منبع: آموزش مقامات موسیقی ایرانی ( دستگاهها و گوشهها و تحلیل فلسفی و درمانی نواها و آهنگها )
گفتیم موسیقی صوت را موضوع خود دارد و بر آن است تا به صوت، موزونی و نظم خاص دهد. موسیقی، هم دانش شکلبخشیدن متناسب به صوت است و هم انتقال دهندهٔ معناست و این شکل، دارای نفْس و معنا نیز میباشد. شکلبخشیدن به صوت، ماده، محتوا و روح (نفس) نیز دارد. موسیقی تنها یک تموج و آواز غنایی صرف نیست و صوت و ریتمْ فقط تجسمی موجی و تنها یک پرچم و علامت و موجی از هوا که برمیخیزد نیست، بلکه افزوده بر هوا و جسم، حقیقت، نفس، محتوا و معنا نیز دارد و مادهٔ آن نیز میتواند انسان را برانگیزد و آدمی را به راه اندازد. موسیقی اگر فقط تناسب دادن به شکل صوت، فارغ از معنا باشد، تنها به انسان حال میبخشد و در او ایجاد خروش و انگیزش میکند. حالت طرب و خوشایندی حاصل از شنیدن موسیقی و آواز غنایی، هم از موسیقی است و از موسیقی به انسان وارد میشود و هم طرب در خود شخص است که با شنیدن آواز به راه میافتد.
برخی موسیقی را امری شکلی و هیأتی فاقد ماده میدانند. آنان چنین دلیل میآورند که موسیقی اگر افزون بر شکلبخشی موزون به صوت، دارای ماده، معنا و حقیقت باشد، باید موسیقی یک قوم و آیینی برای قوم و آیین دیگر، اثر یکسانی بگذارد؛ همانطور که گل سرخ یا آب دارای معنا و نفس است و در همهٔ شرقیان و غربیان تأثیر یکسان دارد. اما موسیقی شرقی آن واکنشی را که در شرقیان دارد، در غربیان برنمیانگیزد یا هم آدمی و هم حیوان از آن لذت نمیبرد. حیوانات از آب لذت میبرند؛ خواه آن حیوان در استرالیا زندگی کند یا در کویر لوت ایران یا در دل کوههای آلپ یا در میان برفها و سرزمینهای یخی قطب شمال؛ چرا که آبْ ماده، معنا و نفس دارد. حال، اگر موسیقی نیز نفس و حقیقت داشت و مانند آب و گُل بود، باید همه را به لذت وا میداشت.
دلیلی که ذکر آن گذشت، قابل نقض است؛ چرا که صرف داشتن نفس و حقیقت، سبب خوشایندی همه را فراهم نمیآورد. میان نفس نداشتن و خوشایند نبودن، ملازمهای نیست. این گونه نیست که همه از گلها، با آن که نفس دارند، لذت ببرند. خیلی از گلهاست که برخی رغبت چندانی به آن ندارند. شلغم یا گل آفتابگردان نفس و حقیقت دارد؛ ولی برای بسیاری خوشایند نیست. مسلمانان از گوشت خوک تنفر دارند؛ ولی همین گوشت، در جای دیگر برای برخی لذت بسیار دارد. در بعضی از کشورها، قصابها، قورباغه، خرچنگ و مانند آن را به فروش میرسانند؛ ولی بسیاری از مردم دنیا، از آن متنفر هستند. امروزه سگ در فرانسه، دارای ارزش و احترام بسیار است، تا جایی که ارج و قرب آن از ارج گاو در هندوستان، بیشتر شده است، ولی نه سگ و نه گاو، برای همه چنین اهمیتی را ندارد، به عکس، بعضی از آن تنفر دارند. موسیقی نیز با آن که میتواند حقیقت داشته باشد، اما چنین نیست که برخورد همگان با آن یکسان باشد. موسیقی تنها دارای شکل نیست و افزوده بر شکل، دارای محتوا و معنا نیز هست و معنایی خاص را انتقال میدهد.
مراد از این که موسیقی نفس دارد به این معنا نیست که نفسی همانند نفس انسانی یا روح ملکی دارد؛ بلکه هر جسمی، نفس مناسب با خود را دارد. همانطور که هر نفس، جسم هماهنگ با خود را میطلبد.
شکل موسیقی تجسم آن و روح آن نوای آن است و این گونه نیست که همهٔ آن خوشایند انسان باشد. همانطور که هم شیرینی و هم ترشی دو مادهٔ حقیقی است، ولی با این حال، شخصی شیرینی را میپسندد و دیگری ترشی را و دوست داشتن و نداشتن هیچ یک، دلیل بر حقیقی نبودن آن نیست، بلکه مزاج انسانهاست که نسبت به آنها مختلف است.
در مورد صوت و صدا که میتواند بیانگر احساس باشد باید چند امر را مورد توجه قرار داد تا اشکال یاد شده موضوع نیابد. امر نخست این است که واقعیت هر چیزی را باید باور داشت و شکست، پیروزی، فقر، غنا، خیر و شر، امری خیالی نیست و احساسهای آدمی نیز واقعیت دارد.
دو دیگر این که موضوع صدا، غنا و موسیقی، نفس و احساس است. از طرفی، واقعیت بر اساس عقلانیت و احساس بر اساس نفسانیت است و هر یک از این دو، در راستای دیگری قرار دارد. میتوان گفت همانطور که به هنگام سخن گفتن، ترنم صوت و صدا بدون بزاق دهان حرکت نمیکند و این چشمه که همچون چشمهای از چشمههای کوثر است، موجب نرمی، رطوبت و لطافت دهان میگردد، به همین صورت، واقعیتها نیز که خشک است، با ترنم، احساس، صوت و صدا ملایم میگردد.
با توجه به این نکته، اگر احساس از این عالم برداشته شود و کسی فقط بخواهد با چاقوی علم و ذرهبین فلسفی و انحصار به واقعیتها زندگی کند، خشکی و دگماندیشی و به تبع آن، استکبار بر او چیره میشود، همانطور که اگر احساس غالب شده و پر از ترنم غنا و موسیقی و رقص گردد، انعطاف و نرمی چنان فراگیر میشود که به انکار واقعیتها میانجامد و گمراهی میآورد.
احساس، عقل، وجدان، ظن و گمان و زمین و آسمان و چرخ و چین آن، همه با هم کار میکند و همه با هم است که معنا مییابد و حتی همه با هم به عبادت و پرستش مشغول هستند. عبادتی که خداوند توفیق آن را به مؤمنان داده است، به کفار نیز ارزانی داشته و هیچ فرقه، دسته و گروهی نیست که نوعی عبادت نداشته باشد، اگرچه به دلیل مسیر نادرست، مورد قبول واقع نشود. عبادتْ ترنم واقعیتها و سختیها و قرب به حق، جلا و احساس دل است.
نه تنها صوت و صدا، بلکه هیچ چیزی در عالم، بدون حقیقت نیست و کسانی که میگویند موسیقی و صدا همانند پویانمایی میماند، سخنی خطا دارند. موسیقی حیات دارد و حیات فعلی آن، همان مرتبهٔ احساس است.
منبع: آموزش مقامات موسیقی ایرانی ( دستگاهها و گوشهها و تحلیل فلسفی و درمانی نواها و آهنگها )