ــ / ــ ــ U ــ / ــ ــ U ــ / ــ

بحر: هزج مثمن اخرب مکفوف مجبوب

آنی تو که حال دل نالان دانی

احوال دل شکسته بالان دانی

گر دَم زنم از سینهٔ سوزان شنوی

ور دَم نزنم زبان لالان دانی

۷۳۸

بالاتر از ماه

وزن عروضی: مفاعیلن مفاعیلن فَعُولُن

U ــ ــ ــ /U ــ ــ ــ /U ــ ــ

بحر: جدید یا هزج مسدّس محذوف

اگرچه من فقیرم شاه شاهم

به روی خاک بالاتر ز ماهم

نگین ملک هستی گشته‌ام خوش

اگرچه سر به جیب و دل به آهم

۷۳۹

ملک خدای

وزن عروضی: مفاعیلن مفاعیلن فَعُولُن

U ــ ــ ــ /U ــ ــ ــ /U ــ ــ

بحر: جدید یا هزج مسدّس محذوف

مرا در دل سپاه و لشکری نیست

به غیر از دل به جانم کشوری نیست

همه ملک دلم ملک خدایی است

که غیر از حق دلم را محوری نیست

۷۴۰

بیدار عشق

وزن عروضی: مفاعیلن مفاعیلن فَعُولُن

U ــ ــ ــ /U ــ ــ ــ /U ــ ــ

بحر: جدید یا هزج مسدّس محذوف

دلم یکسر همه بیدار عشق است

مرا اندیشه بس پندار عشق است

همه روح و دل و جانم شده عشق

تن و جسمم همه آثار عشق است

۷۴۱

نوا

وزن عروضی: مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن

ــ U U ــ / ــ U U ــ / ــ U U ــ / ــ U U ــ

بحر: سریع مثمن سالم

از پی دیدن رُخت، هم‌چو صبا فتاده‌ام

کوچه به‌کوچه در به‌در، خانه به‌خانه کو به‌کو

دور دهان تنگ تو، عارض عنبرین خطت

غنچه به‌غنچه گل به‌گل لاله به‌لاله مو به مو

می‌رود از فراق تو خون دل از دو دیده‌ام

دجله به‌دجله یم به یم، چشمه به‌چشمه جو به‌جو

مهر تو را دل حزین بافته با قماش جان

رشته به‌رشته نخ به نخ تار به‌تار پو به‌پو

گوشه‌های دستگاه نوا

۷۴۲

بوسلیک

وزن عروضی: فعلاتن فَعَلاتن فَعَلاتن فَعلُن

U U ــ ــ /U U ــ ــ /U U ــ ــ / U U ــ

بحر: رمل مثمن مخبون محذوف

عکس روی تو چو در آینهٔ جام افتاد

عارف از پرتو می در طمع خام افتاد

حسن روی تو به یک جلوه که در آینه کرد

این همه نقش در آیینهٔ اوهام افتاد

این همه عکس می و نقش مخالف که نمود

یک فروغ رخ ساقی است که در جام افتاد

غیرت عشق زبان همه خاصان ببرید

از کجا سرّ غمش در دهن عام افتاد

زیر شمشیر غمشق رقص‌کنان باید رفت

کان که شد کشتهٔ او، نیک سرانجام افتاد

۷۴۳

چکاوک

وزن عروضی: مفاعلُن فَعَلاتن مفاعلن فعلن

U ــ U ــ / U U ــ ــ /U ــ U ــ / U U ــ

بحر: مجتث مثمن مخبون محذوف

دلیل روی تو هم روی تو است در همه حال

چراغ را نتوان دید جز به نور چراغ

۷۴۴

حزین

وزن عروضی: مفاعیلن مفاعیلن فَعُولُن

U ــ ــ ــ /U ــ ــ ــ /U ــ ــ

بحر: جدید یا هزج مسدّس محذوف

از آن دانا که ناپرهیزکار است

بپرهیز اَر تو را دین استوار است

۷۴۵

حصار

وزن عروضی: فَعُولُن فَعُولُن فَعُولُن فَعَلْ

U ــ ــ /U ــ ــ /U ــ ــ /U ــ

بحر: متقارب مثمن محذوف

اگر پرده برداری از روی خاک

روی تا به هفتم‌زمین در مغاک

همه فرقِ شاهان سرکش بود

رخ نوعروسانِ مه‌وش بود

۷۴۶

خجسته

وزن عروضی: مفاعلُن فَعَلاتن مفاعلن فعلن

U ــ U ــ / U U ــ ــ /U ــ U ــ / U U ــ

بحر: مجتث مثمن مخبون محذوف

ز پادشاه و گدا فارغم بحمداللّه

گدای خاک در دوست پادشاه من است

غرض ز مسجد و میخانه‌ام وصال شماست

جز این خیال ندارم خدا گواه من است

مرا گدای تو بودن ز سلطنت خوش‌تر

که ذل جور و جفای تو غرّ و جاه من است

۷۴۷

خجسته

وزن عروضی: مفتعلن مفتعلن فاعلن

ــ U U ــ / ــ U U ــ / ــ U ــ

بحر: سریع مسدس مطوی مکشوف

حاصل عمرم سه سخن بیش نیست

خام بُدَم،پخته شدم، سوختم

۷۴۸

راک عبداللّه

وزن عروضی: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن

U ــ ــ ــ /U ــ ــ ــ /U ــ ــ ــ /U ــ ــ ــ

بحر: هزج مثمن سالم

نگردی تا در این وادی دلا از خویش بیگانه

در آن حضرت کجا یابی نشانِ آشنایی را

۷۴۹

رجز

وزن عروضی: فعلاتن فَعَلاتن فَعَلاتن فَعلُن

U U ــ ــ /U U ــ ــ /U U ــ ــ / U U ــ

بحر: رمل مثمن مخبون محذوف

وصف رخسارهٔ خورشید ز خفاش مپرس

که در این آینه صاحب‌نظران حیرانند

عاقلان نقطهٔ پرگار وجودند، ولی

عشق داند که در این دایره سرگردانند

۷۵۰

رهاو

وزن عروضی: فعلاتن فَعَلاتن فَعَلاتن فَعلُن

U U ــ ــ /U U ــ ــ /U U ــ ــ / U U ــ

بحر: رمل مثمن مخبون محذوف

کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست

این‌قدر هست که بانگ جرسی می‌آید

۷۵۱

زنگوله

وزن عروضی: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن

U ــ ــ ــ /U ــ ــ ــ /U ــ ــ ــ /U ــ ــ ــ

بحر: هزج مثمن سالم

بیا بفروش این دلق ریایی را تو ای زاهد

که با زهدِ ریایی سعد نبود پارسایی را

۷۵۲

شیراز

وزن عروضی: مفاعلُن فَعَلاتن مفاعلن فعلن

U ــ U ــ / U U ــ ــ /U ــ U ــ / U U ــ

بحر: مجتث مثمن مخبون محذوف

هزار مرتبه شویم دهان به مشک و گلاب

هنوز نام تو بردن کمال بی‌ادبی است

۷۵۳

غم‌انگیز

وزن عروضی: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

ــ U ــ ــ / ــ U ــ ــ / ــ U ــ ــ / ــ U ــ

بحر: رمل مثمن محذوف

بندگی از صدق بنمودن، خدایی کردن است

ای دریغا در دیار بندگی دیار کو

هر که بینی خویش را مرد خدا داند، ولی

در دل شب نالهٔ جانسوز و حال زار کو

۷۵۴

قرایی

وزن عروضی: مفاعیلن مفاعیلن فَعُولُن

U ــ ــ ــ /U ــ ــ ــ /U ــ ــ

بحر: جدید یا هزج مسدّس محذوف

غرض از علم و دانایی است کردار

نه درس و بحث و نطق و شهد گفتار

۷۵۵

قرایی

وزن عروضی: مفتعلن مفتعلن فاعلن

ــ U U ــ / ــ U U ــ / ــ U ــ

بحر: سریع مسدس مطوی مکشوف

سمندر نه‌ای گرد آتش مگرد

که مردانگی باید، آنگه نبرد

۷۵۶

کرشمه

وزن عروضی: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

ــ U ــ ــ / ــ U ــ ــ / ــ Uــ

بحر: رمل مسدّس محذوف

هیچ ماهیات و اوصاف کمال

کس نداند جز به آثار و مثال

پس اگر گویی بدانم دور نیست

ور بگویی که ندانم زور نیست

۷۵۷

گبری

وزن عروضی: مستفعلن مستفعلن مستفعلن فَع

ــ ــU ــ / ــ ــ U ــ / ــ ــ U ــ / ــ

بحر: هزج مثمن اخرب مکفوف مجبوب

همسایه و همنشین و همره همه اوست

در دلق گدا و اطلس شه همه اوست

در انجمن فرق و نهان‌خانه جمع

باللّه هم اوست ثم باللّه همه اوست

۷۵۸

مثنوی

وزن عروضی: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

ــ U ــ ــ / ــ U ــ ــ / ــ Uــ

بحر: رمل مسدّس محذوف

ای بسا ابلیس آدم‌رو که هست

پس به هر دستی نباید داد دست

ای بسا غول بیابانی که راه

عرضه می‌دارد، ولیکن سوی چاه

۷۵۹

منصوری

وزن عروضی: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

ــ U ــ ــ / ــ U ــ ــ / ــ Uــ

بحر: رمل مسدّس محذوف

عشق لیلی قیس را مجنون کند

آفرین است و دگر پس چون کند

۷۶۰

مویه

وزن عروضی: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن

مستفعلن مفاعلُ مستفعلن فَعَل

ــ ــU ــ / U ــU U / ــ U ــ /U ــ

بحر: مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف

چندین هزار ذرّه سراسیمه می‌روند

در آفتاب، غافل از آن که آفتاب چیست

۷۶۱

مویه

وزن عروضی: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن

مستفعلن فعولن مستفعلن فعولن (عروض نوین)

ــ ــU ــ / U ــ ــ / ــ ــU ــ /U ــ ــ

بحر: مضارع مثمن اخرب

گفتم به‌کام وصلت، خواهم رسید روزی

گفتا که نیک بنگر، شاید رسیده باشی

۷۶۲

ناقوس

وزن عروضی: مستفعلن مستفعلن مستفعلن فَع

مفعول مفاعیل مفاعیل فَعَل

ــ ــU ــ / ــ ــ U ــ / ــ ــ U ــ / ــ

بحر: هزج مثمن اخرب مکفوف مجبوب

پروانه نخست جان نهد بر کف دست

پس قصد کند که شمع در بر گیرد

۷۶۳

نغمه

وزن عروضی: مفاعلُن فَعَلاتن مفاعلن فعلن

U ــ U ــ / U U ــ ــ /U ــ U ــ / U U ــ

بحر: مجتث مثمن مخبون محذوف

حجاب روی تو هم روی تو است در همه حال

نهانی از همه عالم ز بس که پیدایی

منبع: آموزش مقامات موسیقی ایرانی ( دستگاه‌ها و گوشه‌ها و تحلیل فلسفی و درمانی نواها و آهنگ‌ها )

مطالب مرتبط