منبع : چشم انداز کلیات دیوان نکو / معرفی نقد صافی ۲ ( جلد يازدهم : کلیات دیوان نکو )
حرمت دار
محبی متشبه در شور و شوق خویش، احساس لطیف نازکاندیشی و انگیزش زیباییخواهی، او را به نظربازی پدیدههای زیبا میکشاند و جذب زیباییهای زیبارویان میگردد و مُهر مِهر آنان را بر دل مینهد:
مرا مهر سیهچشمان ز سر بیرون نخواهد شد
قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد
محبوبی، یکهشناس میدان عشق است و جز دلبر بیتای صاحب ذات و مستقل خویش، که مانندی برای آن نمیشناسد، جمالی نمیبیند و غیر و بیگانهای نمییابد تا برای او شکوه جلوه و فریبایی منظره داشته باشد:
دلا! عشق جمالش از سرم بیرون نخواهد شد
شر و شور وصال یار، دیگرگون نخواهد شد
حافظ، رقیبی بدخواه داشته که از او در امان نمانده و درهای آشتی و صلح را با فرمان خودخواهی و دستور خودرأیی خویش بسته است؛ او چنان سرسختانه بدخواهی کرده است که حافظ در نومیدی خویش، حتی تیغ برندهٔ نالههای شبانه را نیز از تأثیر در او ناکار میدانسته است:
رقیب آزارها فرمود و جای آشتی نگذاشت
مگر آه سحرخیزان سوی گردون نخواهد شد
ظهور هر محبوبی نیز قرین با جولان آنتیتز مغضوبی او خواهد؛ پلید پلشتی که ماسک دیانت به چهرهٔ روبهی خویش میزند و محبوبی مقرب حقتعالی را بارها و بارها در کمال قساوت و بیرحمی میآزارد و در جفاهای خویش، سوداگری غوغایی میشود؛ اما با همهٔ دغلها و فتنهها، بدفرجامی گریبانگیرش میشود و تیغ تیز بر ناف قدرت او مینشیند و او را خوار و رسوا به چاه ویل میآورد:
چه بس آن زاهد صوری، نمود آزار و ویرانم
که سودای جفاکاران، سوی گردون نخواهد شد
محبی، رندی خویش را تقسیمی ازلی و تغییرناپذیر و بدون کاستی و افزونی میبیند:
مرا روز ازل کاری بهجز رندی نفرمودند
هر آن قسمت که آنجا رفت، از آن افزون نخواهد شد
محبوبی، عاشقی مست است که تقسیم و قضا را اهتمامی ندارد؛ او را عشقی است که ثبات، پایداری و ریتم موزون و نظم دارد:
منم عاشق، منم دیوانه در پهنای این هستی
نه کم خواهد شد و هرگز از آن افزون نخواهد شد
محبی، در روح زیباگرای خویش از ناحیهٔ ناآگاهان و ظاهرگرایان متهم میشود، اما او مدعی مدیریت شرعی کردار خویش است:
خدا را محتسب، ما را به فریاد دف و نی بخش
که ساز شرع از این افسانه بیقانون نخواهد شد
محبوبی برای بدخواه ریاکار و جفاپیشهٔ خود، به دعایی که محبی از تأثیر آن نومید است، شفقت و مهرورزی دارد؛ همان ریاکارانی که هر قانون و شرعی را دور میزنند، و بدترین آسیبها را به شرع و به مردم میرسانند و موجب دینگریزی تودهها و دینستیزی آنان از همان شرعی میشوند که اگر این ریاکاران خودخواه و بدمست و خشن نبودند، مایهٔ آرامش، سلامت و رستگاری مردمان بود و برای همه خیراندیشی داشت:
به حقِّ ناسپاسانت ببخشا این ریاکاران
که بدتر از ریاکارانِ بیقانون نخواهد شد
محبی، شوق و شوریدگی خویش را پنهان میکند و با فشارهای ظاهرگرایان ریاکار، میدان آشکار خماری خویش را خالی میگذارد:
مجال من همین باشد که پنهان عشق او ورزم
کنار و بوس و آغوشش چه گویم چون نخواهد شد
محبوبی، مصلحتاندیشی و حزماندیشی عقلمحور ندارد و صدق خود را پنهان نمیسازد. او پر از خدا، عشق و صفا و صدق است و مستی و هوشیاری دارد:
من و عشق و صفا و صدق و هشیاری
دلم غرق خدا شد، شهره بر گردون نخواهد شد؟
محبی، امنیت خویش را بر صحنههای رسواگرانهٔ عاشقانه ترجیح میدهد:
شراب لعل و جای امن و یار مهربان، ساقی
دلا، کی بِهْ شود کارت اگر اکنون نخواهد شد؟
محبوبی، در عشقِ مستغرق و عشقورزی دایمی است و در مستی خویش، سراسر گیتی را صحنهٔ امن خلق عاشقی مییابد:
من و عشق و من و مستی، من و آسایش گیتی
سراسر بوده در پیش و چرا اکنون نخواهد شد
محبی در مشی خفاکاری خود، در غم از دست دادن معشوق خویش، به خود توصیه دارد که حتی آن را به سرشک اشک ظاهر نکند، بلکه بتواند غم او را در پنهان دل خویش محافظت نماید:
مشوی ای دیده نقش غم ز لوح سینهٔ حافظ
که زخم تیغ دلدار است و رنگ خون نخواهد شد
محبوبی در صدق خویش، شهید لطف نگار است و در صحنهٔ حضور و علن، تیغ تیز دغلستیز خویش را عریان میسازد و برای حفظ حق معشوق و حرمت ولایت، دریا دریا، موج خون میانگیزد، اما تسلیم خوی فرعونی مستبدان سالوسباز و خدایان ستم نمرودی و آمون خشونت شدادی نمیشود:
منم قربانی لطف نگار نازنینم که
وصولم جز به تیغ و رگ، رگی از خون نخواهد شد
شدم در بارگاه عشق و مستی، شاهد خونی
که این رتبت مرا دادند و دیگرگون نخواهد شد
خدایان ستم را کی ستایش میکند این دل؟!
نکو تسلیم فرعون و زر قارون نخواهد شد
منبع : چشم انداز کلیات دیوان نکو / معرفی نقد صافی ۲ ( جلد يازدهم : کلیات دیوان نکو )