منبع: آموزش مقامات موسیقی ایرانی ( دستگاهها و گوشهها و تحلیل فلسفی و درمانی نواها و آهنگها )
ماهور دستگاهی سنگین و ملیح با شیوایی خاص است و طراوتبخش باغ و بوستان است.
این دستگاه از درآمد به حصار میرود و شکسته سر میدهد و باز درآمد را دنبال مینماید و از گوشههای خوبی برخوردار است. ترکیب آن با افشاری و سهگاه مهارت بسیاری را میطلبد.
۳۱۸
زیرک
وزن عروضی: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
ــ U ــ ــ / ــ U ــ ــ / ــ U ــ ــ / ــ U ــ
بحر: رمل مثمن محذوف
درآمد
باغبان گر پنج روزی صحبت گل بایدش
بر جفای خار هجران صبر بلبل بایدش
ای دل اندر بند زلفش از پریشانی منال
مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش
حصار
رند عالمسوز را با مصلحتبینی چکار
کار ملک است آن که تدبیر و تأمل بایدش
تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافری است
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
شکسته
ساقیا در گردش ساغر تعلّل تا به چند
دور چون با عاشقان افتد تسلسل بایدش
۳۱۹
رقص ماه
وزن عروضی: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فَع لُن
ــ U ــ ــ / U U ــ ــ / U U ــ ــ / ــ ــ
بحر: رمل مثمن مخبون مقصور (محذوف)
عاشقم، عشق تو مهپاره مرا حیران کرد
عشق تو خانهخرابم ز سر هجران کرد
مُردم از شوق وصال تو گل زیبایم
آتش و سوز فراق تو دلم بریان کرد
سینهچاکم که ز هجر تو دل افسرده شدم
چهرهٔ عشق تو چون شمع، مرا گریان کرد
عشق تو کرد مرا خانهخراب دل و دین
دوریات نیز مرا بر غم دل مهمان کرد
عاشقم بر تو و بر آن همه حسنت، جانا!
چشم تو برد دل و، سوزِ مرا چندان کرد
سرسپردم به تو و دور نمودم همگان
تا که عریان نگرم آنچه دلم پنهان کرد
دل و دین رفت و زُدودم ز خودم هرچه که بود
گرچه روی تو مرا در دو جهان عنوان کرد
رقص عالم همه بوده ز سر رقص تو ماه
رقص هر ذرّه بنازم که تو را عریان کرد
شاهد بزم الستم، دل تو را دید بسی
لحظهای دوری تو در دل من طوفان کرد
عاشقم بر همه، چون جمله تو را میبینم
من فدای رخ ماهت که دلم تابان کرد
دل مجروح من و چشم پر آب و رخ زرد
مبتلایم به چنین غصه، غم دوران کرد
سختی هر دو جهان بوده به من هیچ، بدان
همه را کنج لبت بر من مست آسان کرد
ای مهین دلبر من، عاشق خود را دریاب!
تا نگویند نکو را غم دل بی جان کرد
۳۲۰
کم گوی
وزن عروضی: مستفعلن مستفعلن مستفعلن فَع
مفعول مفاعیل مفاعیل فَعَل
ــ ــU ــ / ــ ــ U ــ / ــ ــ U ــ / ــ
بحر: هزج مثمن اخرب مکفوف مجبوب
کم گوی و بهجز مصلحت خویش مگوی
چیزی که نپرسند از تو پیش مگوی
دادند دو گوش و یک زبانت ز آغاز
یعنی که دو بشنو و یکی بیش مگوی
۳۲۱
حیات جان
وزن عروضی: فعلات فاعلاتن فَعَلات فاعلاتن
U U ــ U / ــ U ــ ــ / U U ــ U / ــ U ــ ــ
بحر: رمل مثمن مشکول
چه ضرر کنم ز مردن چو توام حیات جانی
چه خوش است جان سپردن اگرش تو میستانی
للّه تیغ عشق برکش بکش این شکستهدل را
که ز کشتن تو یابد دل مرده زندگانی
۳۲۲
برج دی
وزن عروضی: مستفعلُ فاعلاتُ فع لن
مفعول مفاعلن فعولن
ــ ــ U /U ــ U ــ /U ــ ــ
بحر: هزج مسدّس اخرب مقبوض محذوف
در کودکیام وصول طی شد
ساغر بشکست و باده می شد
دیگر چه بگویم از جوانی
عمرم ز دو سر به برج دی شد
۳۲۳
رشادت عشق
وزن عروضی: مستفعلُ فاعلاتُ فع لن
مفعول مفاعلن فعولن
ــ ــ U /U ــ U ــ /U ــ ــ
بحر: هزج مسدّس اخرب مقبوض محذوف
در کودکی آمدم به میدان
از من بکشید کنده جانان
فارغ شدم از رشادت عشق
در محضر دلبرم چه آسان
۳۲۴
شکست توبه
وزن عروضی: مفعول مفاعلن مفاعیلن فع
ــ ــ U / U ــ U ــ / U ــ ــ ــ / ــ
بحر: هزج مسدّس اَخرب (وزن رباعی)
از بس که شکستم و ببستم توبه
فریاد همی کند ز دستم توبه
دیروز به توبهای شکستم ساغر
امروز به ساغری شکستم توبه
۳۲۵
جواب
وزن عروضی: مستفعل مستفعل مستفعل فَع لُن
مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن
ــ ــ U U / ــ ــ U U / ــ ــU U / ــ ــ
بحر: هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف
صد نامه نوشتیم و جوابی ننوشتی
این هم که جوابی ننویسند جوابی است
۳۲۶
روز غم
وزن عروضی: مُستَفعِلُن مستفعلن مستفعلن مستفعلن
ــ ــ U ــ / ــ ــ U ــ / ــ ــ U ــ / ــ ــ U ــ
بحر: رجز مثمّن سالم
کس را نبینم روز غم، جز سایه در پهلوی خود
آن هم چو گردم سوی او، گرداند از من روی خویش
۳۲۷
روز حشر
وزن عروضی: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن
مستفعلن مفاعلُ مستفعلن فَعَل
ــ ــU ــ / U ــU U / ــ U ــ /U ــ
بحر: مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف
ترسم که روز حشر عنان بر عنان رود
تسبیح شیخ و خِرقهٔ رند شرابخوار
۳۲۸
زیباست
وزن عروضی: مستفعلُ فاعلاتُ مفعولاتن
ــ ــ U U / ــ U ــ U / ــ ــ ــ ــ
مفعول مفاعلن مفاعیلن فع
بحر: هزج مسدّس اخرب
با نیک و بد زمانه خوش باش ای دل
با چرخ مکن عتاب و پرخاش ای دل
باغی است جهان که باغبانش یار است
زیباست گلش، ببین تو زیباش ای دل
۳۲۹
حکم ازلی
وزن عروضی: مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن (عروض سنتی)
مستفعل مفعولن مستفعل مفعولن (عروض نوین)
ــ ــ U U / ــ ــ ــ / ــ ــ U U / ــ ــ ــ
بحر: هزج مثمن اخرب
جام می و خون دل، هر یکی به کسی دادند
در دایرهٔ قسمت، اوضاع چنین باشد
در کار گلاب و گل، حکم ازلی این شد
کآن شاهد بازاری، وین پردهنشین باشد
۳۳۰
رعیت زلف
وزن عروضی: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن
U ــ ــ ــ /U ــ ــ ــ /U ــ ــ ــ /U ــ ــ ــ
بحر: هزج مثمن سالم
محبت باعث بدنامی بسیار میگردد
به کوی عشق اگر جبریل افتد، خوار میگردد
دلم در حلقهٔ زلفت رعیت شد، رعایت کن
رعیت گر رعایت دید، و مُلک آباد میگردد
۳۳۱
نفَس خلق
وزن عروضی: مفعول مفاعلن مفاعیلن فع
ــ ــ U / U ــ U ــ / U ــ ــ ــ / ــ
بحر: هزج مسدّس اَخرب (وزن رباعی)
زهر است حضور خلق اگر یک نفس است
تریاک دهد تلخی اگر یک عدس است
محتاج به آشنایی خلق نیام
ما را الم نفس به خویشم بس است
۳۳۲
سفر حرام
وزن عروضی: فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فَعَلُن
ــ U ــ ــ / U U ــ ــ / U U ــ ــ / U U ــ
بحر: رمل مثمن مخبون محذوف
نازکان را سفر عشق حرام است حرام
که به هر گام در این ره، خطری نیست که نیست
۳۳۳
شکر عشق
وزن عروضی: مفعول مفاعلن مفاعیلن فع
ــ ــ U / U ــ U ــ / U ــ ــ ــ / ــ
بحر: هزج مسدّس اَخرب (وزن رباعی)
فارغ ز غم سود و زیانم کردی
آسوده ز محنت جهانم کردی
ای عشق تو را چه شکر گویم که چنان
میخواستم آخر آنچنانم کردی
۳۳۴
هفت دریا
وزن عروضی: مستفعلُ فاعلاتُ مفعولاتن
ــ ــ U U / ــ U ــ U / ــ ــ ــ ــ
مفعول مفاعلن مفاعیلن فع
بحر: هزج مسدّس اخرب
هفت دریاست درین راه پر از هول و هلاک
حی اِدواریو اِکواری و افلاک
هفت دشت که نی آبدر آنجاست نه خاک
سبع نفسی قلبی عقلی روحی سری، خفوی و اَخفی است
در مقامی که شهود است نه الا و نه لاست
در نظر جمله خدایی است و خدایی است و خداست
۳۳۵
عاشق ضد
وزن عروضی: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
ــ U ــ ــ / ــ U ــ ــ / ــ Uــ
بحر: رمل مسدّس محذوف
عاشقم بر قهر و بر لطفش به جد
ای عجب من عاشق این هر دو ضد
۳۳۶
گوش کسان
وزن عروضی: مفعول مفاعلن مفاعیلن فع
ــ ــ U / U ــ U ــ / U ــ ــ ــ / ــ
بحر: هزج مسدّس اَخرب (وزن رباعی)
در گوش کسانی که در این بازارند
آواز خر و نغمهٔ داود یکی است
منبع: آموزش مقامات موسیقی ایرانی ( دستگاهها و گوشهها و تحلیل فلسفی و درمانی نواها و آهنگها )