دل اولیای محبوبی؛ بارگاه نزول حق‌تعالی

دل اولیای محبوبی؛ بارگاه نزول حق‌تعالی

منبع : چشم انداز کلیات دیوان نکو / معرفی عشق و معرفت ۴ ( جلد نهم : کلیات دیوان نکو )

میثاق

اولیای محبوبی این توان را دارند که به عشق، در کمین خداوند بنشینند و او را رصد کنند و وقتی او را در دل خویش یافتند، وی را تنگ در آغوش دل خویش آورند؛ همان‌طور که خداوند نیز به عشق، در مرصاد و کمین‌گاه بندگان می‌نشیند و آنان را دید می‌زند تا در لحظه‌ای مناسب، آنان را عنایتی ویژه از ذات بهجت‌انگیز خویش داشته باشد:

آمدی در دل و غیرِ تو برون رفت از آن

تن رها کردم و دل گشت اسیرت، جانان!

محبوبانی که به مقام بدون اسم و رسم وارد می‌شوند، نه ستون فقراتی از خودی خلقی، برای ایستادن دارند و نه حرفی برای گفتن و عنوان آوردن:

 تا بدیدم رخ ماهت به عیان در دل خویش

 شد برون از دل من خویش و گذشت از عنوان

عالَم اولیای محبوبی و میهمانی دادنِ آنان به حق‌تعالی، چنان باصفاست که هیچ صفایی بدیل آن نمی‌گردد:

تو مه مستِ منی، در دلم افتاده رخ‌ات

 به تو غرقم که شدی بر دل عاشق مهمان

آنان با حق‌تعالی معاشقه، معانقه و هم‌آغوشی دارند:

 عاشقم، مستم و دیوانه، مهین‌دخت وجود!

 با تو بستم سر عهد و نشکستم پیمان

محبوبان برای رسیدن به این بزم، در قرب صعودی خویش، تمامی عوالم قیامت، اعیان ثابته، اسما و صفات فعلی و صفات ذاتی را می‌گذرانند و از تعین فراتر رفته، به مقام ذات ورود می‌یابند. هم‌چنین آنان در قرب نزولی، تمامی اعمال و کردار خلقی را می‌توانند به صورت ارادی دریابند و البته در هر پدیده‌ای، بی‌نهایت را به توان بی‌نهایت به تماشا بنشینند:

گرچه گشتم دل عالم همه چون قوس و قزح

راه من در سر کوی تو نیابد پایان

دل اولیای محبوبی هنگامه‌ای است از بارگاه نزول حق‌تعالی. کسی که می‌خواهد دل حق‌تعالی را دریابد، باید دل اولیای محبوبی حق‌تعالی را به دست آورد؛ دلی که فقط حق‌تعالی در آن نشسته است:

 تو شدی هستِ دلم، جان نشد از تو غافل

 تو فقط عشق منی، ای شده در دل پنهان!

محبوبان الهی نخست حق‌تعالی را زیارت و رؤیت می‌کنند و اعتصام به حق‌تعالی دارند و او را به صورت وجودی شایستهٔ پرستش، بندگی و عشق می‌یابند و حق‌تعالی هستِ دل آنان است؛ زیرا دل حق‌تعالی به جای دل آنان نشسته است و از خود چیزی ندارند. آنان نه در پی بهشت هستند و نه در بند ترس از دوزخ؛ بلکه فقط نظر بر حق‌تعالی دارند و بس، و در پی انجام خواسته‌های او هستند به عشق، رفاقت، انس و صفای حضور، تا دل او شکسته نشود؛ از این روست که آنان از انجام وظیفه یا رسیدن به نتیجه فارغ می‌باشند:

 تو رفیقی، تو انیسی، تو همه نور دلی

 تو حضوری به من و قامت دل هستی، جان!

محبوبان الهی تمامی کمالات خود را به صورت لدنی، ابداعی و اعطایی الهی دارند. دل آنان خانهٔ حق‌تعالی است و این کمالات از قلب ایشان است که بر دل خلق می‌نشیند. اولیای محبوبی، سعه و گسترهٔ ظهور و نمود دارند و چون پیش‌فرض و شرطی برای معرفت و کردار ندارند، دستی باز در کردارهای خود دارند که اگر کسی خود را به آنان رساند، بر او خجسته باد؛ چرا که ایشان اساس خیرات، کمالات و معارف هستند:

من به تو قائم و عالم به دلم شد قائم

عشق تو عشق دلم شد که بگیرم سامان

از مهم‌ترین ویژگی‌های محبوبان الهی آن است که غیری نمی‌شناسند. آنان چون غیری نمی‌شناسند، خوف از غیر ندارند و غصه، حسرت، عقده و کمبود غیر ندارند و فقط برای وصول به حق‌تعالی و عنایت خاص اوست که ناله سر می‌دهند و سرشک دیده بر سجاده می‌آورند:

در دو عالم به تو مشغولم و با تو محشور

بی‌خبر از دو جهانم، به جهانم نالان

برای محبوبان، دل حق مهم است. اگر دل حق پذیرای ایشان نباشد، عالم و آدم از یک آه سردِ نفیر ایشان، خاکستر می‌شود و عجیب آن است که کسی از سوز دلِ آنان خبر نمی‌شود:

 کرده‌ای خانه‌خرابم به دو عالم، ای دوست!

چه کنم چون نپذیری به حضورت آسان!

خمیرمایهٔ حرکت محبوبان عشق و صفاست؛ آن هم صفایی که صفا گرفته است و کم‌ترین ناخرسندی در آن نیست. البته این رضایت، امری موهبتی و اعطایی از ناحیهٔ حق‌تعالی است و در فریادهای عاشقانهٔ خود نیز به زبان حق است که فریاد دارند:

 ای خدا کرده‌ای آخر چو نکو را مجنون

 دارم از عشق تو فریاد، که فریاد از آن

منبع : چشم انداز کلیات دیوان نکو / معرفی عشق و معرفت ۴ ( جلد نهم : کلیات دیوان نکو )

مطالب مرتبط