آموزش مقامات موسیقی ایرانی

منبع: آموزش مقامات موسیقی ایرانی ( دستگاه‌ها و گوشه‌ها و تحلیل فلسفی و درمانی نواها و آهنگ‌ها )

ابوعطا دستگاهی است پر اوج و سرور آفرین که باغ و بوستان و دشت و صحرا را طلب می‌کند. این ردیف، موجودات دریا و صحرا را سرمست و دل‌خوش می‌نماید و فریاد صوت و صدا را در نای عاشق شوخ و مست با شور و وجد سر می‌دهد. ابوعطا نیازمند صدای شش دانگ است.

این دستگاه از درآمد وارد حجاز می‌گردد و زیرش را با کبری و غم‌انگیز و شور و شورِ شیراز مخلوط می‌سازد و درآمد را دنبال می‌کند. ضربی، بهترین گوشهٔ این دستگاه است که خود استقلال ویژه‌ای دارد و زیر نیز برای آن مناسب است و در مایهٔ شش‌هشتم شکل می‌گیرد و سپس درآمد را می‌طلبد.

۲۵۷

جرم

وزن عروضی: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن

مستفعلن مفاعلُ مستفعلن فَعَل

ــ ــU ــ / U ــU U / ــ U ــ /U ــ

بحر: مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف

درآمد

عمری است تا به پای خم از پا نشسته‌ایم

بر کوی می‌فروش چو مینا نشسته‌ایم

ما را ز کوی باده‌فروشان گریز نیست

تا باده در خم است همین‌جا نشسته‌ایم

حجاز

طفل زمان گرفت چو پروانه‌ام به مشت

جرم دمی که بر سر گل‌ها نشسته‌ایم

تا موج حادثات چه بازی کند که ما

با زورقی شکسته به دریا نشسته‌ایم

۲۵۸

حیران زلف

وزن عروضی: مُستَفعِلُن مستفعلن مستفعلن مستفعلن

ــ ــ U ــ / ــ ــ U ــ / ــ ــ U ــ / ــ ــ U ــ

بحر: رجز مثمّن سالم

جانا، نگارا، دلبرا، هستم گرفتار تو من

دل رفته از سودای خود، مستم ز دیدار تو من

ای جان جان! یک دم نما، تو گوشهٔ چشمی به ما

برکش نقاب از چهره‌ات، هستم خریدار تو من

هرگز نخواهم جز تو را، هجر تو بر من شد بلا

در دل بکن آتش به‌پا، هستم هوادار تو من

من مستم و دیوانه‌ام، تو شمع و من پروانه‌ام

یک‌دم بیا در خانه‌ام، ای عاشق زار تو من!

زلفت مرا حیران کند، چشمت دو صد چندان کند

آن لبْ مرا درمان کند، باشم مددکار تو من

از تیر مژگانت امان، برده تب و تابم ز جان

دارم ز روی تو فغان، ای گشته بیمار تو، من!

ساقی شراب من چه شد؟ چنگ و رباب من چه شد؟

حال خراب من چه شد؟ ای خاطرْآزارِ تو من!

من مِی به هر میخانه‌ام، من بت به هر بتخانه‌ام

از کفر و دین بیگانه‌ام، ای گُل! شدم خار تو من

کفر همه عالم منم، توحید صد «ادهم»(۱) منم

بالاتر از این هم منم، گردیده هشیار تو من

رفته نکو از هر شرر، از نیش و نوشِ هر خطر

هجران تو آمد به سر، ای چشم بیدار تو من

۲۵۹

چاردیوار خود

وزن عروضی: مفاعلُن فَعَلاتن مفاعلن فعلن

U ــ U ــ / U U ــ ــ /U ــ U ــ / U U ــ

بحر: مجتث مثمن مخبون محذوف

دو قرص نان اگر از گندم است وگر از جو

دو تا جامه اگر کهنه باشد وگر نو

به چارگوشهٔ دیوار خود به‌خاطر جمع

که کس نگوید از این جای خیز و آن‌جا رو

هزاربار نکوتر به نزد ابن‌یمین

ز فرّ مملکت کی‌قباد و کی‌خسرو

۲۶۰

  1. ابراهیم ادهم، صوفی مشهور قرن دوم هجری(۱۰۰ ـ ۱۶۱ ه ق).

سِر سبکسری

وزن عروضی: مُفتَعِلُن مفاعلن مفتعلن مفاعلن

ــ U U ــ /U ــ U ــ / ــ U U ــ /U ــ U ــ

بحر: رجز مثمّن مطوی مخبون

می‌کشدم به هر جهت، یار جهان‌گشای من

زد ره دل به نغمه‌ای، دلبر دلربای من

عاشقم و بریده‌ام، از همه غیر دلبرم

تشنهٔ غنچهٔ لبش، شد دل بینوای من

می‌برد او به سوی خود این دل و می‌کشد مرا

تازه به تازه هر طرف، سایهٔ بی‌صدای من

سِرّ سبکسری من، نفخهٔ پر خروش او

چنگ به دل زده همی سینهٔ پر بلای من

سوز دلم کشیده سر، از فلک و فلک‌سرا

چهره به چهره، روبه‌رو، یکسره پابه‌پای من

از دم فیض سرمدی، جمله جهان ظهور یافت

داده به دل صفا بسی، تازه شود نوای من

تشنهٔ جرعهٔ غمم، شاهد هرچه بی‌خودی

جلوهٔ عشق تو بود دم همه دم، صفای من

کس چو نشد حبیب من، خود تو شدی طبیب من

مریضم، از تب لبت باز بده شفای من

گشته فدای راه تو، جمله فداییان من

راضی‌ام از رضای تو، عشق و غمت رضای من

چون که نکو سپرده سر، بر سر خاک‌پای دوست

ناز کند به من، همی دلبر مه‌لقای من

۲۶۱

عالم جلوه‌گر

وزن عروضی: مفعول مفاعلن مفاعیلن فع

ــ ــ U / U ــ U ــ / U ــ ــ ــ / ــ

بحر: هزج مسدّس اَخرب (وزن رباعی)

با کس نه سؤال و نه جوابت باید

با مردم چشم خود خطابت باید

چشمی داری و عالمی جلوه‌گر است

دیگر چه معلّم چه کتابت باید

۲۶۲

کور مشعل‌دار

وزن عروضی: مفعول مفاعلن مفاعیلن فع

ــ ــ U / U ــ U ــ / U ــ ــ ــ / ــ

بحر: هزج مسدّس اَخرب (وزن رباعی)

علمی که در آن عمل نباشد عار است

هر سبحه که بی‌ذکر بود زنّار است

هر کس که به علمِ بی‌عمل می‌نازد

عالم نبود که کور مشعل‌دار است

۲۶۳

صدهزار آزار

وزن عروضی: مفعول مفاعلن مفاعیلن فع

ــ ــ U / U ــ U ــ / U ــ ــ ــ / ــ

بحر: هزج مسدّس اَخرب (وزن رباعی)

در جامهٔ صوف، بستهٔ زنّار چه سود

در صومعه رفته دل به بازار چه سود

ز آزار کسان راحت خود می‌طلبی

یک راحت و صدهزار آزار چه سود

۲۶۴

زن زشت

وزن عروضی: مفعول مفاعلن مفاعیلن فع

ــ ــ U / U ــ U ــ / U ــ ــ ــ / ــ

بحر: هزج مسدّس اَخرب (وزن رباعی)

کنجی فارغ نشستن از دنیا به

از منصب بی‌بقایش استغنا به

دنیا زن زشت و طالبانش کورند

شوی زنِ زشت‌روی، نابینا به

۲۶۵

روزگار

وزن عروضی: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن

مستفعلن مفاعلُ مستفعلن فَعَل

ــ ــU ــ / U ــU U / ــ U ــ /U ــ

بحر: مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف

یا رب ستدی مملکت از هم‌چو منی

دادی به مخنثی نه مردی نه زنی

از گردش روزگار معلومم شد

پیش تو چه دف‌زنی چه شمشیرزنی

۲۶۶

مددی

وزن عروضی: مفاعلُن فَعَلاتن مفاعلن فعلن

U ــ U ــ / U U ــ ــ /U ــ U ــ / U U ــ

بحر: مجتث مثمن مخبون محذوف

زمانه بر سر جنگ است یا علی مددی

کمک ز غیر تو ننگ است یا علی مددی

گشاد کار دو عالم به یک اشارهٔ توست

به کار ما چه درنگ است یا علی مددی

۲۶۷

برج صفا

وزن عروضی: فعلاتن فَعَلاتن فَعَلاتن فَعلُن

U U ــ ــ /U U ــ ــ /U U ــ ــ / U U ــ

بحر: رمل مثمن مخبون محذوف

اندرون دل من دیده فراوان باشد

نور این برج صفا از مه تابان باشد

هرچه در پرده شد از همهمهٔ ملک وجود

دیده‌ام گرچه به غیرت ز تو پنهان باشد

۲۶۸

مایهٔ غوغا

وزن عروضی: مفاعلُن فَعَلاتن مفاعلن فعلن

U ــ U ــ / U U ــ ــ /U ــ U ــ / U U ــ

بحر: مجتث مثمن مخبون محذوف

فدای آن رخ زیبا که دل در او پیداست

فدای آن لب شیدا که مایهٔ غوغاست

اسیر عارض گلگون او شده جانم

به دیده می‌نهمش گرچه برتر از هر جاست

۲۶۹

رفیقِ مقدّم

وزن عروضی: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن

مستفعلن مفاعلُ مستفعلن فَعَل

ــ ــU ــ / U ــU U / ــ U ــ /U ــ

بحر: مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف

دنیا خوش است و مال عزیز است و تن شریف

لیکن رفیق بر همه چیزی مقدم است

۲۷۰

صد و یکی

وزن عروضی: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن

U ــ ــ ــ /U ــ ــ ــ /U ــ ــ ــ /U ــ ــ ــ

بحر: هزج مثمن سالم

چو آیم جانب کوی تو صد منزل یکی سازم

اگر بیرون روم در هر قدم صد جا کنم منزل

۲۷۱

لطف تو

وزن عروضی: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن

مستفعلن مفاعلُ مستفعلن فَعَل

ــ ــU ــ / U ــU U / ــ U ــ /U ــ

بحر: مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف

از لطف توست خدایا که چرخ می‌گردد

ورنه لایق این خلق سنگ‌باران است

۲۷۲

احوال دل نکو

وزن عروضی: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن

مستفعلن مفاعلُ مستفعلن فَعَل

ــ ــU ــ / U ــU U / ــ U ــ /U ــ

بحر: مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف

زاهد اگر تو را همه احوال دل نکوست

از روز رستخیز چرا پس مشوّشی

۲۷۳

مِهر ازلی

وزن عروضی: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن

مستفعلن مفاعلُ مستفعلن فَعَل

ــ ــU ــ / U ــU U / ــ U ــ /U ــ

بحر: مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف

مهری که از ازل به دل من فکنده دوست

مشکل که تا ابد ز دل من به در شود

۲۷۴

تیشه‌ها

وزن عروضی: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

ــ U ــ ــ / ــ U ــ ــ / ــ Uــ

بحر: رمل مسدّس محذوف

تیشه‌ها خوردم بسی فرهادوار

تا رسیدم بر لب شیرین یار

۲۷۵

کیست؟

وزن عروضی:فاعلاتن فعلاتن فعلن

ــ U ــ ــ /U U ــ ــ / ــ ــ

بحر: رمل مسدّس مخبون مقصور

کیست در دیده که از دیده برون می‌نگرد

یا کدام است سخن می‌نهد اندر دهنم

۲۷۶

تأویل خویش

وزن عروضی: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

ــ U ــ ــ / ــ U ــ ــ / ــ Uــ

بحر: رمل مسدّس محذوف

کرده‌ای تأویل حرف بِکر را

خویش را تأویل کن نی ذکر را

۲۷۷

درون جان

وزن عروضی: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن

مستفعلن مفاعلُ مستفعلن فَعَل

ــ ــU ــ / U ــU U / ــ U ــ /U ــ

بحر: مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف

ای در درون جانم و جان از تو بی‌خبر

و ز تو جهان پر است و جهان از تو بی‌خبر

ذکر تو در خیال و خیال از تو بی‌نصیب

نام تو بر زبان و زبان از تو بی‌خبر

۲۷۸

سِرّ خدا

وزن عروضی: مفعول مفاعلن مفاعیلن فع

ــ ــ U / U ــ U ــ / U ــ ــ ــ / ــ

بحر: هزج مسدّس اَخرب (وزن رباعی)

چون سِرّ خدا طعمهٔ ابدال شود

این جملهٔ قیل و قال پامال شود

هم مفتی شرع جگرخون گردد

هم خواجهٔ عقل را زبان لال شود

۲۷۹

بحر بخشایش

وزن عروضی: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن

ــ U ــ ــ / ــ U ــ ــ / ــ Uــ

بحر: رمل مسدّس محذوف

تا نگرید ابر، کی خندد چمن

تا نگرید طفل، کی نوشد لبن

تا نگرید طفلک حلوافروش

بحر بخشایش نمی‌آید به جوش

۲۸۰

خوش تماشا

وزن عروضی: مفاعلُن فَعَلاتن مفاعلن فَع لُن

U ــ U ــ / U U ــ ــ /U ــ U ــ / ــ ــ

بحر: مجتث مثمن مخبون محذوف

به جرم عشق توام می‌کشند و چه غوغایی است

تو نیز بر لب بام آ که خوش تماشایی است

۲۸۱

کباب ظالم

وزن عروضی: مفعول مفاعلن مفاعیلن فع

ــ ــ U / U ــ U ــ / U ــ ــ ــ / ــ

بحر: هزج مسدّس اَخرب (وزن رباعی)

ظالم که کباب از دل درویش خورد

چون در نگری ز پهلوی خویش خورد

۲۸۲

شب سوختگان

وزن عروضی: فاعلاتن فَعَلاتن فَعَلاتن فَع لُن

ــ U ــ ــ /U U ــ ــ /U U ــ ــ / ــ ــ

بحر: رمل مثمن مخبون محذوف (مقصور)

حال شب‌های مرا هم‌چو منی داند و بس

تو چه دانی که شب سوختگان چون گذرد

۲۸۳

آتش دل

وزن عروضی: مفاعلُن فَعَلاتن مفاعلن فعلن

U ــ U ــ / U U ــ ــ /U ــ U ــ / U U ــ

بحر: مجتث مثمن مخبون محذوف

درون دیدهٔ ما دیده‌ها بسی پیداست

ز سوز سینهٔ ما سینه‌ها به صد غوغاست

صدای سینه، و دل گر تو بشنوی گویی

مگر ز آتش این دل قیامتی برپاست

منبع: آموزش مقامات موسیقی ایرانی ( دستگاه‌ها و گوشه‌ها و تحلیل فلسفی و درمانی نواها و آهنگ‌ها )

مطالب مرتبط