صلابت حضرت ابوالفضل العباس علیه‌السلام

صلابت حضرت ابوالفضل العباس علیه‌السلام

این اولیای خدا هستند که با رضایت تمام و با قلبی مطمئن، به سوی خدای خویش رجوع می‌کنند و نشان ربانی آنان را می‌شود در چهرهٔ مبارک ایشان دید.  نشان امام حسین علیه‌السلام خطی لم‌یزلی است که نفسی مطمئن را می‌نمایاند و این چهره هرچه به عصر عاشورا نزدیک‌تر می‌شده روشن‌تر، صافی‌تر و زیباتر می‌گردیده است و چنان اطمینانی در آن بوده است که دشمن حتی به بدن پاره پارهٔ آن حضرت نیز نمی‌توانسته نگاه کند و سر را از قفا می‌برد. مظلومیت ایشان با ضعف آمیخته نبوده است.

صلابت آقا ابوالفضل العباس علیه‌السلام نیز همین‌گونه بوده است و عمود آهنینی که بر ایشان وارد می‌شود، از جلو و با مشاهدهٔ چهره نبوده، بلکه از پشت سر بوده است؛ وگرنه کسی به خود جرأت نمی‌داده به این چهره نگاه کند و هر عمود به دستی، با مشاهدهٔ این چهره، ناخودآگاه عمود از دست می‌انداخته است. آن حضرت، چنان چهرهٔ زیبا و پر صلابتی داشته‌اند که به ایشان لقب قمر بنی‌هاشم ـ که قومی زیبا بوده‌اند ـ را داده‌اند. البته زیبایی حضرت عباس به سفیدی یا بوری چهره نبوده است؛ بلکه به قامت بلند، رسا و رشید ایشان بوده که می‌توانسته بر اسب‌های بلند اعراب بنشیند و پا را بر زمین رها کند. چنین قامتی ستبری سینه را می‌خواهد. زیبایی ایشان در پوست نبوده است. این زلیخا بوده که چهره و پوستی زیبا داشته است. این اطمینان، ستبری و آن قامتِ قیامت بوده که ایشان را زیبا می‌نموده است؛ به‌گونه‌ای که وقتی روی اسب قرار می‌گرفته‌اند، هر کس آن جمال بزرگوار را می‌دیده، به خود جرأت رفتن به میدان را نمی‌داده است. البته امام حسین علیه‌السلام جوانمرد است و نمی‌خواهد رعب و خوفی در دل دشمن ایجاد کند و برای همین به حضرت عباس علیه‌السلام اجازهٔ میدان نداده است؛ چرا که آن سپاه، توان مقابله با عباس را نداشتند؛ از این رو، سفیر سماوات در گوش دلش سر داد: «شاء أن یراک قتیلا»(۱)؛ خداوند می‌خواهد تو را کشته ببیند.
اگر امام حسین علیه‌السلام به حضرت عباس علیه‌السلام اجازهٔ میدان دهد، چیزی از میدان باقی نمی‌ماند و نوبت به شهادت حسین علیه‌السلام نمی‌رسد؛ در حالی که حسین برای شهادت آماده بود؛ از این رو، به عباس می‌گوید: «برو آب بیاور.» البته امام حسین علیه‌السلام نیز برای جنگ به میدان نرفت. شهیدان کربلا تمامی برای جنگ به میدان رفتند، جز امام حسین و حضرت عباس علیهماالسلام . این دو بزرگوار رفتند تا به اشارهٔ حق، کشتهٔ خویش را با رضایت و صفای محض و اطمینان کامل، به سوی خدا ببرند.
________________________________________

۱٫ بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۳۶۴٫

آغشته به خون؛ عباس

آغشته به خون گشته ابوالفضل رشید

چون لاله گلی بلند و زیبا و سفید

قرآنِ جدا جدا ز جور دد و دیو

گردیده جمالش خط زیبای نوید

راحت بنشسته در صفحه عشق و صفا

بی خیمه و وادی، ببر لطف و امید

حق بوده خود او، گشته بلندای علی

رفته ز سر دیدهٔ دنیای پلید

هست او غزل کشیدهٔ لطف و صفا

گرچه شده مهر حق به دنیای شهید

او گشته جمال پاک حق در همه جا

از بهر حسین خود صف خصمش بدرید

گردیده برادری پر از مهر و وفا

با عشق و صفا و همتی پاک و عمید

رونقکدهٔ عشق الهی شده او

با قدرت حق سینهٔ زشتی ببرید

تشنه لب و پر عطش جمال خوش او

زد بر صف دشمنان ناپاک و عنید

مردانه کشیده خود که مشکش افتاد

دیگر بنشست و رفته از دیده و دید

بی آب شده مشک بیفتاده ز سر

از خود همهٔ قامت همت بُبْرید

فرزند علی فتاده بر سینه عجیب

آن قامت و قد، صاحب الطاف مجید

دشمن ز هراسش می‌گریزد همه دم

نفرین خدا بر دل خصمش برسید

یا رب برسان منتقم خود به جهان

آن کس که به باطل خط بطلان بکشید

بنگر تو نکو به جور ظالم همه دم

هرگز ببرش نسیم پاکی نوزید

مطالب مرتبط