ما منّا إلاّ مسموم أو مقتول

منبع : چشم انداز کلیات دیوان نکو / معرفی عشق و معرفت ۴ ( جلد نهم : کلیات دیوان نکو )

قمار عشق

درست است که محبوبان الهی کمالات خود را به عنایت دارند، ولی این عنایت ـ به‌ویژه عنایت وصول به مقام بدون تعین حق‌تعالی ـ تاوان دارد و مقربان محبوبی بلایا و مشکلات آن را، به‌خصوص غم هجر و درد فراق و سوز عشق آن را به جان می‌خرند. لقای ذات حق‌تعالی و وصل به آن، آتش و خون دارد؛ از این رو، وارد شده است: «ما منّا إلاّ مسموم أو مقتول»(۱). کسی که مرگ او به مسمومیت یا قتل نیست، همین نشانهٔ آن است که محبوبی ذاتی نمی‌باشد:

 می‌روم و می‌کشم، درد تو را کو به‌کو

شرح غمت می‌دهم، بر همگان مو به‌مو

محبوبان ذاتی، عشق باطن و پاک دارند؛ عشقی که عنایی است. چنین عاشقی خداوند را در اسمای هزارگانه نمی‌جوید و حساب‌گری از او برداشته شده است و عقل خود را اِعمال نمی‌کند. نور جمال ذات، چیزی برای او باقی نگذاشته است تا برای آن حساب‌گری داشته باشد. این عشق برای اهل اللّه است؛ کسانی که محبوب حق هستند و حق، آتش به آنان می‌زند. محبوبی در آتش قرار می‌گیرد و چیزی ـ حتی خاکستر ـ برای او نمی‌ماند. چنین سرنوشتی برای آنان از ازل همراه است. این مقام، ویژهٔ محبوبان است که عبارتی برای انتقال این سوزش آنان نیست:

عشق تو بر من حلال، غیر تو بر من حرام

جز تو نخواهد دلم، هرکه شد و هرچه گو

آنان جایی رفته‌اند که اسم و رسم ندارد. محبوبان در پندار حق‌تعالی مظهر ذات هستند که سیر ذات می‌کنند و آبروی آنان، کمالات حضرت حق‌تعالی، نیکویی، عشق و صفای مصفای اوست:

 رفته‌ام از سِرّ خود، در بر پندار تو

حسن تو شد همّتم، داده مرا آبرو!

محبوبان ذاتی جز با حق‌تعالی سخن ندارند. های و هوی میان آنان و حق‌تعالی رمزی است که به عبارت نمی‌آید و غیر اهل حق آن را نمی‌فهمند؛ چرا که وصف ندارد تا توصیف شود و تمامی ذات است و تنها به رؤیت و وصول است که یافت می‌شود:

قامت رعنای تو، یکسره شد رؤیتم

چون دم دل هر نفس، با تو کند «های» و «هو»

وصول به ذاتِ حق‌تعالی، نفی صفات و رفع آن است. معرفت به ذات، به وجودش است. مرام آنان، مرام حق‌تعالی و خلق و خوی آنان همان صفای خلق و خوی حق‌تعالی است:

 هست مرامم ز تو، رفته ز من هر خودی

صفحهٔ جان من از تو شده خوش خلق و خو

مقرّب محبوبی در آتشِ عشق ذات، تمام هستی خویش را از دست داده و ظاهر و باطنی برای او جز حق‌تعالی نمانده است. او هیچ خودی‌ای ندارد. رنگ و روی او نیز ظاهر حق‌تعالی است:

ظاهر و باطن تویی، رفته ز من هر دویی

چهرهٔ من از رخ‌ات، یافته این رنگ و رو

از آن‌جا که وصولِ به ذاتِ بدون اسم و رسم و تعین برای اولیای محبوبی حاصل شده است، با دیدهٔ عشق به تمامی پدیده‌ها می‌نگرند و زیبایی‌های هستی را به تماشا می‌نشینند. آنان در هر پدیده‌ای حضرت عشق را می‌بینند و با رؤیت حق‌تعالی است که با پدیده‌های هستی مواجه می‌شوند؛ از این رو، هر نگاه و هر کار و هر لحظهٔ خود را به عشق حق تبارک و تعالی و به دیدار او مبارک و پرمیمنت و خوش می‌سازند:

در نظرم هر که را، در جهتم هرچه بود

باز شده با تو خوش، دیده به هر سمت و سو

حرکت اولیای محبوبی فقط با عشق است. حقیقتِ عشق، پاک و ناب است و آلودگی به «غیر» و «طمع» بر نمی‌دارد. این بدان معناست که ایشان فنا و بقای به حق را از ازل تا به ابد دارند. آنان خود را جام جهان‌نما و آیینهٔ جمال و جلال الهی می‌یابند و هرگز در حریم غیر قدم نمی‌گذارند و برای غیر، چیزی جز ظهور حق قایل نیستند و سراسر پدیده‌های بیکران را با وحدت حضرت حق، سازگار می‌بینند:

 بی‌خبر از غیر تو، بی‌خبر از خویشتن

 داده‌ام از غیر تو، چشم و دلم شست و شو

محبوبان الهی از خود فانی، و باقی به حق‌تعالی هستند و با وصول به او، چنان قرب و نزدیکی می‌یابند که تمام تعین خود را از دست می‌دهند و به وحدت می‌رسند؛ اما هم‌چنان دل آنان از این وحدت تسکین ندارد؛ زیرا محفل افتخاری حق را به تنهایی و خلوت می‌خواهند تا در خلوت خاص و با عنایت ویژه، او را ببوسند، ببویند و تنگ در آغوش بگیرند. در این حال، حرارت آنان فورانی دارد که اضطراب و پریشانی را از ایشان برنمی‌دارد و اشتهایی سیری‌ناپذیر به ایشان می‌دهد. عشق آنان، با آن‌که پاک است، سیری ندارد. وحدت ایشان با حق‌تعالی، همواره شدت می‌یابد و در ذات بی‌تعین وی سیر می‌کنند و به تماشای ذات پر طروات و سرخوش او می‌نشینند:

دل به تو دادم، تویی یکسره در این دلم

این من و این تو، بیا تا که شود رو به رو

خداوند به تمام قامت خویش در اولیای محبوبی تعین دارد. اولیای خدا در معرکهٔ وحدت، سر و جان و دین و هستی از دست داده‌اند. آنان از تمامی اسما و از هر تعینی می‌گذرند و بی‌تعین می‌شوند و تماشای عشق حقْ به ذات، دارند:

 دل ندهد دیده جز بر قد و بالای تو

از سرِ ما و منی، دلزده گشته نکو

  1. بحار الانوار، ج ۲۷، ص ۲۱۷٫

منبع : چشم انداز کلیات دیوان نکو / معرفی عشق و معرفت ۴ ( جلد نهم : کلیات دیوان نکو )

مطالب مرتبط