منبع: آموزش مقامات موسیقی ایرانی ( دستگاهها و گوشهها و تحلیل فلسفی و درمانی نواها و آهنگها )
عروض
موزون بودن شعر سبب میشود این قالب گفتاری دستگاه موسیقی پیدا کند. نمیشود شعری یکی از دستگاهها و مقامات موسیقی را نداشته باشد. کسی که به موسیقی آگاه باشد، به خوبی میداند هر شعری در چه مایهای خوانده میشود و بهراحتی شعری را که در دستگاه سهگاه خوانده میشود، از شعری که در دستگاه شوشتری، ابوعطا، ماهور و بیات، و یا گوشههای نیریز، ضربی یا شش هشتم میآید، تشخیص میدهد. اگر کسی موسیقی را نیز بداند، در خواندن شعر موفقتر است. همانطور که شعر بدون کلمه و کلام نیست، بدون صوت و صدا نیز نمیباشد و هیچ شعری خالی از ترنم و نغمه نیست و برای همین است که گاه سوزناک میشود و گاه شورآفرین، در جایی نشاط میآورد و در جایی دیگر حزن میزاید:
مرنجان دلم را که این مرغ وحشی
ز بامی که برخاست مشکل نشیند
شعر، آواز و موسیقی، هیچ گاه از هم جدایی نداشته و همواره موسیقیدانان در کنار شاعران قرار داشتهاند. ما قرابت موسیقی و شعر را در کتاب «آموزش مقامات موسیقی ایرانی» آوردهایم. همچنین مجموعه دیوان شعری ما با عنوان «دیوان نکو» که در بیست و هفت جلد عرضه شده است، موسیقی برخی از غزلیات و وزن عروضی تمامی آن را آورده است.
عروض به ارزیابی درستی وزن اشعار میپردازد و اشکالات آن را ارایه میدهد و چون اشعار را به آن عرضه میدارند، عروض نام گرفته است؛ همانطور که صدا و آواز در موسیقی به چارچوب و قالب مقامات عرضه میشود تا روشن شود کدام صدا بر مجاری صحیح مقامی ریخته میشود و کدام یک نادرست اجرا میگردد.
وزنهای شعری وسیلهٔ سنجش شعر است که با بحرها سنجیده میشود. اصل وزن؛ اگرچه قاعده دارد، قاعدهٔ آن از طبع انسان ساخته شده و آدمی با حال و هوای خود بحرهای شعری را کمکم و با گذشت زمان سامان بخشیده است.
بنای عروض همچون علم صرف بر(ف، ع، ل) است. بحر دستگاهی شعری است که به آن «بیت» گفته میشود. همان گونه که موسیقی مقامی دارای دستگاههای متفاوتی است، بحرهای شعری نیز متفاوت است و هر یک از آن اسم خاص خود را دارد. کمترین مقدار شعر، بیت است که دو مصراع دارد و هر مصراع نیمهٔ بیت است. بیت به معنای در و مصراع لنگهٔ آن است.
پنج پارهٔ بیت
یک بیت از پنج پاره تشکیل میشود: صدر، عروض، ابتدا، ضرب و حشو. صدر، اول مصراع اول و عروض آخر آن است. ابتدا، اول مصراع دوم و ضرب، آخر آن است و آنچه در میان این چهارپاره میآید، حشو خوانده میشود.
ارکان اصلی اوزان که بر حرکت و سکون است سه قسم دارد: سبب، وتد و فاصله. هر یک از این سه، خود بر دو قسم است: سبب خفیف که یک متحرک و ساکن است؛ مانند: من، تن و سبب ثقیل که دو متحرک پی در پی میباشد؛ چون همه. وتد هم مفروق است که دو متحرک با یک میان ساکن چون نامه است و مقرون که دو متحرک و سپس یک ساکن دارد؛ چون چَمَن. فاصله دارای صغرا و کبراست. صغرا سه متحرک و یک ساکن است؛ همچون سُخَنَتْ و فاصلهٔ کبرا چهار متحرک و یک ساکن است چون بِبَرَمَش.
اجزای اصلی اوزان
اجزای اصلی اوزان هشت امر است: دو پنج حرفی، فعولن فاعلن؛ شش، هفت حرفی: فاعلاتن، مفاعیلن، مستفعلن، متفاعلن، مفاعلتن، مفعولات.
به طور کلی، نوزده وزن عروضی وجود دارد که همهٔ آن در این شعر آمده است:
طویل و مدید و بسیط است و دیگر
رجز با هزج آمد ای مرد عاقل
سریع و رمل، وافر است و مضارع
تقارب، تدارک دگر بحر کامل
دگر مقتضب، منسرح دان و مجتث
خفیف و جدید و قریت و مشاکل
نوزده بحر یاد شده بر دو دستهٔ مختلف و متفق الارکان تقسیم میشود: هفت بحر آن متفق است که در این شعر دیده میشود:
تقارب، تدارک، هزج، با رجز
دگر بحر کامل، رمل، وافر است
بحرهای دوازدگانهٔ دیگر که در شعر پیشین یاد شد بحرهای مختلف الارکان است.
از این نوزده بحر، پنج بحر در اشعار فارسی کمتر به کار میرود که عبارت است از: طویل، مدید، بسیط، وافر و کامل و سه بحر: جدید، قریب و مشاکل، ویژهٔ زبان فارسی است.
تقطیع شعری
برای ارزیابی شعر با وزن عروضی آن، حرکت و سکون در آهنگ ملفوظ معیار قرار میگیرد؛ نه آنچه که نوشته شده است؛ پس آنچه به تلفظ میآید موضوع ارزیابی را تشکیل میدهد؛ خواه نوشته شود یا نشود و اگر به تلفظ نیاید و نوشته نیز شود مورد لحاظ قرار نمیگیرد؛ برای نمونه، همزهٔ قطع اعتبار میگردد، ولی همزهٔ وصل به شمار نمیآید. در عروض، تنوین به صورت نون نوشته میشود تا تلفظ و کتابت وزن و شعر در حروف و حرکات یکسان باشد.
ملاک در وزن عروضی حرکت و سکون است و ملاحظهٔ حرکات اِعرابی چون فتحه و کسره یا ضمه لازم نیست؛ برخلاف وزن صرفی که چگونگی حرکات اِعرابی را ملاحظه مینماید.
دو روش در تقطیع وجود دارد:
یکم، تقطیع به شمارههای حرکت و سکون که دقیق و مشکل است.
دوم، تقطیع آهنگی با سیلابکشی که اگرچه خیلی دقیق نیست، برای آشنایی ابتدایی مفید است.
گفتیم موضوع عروض، وزن شعر است. روح شعر و اندازهٔ آن، به وزنی است که دارد. عروض ـ بر وزن فعول ـ به معنای مفعولی و معروض است؛ همانطور که اکول به معنای مأکول است و «در معرض قرار داده شده» معنا میدهد. عروض را باید الگو، معیار و محک شعر دانست که شعر باید بر آن عرضه شود. عروض، ترازو و میزانی است که اندازهٔ درست یا نادرست شعر و موزون یا ناموزون بودن آن را نشان میدهد. عروض، دارای قالبهایی است که شعر سره را از ناسره ـ به حیث وزن آن ـ میسنجد؛ همانطور که وزن «فاء، عین و لام» برای سنجش وزن فعل و اسم در زبان عربی است. این عروض است که به شعر نظم و وزن میدهد؛ مانند وزن عروضی «فعولن فعولن فعولن فعل» که مصرع «چو گفتی، بگو ای مه دلربا» بر آن و در بحر متقارب اخرب است.
«فعول»، «فاعلات» و «مستفعل»، سه رکن ساخت وزن عروضی است که با سه حرف اصلی «ف ع ل» ساخته میشود و هر یک با دیگری یا با خود، ترکیبهای چندگانهای دارد و وزنهای عروضی متفاوتی را شکل میبخشد و حرکت و سکون هر مصرعی را نشان میدهد. البته وزن عروضی، برخلاف وزن صرفی، خصوصیت تلفظی حروف، با حرکات و سکون لحاظ نمیشود؛ بلکه آنچه حایز اهمیت است، توازن لفظی آنهاست. بر این اساس، لزومی ندارد در برابر حرکتی، همان باشد؛ بلکه میتوان برای نمونه در برابر ضمه، کسره آورد.
پایه یا «مصوت»، کوچکترین واحد وزن است که از مجموع چند هجا ساخته میشود و بهوسیلهٔ یک تکه یا ضرب قوی به هم متصل میشود. کوچکترینِ این پایهها «فَع» دو حرفی یا سه هجایی و بزرگترین آن، «مستفعلاتن» است که نُه حرف و پنج هجا دارد. وزن از تکرار پایه حاصل میشود.
باید توجه داشت که گرچه شعر، برآمده از طبع و دل و انشای نفس آدمی است، اما قرارداد چنین اوزانی برای آن و قانونمند نمودن آن، در راستای همین طبیعت است و همین ذوق درونی است که چنین قواعدی دارد و به شعر طریق میدهد. شعر، ندای دل است و این ندا با همین اوزان ـ که طریق طبیعی آن است ـ مطبوع واقع میشود.
شعر، آشکار نمودن و اظهارِ داشتههای ضمیر باطنی و جوششهای نهاد درونی است؛ اما دانش عروض و گزارههای آن، با تأمل بر همین امور طبیعی است که برای آن، قواعدی را استنباط و استخراج کرده و به آن طریق داده است که پذیرش طبع با حفظ آن ممکن میشود و چنین نیست که این قواعد از بیرون ساختهٔ ذهن باشد و بر آن تحمیل گردد؛ همانطور که منطق، امری جعلی و قراردادی برای درستی اندیشه نیست و بر اساس طبیعت اندیشهٔ سالم و فطرت تخمیر شده در درون سالم اهل فکر، پایهریزی و صورت اندیشه شده است.
البته بحرهای عروضی به صورت استقرایی گردآوری شده است و راه برای طراحی بحرهای تازه باز است؛ به شرط آنکه مطبوع باشد؛ چنانکه مولوی در بعضی از اشعار خود از این گونه نوآوریها دارد. عروض صورت و هیأت پذیرفته شدههای دل است و به آن قالب میدهد و تأکید میکند که هر یک مصرع باید اندازهای مشخص داشته و نیز مصراعهای وابسته با آن هماهنگ باشد.
سبب، وتد و فاصله، سه رکن عروض است که با توجه به چگونگی تقدم و تأخر آن، ده پایه بر هشت وزن به دست میآید. این ده پایه را افاعیل اصلی یا عروض سالم مینامند و هیچ یک کمتر از سه هجا و بیشتر از پنج هجا نیست، و عبارت است از: مفعولن، فاعلن، مستفعلن، مفاعلین، فاعلاتن، متفاعلن، مفاعلتن، مفعولات، مُستفعلن و فاعلاتن.
از این ده پایه، سه پایهٔ فاعلن، متفاعلن و مفاعلتن و نیز مفعولات در شعر فارسی رواج ندارد. وزنهایی که دستکم یک هجا یا بیش از پنج هجا باشد، وزنهای فرعی است و کمتر مورد استفاده قرار میگیرد.
زبان فارسی، دارای سه مصوت کوتاه و سه مصوت بلند است. مصوتهای کوتاه عبارت است از: ـَ ، ـِ ، ـ ُ و مصوتهای بلند عبارت است از: آ، و، ی.
تمامی ۳۲ حرف زبان فارسی که با حذف حروف همصدا (مثل س، ث، ص و ز، ذ، ض، ظ) ۲۳ حرف میشود، صامت است.
مراد از «هجا» واحد گفتار است که با هر ضربهٔ هوای ریه، به بیرون رانده میشود. هجا بر سه نوع است: کوتاه، که دارای دو حرف (صامت و مصوت کوتاه) است و با علامت «U » نشان داده میشود؛ مثل: نَه = نَ، بلند، که سه حرف (صامت و مصوت کوتاه و صامت یا صامت و مصوت بلند) دارد و با علامت « ــ » نشان داده میشود؛ مانند: نَر و ما، و کشیده، که دارای چهار یا پنج حرف (صامت و مصوت کوتاه و صامت و صامت یا صامت و مصوت بلند و صامت و صامت) میباشد و با علامت «U ــ» نشان داده میشود؛ مانند: نَرم و پارس.
امتداد هر مصوت بلند، دو برابر مصوت کوتاه است و در وزن شعر، دو حرف شمرده میشود؛ اما باید توجه داشت «آ» در خط، برابر با همزه و مصوت بلند است؛ از این رو، سه حرف میباشد. همچنین «آ، و، ی» با آن که اگر دومین حرف هجا باشند، مصوت بلند هستند و دو حرف میباشند، ولی «و، ی» در برخی کلمات؛ مانند «قول و سیل» صامت میباشند.
برای تعیین وزن شعر نیاز به درست خواندن، درست نوشتن (استفاده از خط عروضی) و تقطیع است. تقطیع هم به هجاست و هم به ارکان.
در تقطیع هجایی، هجاهای شعر، اعم از کوتاه، بلند و کشیده، مشخص میشود.
در «تقطیع» شعر به رکن عروضی آن، قواعد زیر رعایت میشود:
الف ـ در تقطیع، حروف ملفوظ لحاظ میشود، نه حروفی که نوشته میشود.
ب ـ هرگاه قبل از همزهٔ آغاز هجا، حرف صامتی بیاید، میتوان همزه را حذف کرد؛ چون با حرف قبل و بعد خود، یکجا تلفظ میشود؛ مثل: در آب = د ـ راب.
حرف مشدد، دو بار به حساب میآید. به جای تنوین که مکتوب نیست، نون ساکن میگذارند. نون ساکن اگر بعد از مصوت بلند (آ ـ او ـ ای) قرار گیرد، حذف میشود؛ مانند: کاروان = کاروا، و چنانچه به هجای بعد منتقل گردد، چون بعد از مصوت بلند قرار نمیگیرد، به حساب میآید.
واو اگر برای بیان ضمه و یا برای عطف باشد، به هنگام تقطیع حذف میگردد و حرف پیشین خود را مضموم میکند؛ مثل: چون = چُن، تو = تُ، راه و چاه = راهُ چاه و اگر معدوله (واوی که نوشته میشود، ولی خوانده نمیشود) باشد، از تقطیع حذف میشود: خواهر = خاهر.های غیر ملفوظ، از تقطیع حذف میشود و حرف پیشین آن، مکسور میشود: که = ک آهسته = آهستِ.
کلماتی که واو با کرسی همزهٔ) دارند، به صورت (ع) تلفظ میشوند: موؤدّب = معدّدب.
هجای پایان مصراع، چه کوتاه باشد یا کشیده، همیشه بلند به حساب میآید: باد = ــ
در کلمات بسیط (ساده) فارسی، هیچ گاه مصوت بلند (ای) قبل از (ی) قرار نمیگیرد و هجای اول آنها با کسره تلفظ میشود؛ مانند «گیاه»، «سیاه» و «روحانیون» که چنین نوشته میشود: (گِ یاه)، (سِ یاه) و (رو ـ حا ـ نِ ـ یون).
در تقطیع به ارکان، هجاهای هر مصراع را «سه تا سه تا» یا «چهار تا چهار تا» یا «چهار تا سه تا» بر اساس نظمی که دارند، جدا میشود. بعد از آن، سادهتر این است که به جای هر یک از اجزای سه یا چهار هجایی، معادل آن بیاید. برای نمونه، در شعر زیر:
مرنجان دلم را که این مرغ وحشی
ز بامی که برخاست مشکل نشیند
مرنجان: U ــ ــ
دلم را: U ــ ــ
که این مر: U ــ ــ
غ وحشی: U ــ ــ
به جای این که گفته شود وزن این شعر، از یک هجای کوتاه و دو هجای بلند، چهار بار تشکیل شده است، میتوان آن را با «تَ تَن تَن» یا «U ــ ــ» یا «نواها» نشان داد و گفت وزن شعر بالا «نواها نواها نواها» میباشد. همچنین چون پایهٔ سنجش وزن صرفی در عربی «ف ع ل» است، در عروض عربی و فارسی، هموزن هجاهای جدا شده، از آن، بهره میبرند و هموزن «U ــ ــ» را «فعولن» گفتهاند؛ بنابراین، وزن شعر مذکور را «فعولن فعولن فعولن فعولن» میآورند. مهمترین قالبهای شعری که ارکان عروضی نام دارد، برای زبان فارسی هجده قالب، در سه گروه عمده میباشد:
الف ـ ارکانی که در آغاز، میان و پایان میآیند:
فاعلاتن = ــU ــ ــ
فاعلن = ــU ــ
مفاعیلن = U ــ ــ ــ
فعولن = U ــ ــ
مستفعلن = ــ ــU ــ
مفعولن = ــ ــ ــ
فعلاتن = U U ــ ــ
فعلن = U U ــ
مفاعلن = U ــ U ــ
مفتعلن = ــ U U ــ
فع لن (= فاعل) = ــ ــ
ب ـ ارکانی که در آخر مصراع قرار نمیگیرند. آخرین هجای هر یک از این ارکان، کوتاه است:
فاعلاتٌ = ــ U ــU
فعلاتٌ = U U ــU
مفاعلیلٌ = U ــ ــU
مستفعلٌ = ــ ــU U
مفعولٌ = ــ ــU
مفاعلٌ = U ــ U U
ج ـ ارکان پایانی، که فقط در آخر مصراع میآیند:
فَعَل = U ــ
فع = ــ
دو رکن اخیر، در اوزان دوری، در آخر نیممصراع نیز میآیند.
گاه از آخر رکن پایانی یک وزن، یک یا دو یا سه هجا حذف میشود. برای نمونه، اگر از «مفاعیلن = Uــ ــ ــ»، یک هجا حذف شود، «فعولُن =U ــ ــ» و چنانچه دو هجا حذف شود، «فَعِل =U ــ» و در صورتی که سه هجا حذف شود، «فع =U = ــ» میماند. هجای پایانی مصراع، همیشه بلند میآید.
طبقهبندی وزنهای شعری
اوزان شعری بسیار گسترده است، ولی آنها را در گروههایی تقسیم کردهاند. اوزانی که از نظر نظم، میان هجاهای کوتاه و بلند یکسان هستند، تشکیل یک گروه را میدهند. برای هر گروه وزنی، اصلی است که وزنی چهار رکنی (برای یک مصراع و هشت رکن در یک بیت) دارد و دیگر اوزان همگروه آن یا با حذف یک یا دو رکن در هر وزن چهار رکنی یا حذف یک یا دو یا سه هجا از آخر رکن پایانی هر وزن، از آن منشعب میگردد. دقت شود که گرچه واحد وزن، در شعر فارسی مصراع است، اما در عروض سنتی، به پیروی از عروض عرب، واحد وزن را بیت گرفتهاند؛ بر این پایه، اگر بیتی هشت، یا شش یا چهار رکن داشته باشد، آن را به ترتیب، مثمّن، مسدّس و مربّع نامیدهاند.
الف ـ اصل (بدون حذف): مثمّن سالم؛ مانند شعر سعدی:
تا نقش میبندد فلک، کس را نبود است این نمک
ماهی ندانم یا ملک، فرزند آدم یا پری؟!
هر مصراع این شعر، از چهار مستفعل تشکیل شده و این بیت دارای هشت مستفعل است؛ از این رو مثمن سالم میباشد.
ب ـ حذف یک رکن: مسدّس سالم؛ مانند شعر وقار شیرازی:
چون شبروان پوید همی در تیره شب
تا کس مباد از رفتنش گردد خبر
ج ـ حذف دو رکن: مربع سالم؛ مانند شعر گلچین گیلانی:
دریای هسای دم به دم
در چرخ و تاب و پیچ و خم
از هر یک از سه وزن گفته شده میتوان یک، دو یا سه هجا را از آخر رکن پایانی حذف کرد. اگر یک هجا، حذف شود، وزن حاصل را «محذوف» مینامند.
اوزان شعری یا از تکرار ارکان به دست میآید و یا از تناوب ارکان. نامهای اوزانی که از تکرار ارکان به دست میآید، چنین است:
مفاعیلن «هزج»، فاعلاتن «رمل»، مستفعلن «رجز»، فعولن «متقارب»، فعلاتن «رمل مخبون»، مفتعلن «رجز مطوی» و مفاعلن «هزج مقبوض = رجز مخبون»
نام اوزان حاصل از تناوب ارکان چنین است:
مفاعلن فعلاتن: «مجتث مخبون»،
مفعول مفاعیلن (مستفعل مفعولن): «هزج اخرب»،
فعلات فاعلان: «رمل مشکول»،
مفعول فاعلاتن (مستفعل فعولن): «مضارع اخرب».
منبع: آموزش مقامات موسیقی ایرانی ( دستگاهها و گوشهها و تحلیل فلسفی و درمانی نواها و آهنگها )