ترس

منبع: آموزش مقامات موسیقی ایرانی ( دستگاه‌ها و گوشه‌ها و تحلیل فلسفی و درمانی نواها و آهنگ‌ها )

گفته شد هدف اصلی از صوت، صدا، حروف و کلمات رساندن معناست و خداوند به انسان قدرت سخن گفتن و ادای کلمات را به عبث نداده است. برای استفاده از کلمات و کلام، دلالت وضعی لازم است؛ البته دلالت منحصر به حروف و کلمات نیست، بلکه می‌تواند طبعی یا عقلی نیز باشد؛ اما دلالت وضعی از نظام، انسجام و ضبط بهتری برخوردار است. به طور مثال، از سرفه پی به سرماخوردگی و بیماری برده می‌شود، بدون این که سخنی در میان باشد. یا لرزش کسی بر سرد شدن او دلالت دارد؛ ولی ممکن است لرزش به خاطر سرما نباشد؛ بلکه امری هم‌چون ترس، موجب این لرزش شده باشد، از این رو می‌گوییم مضبوط نیست. به عکس دلالت وضعی که اگر شخص چیزی بگوید، همه متوجه می‌شوند. البته، مراد کسانی هستند که بر زبان ترجمان دارند و از معانی واژه‌ها بیگانه نیستند. صوت و تکلم برای بشر مورد نیاز است چون می‌خواهد آن‌چه را که در دل نهفته دارد، بیان کند یا با دیگران ارتباط پیدا کند. همان‌طور که خداوند چشم و گوش داده که ببینیم و بشنویم و حنجره و صوت و صدا داده است تا هم به نرمی سخن گوییم و هم آواز سر دهیم. چرا که چنین نیست که کلام تنها برای لهو، لعب و بازی باشد؛ اگرچه می‌تواند آن را نیز داشته باشد. البته، غیبت، تهمت و مانند آن را نیز دارد؛ همان‌گونه که چشم نیز می‌تواند معصیت کند؛ ولی این امر دلیل نمی‌شود که از دیدنی‌های زیبا بی‌بهره باشد و آن را لغو بداند. حال، آن که آواز می‌خواند صوت و صدا، کش و قوس و عروض و قافیهٔ صدای او همه به ضرورت و از روی فطرت می‌باشد و این دانش موسیقی است که می‌تواند آدمی را با ظرایف و حقایق آن آشنا سازد.

همان گونه که ابتدا بشر نمی‌دانست آتش چیست، ولی با پیشرفت اندیشه، اکنون هوا را نیز می‌سوزاند! صوت، صدا، دستگاه‌ها و آلات موسیقی نیز همین روند را داشته و از نهاد بشر سرچشمه گرفته و روز به روز، گام‌هایی به پیش برداشته است. صوت و صدا بخشی از نوای دل و اِعراب آن است؛ همان‌طور که شعر چنین است. یکی از استعدادها و تخصص‌های آدمی، سرودن شعر است. با رشد فکری بشر، شعرهای بسیاری سروده شده است که ادب‌شناسان و اهل دل را واله و حیران می‌کند! اِعراب را نیز از آن جهت «اِعراب» می‌گویند که حرکت را ظاهر می‌سازد. صوت و صدا نیز ضمیر را هویدا می‌نماید: «از کوزه همان برون تراود که در اوست». اظهار درون گاه با سخن و گاه با فریاد است. کلام می‌تواند ملفوظ و ناطق باشد یا صامت. میان کلام و صوت وحدت است و صوت بدون کلام وجود ندارد. البته، کلام در معنایی که گذشت، هم به الفاظی که مهمل خوانده می‌شود و هم به صوت معنا می‌بخشد. در بعضی از مکان‌ها و زمان‌ها باید فریاد کشید، آواز خواند و میان آواز و برخی امور رابطه‌ای نزدیک وجود دارد. نمونهٔ آن ترس است. کسی که می‌ترسد، مانند کسی که در جای تاریکی است، یا در کوچه‌ای خلوت می‌رود، شروع به آوازه‌خوانی می‌کند. کسی که در خواب رؤیا می‌بیند، آن‌گاه که کار بر او مشکل شود، ناخواسته در خواب سخن می‌گوید یا فریاد می‌زند، که اگر چنین نشود، اختلال عصبی پیدا می‌کند و شاید بیمار و در نهایت، دیوانه گردد.

خداوند متعال، گاهِ به اوج رسیدنِ ترس، سخن گفتن و فریاد در دادن را به عنوان شیر اطمینان قرار داده است و هر کسی ناخودآگاه با ترس زیاد، شروع به خواندن می‌کند. اگر خداوند این حنجره را عنایت نکرده بود، بسیاری از ترس‌ها به سکته می‌انجامید. مثل کسی که تب می‌کند و اگر درجهٔ تب او بسیار بالاتر از حد استاندارد رود، به تشنج دچار می‌شود، تب به حرارت زیر دیگ می‌ماند که اگر درجهٔ آن بالا رود، باعث سرازیر شدن آب داخل دیگ می‌شود. حال، برای این که تشنج صورت نگیرد، باید درجهٔ حرارت بدن را با پاشویه و مانند آن پایین آورد تا حرارت به مغز نرسد و ایجاد تشنج نکند. البته، پاشوره موجب از بین رفتن تب نمی‌شود؛ بلکه تب را کم می‌کند و آن را از مغز به پایین انتقال می‌دهد.

منبع: آموزش مقامات موسیقی ایرانی ( دستگاه‌ها و گوشه‌ها و تحلیل فلسفی و درمانی نواها و آهنگ‌ها )

مطالب مرتبط