نفی طمع و وصول به عشق پاک

مسیر عارفان محبوبی

منبع : چشم انداز کلیات دیوان نکو / معرفی قرب یار ( جلد بیست و چهارم : کلیات دیوان نکو )

جلد بیست و چهارم : قرب یار

«قرب یار» نخستین جلد از دوبیتی‌های «کلیات دیوان نکو» می‌باشد. وزن عروضی دوبیتی «مفاعیلن مفاعیلن فعولن» است.

موضوع این دوبیتی‌ها «دل» و «عشق» می‌باشد؛ دلی که گاه هنگامه‌هایی دارد که هر لحظه می‌میراند و زنده می‌کند و به مردنْ حیات، و به زندگی امید می‌بخشد. دل، غوغایی دارد که هم به کشتن و بی‌اثری می‌دهد و هم زندگی ابد را رقم می‌زند و با جاودانگی حق، محاصره می‌شود. نخستین‌بار که مرگ را دیدم، درجا با «دل» و «عشق» آشنا شدم و در این دیوان از آن «دل» و از آن «عشق» گفته‌ام.

عشق، بود و نُمود من است که سوز و ساز بسیاری را برای دلم رقم زد. عشق، مقصود را نشان داد و مرا به حرکت واداشت و تحمل آن را برایم آسان ساخت. دل، با عشق است که شکستی ندارد و هر شکستی را پیروزی می‌داند. کارگشای من، عشق و کارگاه من نیز عشق است. جز عشق نمی‌شناسم؛ عشقی که مطلق است و به هیچ قید و بندی در نمی‌آید. از عشق است که شعر می‌سرایم و از عشق است که دلم به رقص می‌آید. صدایم صدای عشق است و این دوبیتی‌های مقفّا یا مردّف نیز ندای عشق را سر می‌دهد. این ترانه‌ها رقص دل حق است که با مرگ، مرا زنده می‌دارد؛ مرگی که از عشق است و زندگی است و پایندگی می‌آورد. این ترانه‌ها مرا به فنا می‌دهد و برایم بقایی ابدی دارد که بیقراری آن، دل و دینم را بر باد می‌دهد و سامان می‌بخشد.

آن‌چه مایهٔ اصلی اشعار دیوان حاضر است، شرح ماجرای «عشق پاک» است؛ عشقی که هیچ‌گونه طمعی در آن نیست. نفی طمع و وصول به عشق پاک، مسیر عارفان محبوبی است؛ مسیری بسیار کوتاه و سریع که به نیروی محبت و عشق پیموده می‌شود. عشقی که می‌توان به آن رسید و برای آن مسیری شفاف یافت.

گناه چشم من

بود شور دلم از روی ماهت

از آن گیسو، از آن خال سیاهت

دلم هرگز نشد آسوده‌خاطر

گناه چشم من شد، یا نگاهت؟

در بر هستی

بود هستی ظهوری از نگاهت

شده عالم سراپا روی ماهت

نشینم در بر هستی، نهانی

که تا بینم دو چشمان سیاهت

مست بی‌قرار

محبت از نگاهم آشکار است

دلم در عشق و مستی بی‌قرار است

زدم قید دو عالم با غم یار

چو دیدم یار من بی هر دیار است

صدای پای دلبر

نه‌تنها مِی که ساغر از دل آید!

غم و شادی به هر سر، از دل آید

بیا بشنو کنار هر تپش که:

صدای پای دلبر از دل آید

صنم عشق

روان و روح من عشق و منم عشق!

ز عشق آمد صلای حق به دنیا

خدایم عشق و دینْ عشق و صنم عشق

آسان و ارزان

خدایا، بندگی کی باشد آسان؟!

خدایی بر تو شد آسان و ارزان!

دو روزی جای من بنشین و سر کن

تو حیران می‌شوی از فقر و حرمان!

سادگی!

خدایا، بندگی کی کرده‌ای تو؟

به دنیا، زندگی کی کرده‌ای تو؟

چه راحت باشدت فرمانروایی!

چو مخلص، سادگی کی کرده‌ای تو؟!

منبع : چشم انداز کلیات دیوان نکو / معرفی قرب یار ( جلد بیست و چهارم : کلیات دیوان نکو )

مطالب مرتبط