چگونگی ارتباطِ وصولی میان بنده و حق‌تعالی

ارتباطِ وصولی میان بنده و حق‌تعالی

منبع : چشم انداز کلیات دیوان نکو / معرفی عشق و معرفت ۳ ( جلد هشتم : کلیات دیوان نکو )

هیاهو

تبیین چگونگی ارتباط میان عاشق و معشوق و وصول آن، تصویرهایی گوناگون دارد که به برخی از آن اشاره می‌شود. این ارتباطِ وصولی میان بنده و حق‌تعالی، در اوج و بلندای آن، به گونهٔ «وحدت» حاصل می‌شود. وحدت، تنها در عشق به حق‌تعالی پدید می‌آید. ارتباط سایر عشق‌ها می‌تواند به گونهٔ هم‌نشینی و الصاق باشد که ارتباطی بسیار ابتدایی است. عشقِ اتحادی نیز عشق خلقی است و در وصول عاشق به حق‌تعالی جایی ندارد. عشق به خلق خدا ـ هر کسی که باشد ـ عشق خلقی و اتحادی است، نه وحدتی. عشق وحدتی فقط با حق‌تعالی ممکن است و منحصر به اوست. عاشق در صورتی که از عشق حیاتی، خلقی، جبلی، طبیعی، نفسی، ارضی، سماوی و کمالی بگذرد و تمام روحی و تجردی شود و با عالم اله متحد گردد، دارای عشق اتحادی است و چنان‌چه از مقام اللّه و واحدیت و احدیت بگذرد ـ یعنی از مقام اسما و صفات فراتر رود و به مقام بی‌تعین برسد و مَظهر بِلاتعین شود و به عشق خداوند و مقام ذات وارد شود ـ به عشق وحدتی می‌رسد.

همان‌طور که خداوند در تمامی عشق خلق شرکت دارد، انسان نیز می‌تواند در عشق حق‌تعالی به خود وارد شود. آدمی می‌تواند در تمام عشق حق‌تعالی وارد شود؛ هم در عشق حق‌تعالی به فعل ـ که در این صورت، به تمام عشق‌های پدیده‌ها وارد می‌شود ـ و هم در عشق حق‌تعالی به صفات و اسمای خود، و هم در عشق حق‌تعالی به ذات خود؛ اگرچه حرف کنه ذات را نباید هرگز به میان آورد که دور از بیان حقیقت است. غزل زیر، از این وحدت معقول می‌گوید:

چو از عشق تو دلبر، دل‌خرابم

همیشه مست رخسار جنابم

این وحدت، گاه به شکل اتحاد دریا و حبابِ نشسته بر روی موج‌های آن تصویر می‌شود که حبابْ وجودی منحاز، مستقل و جدای از آب دریا ندارد و ظهورِ رقیق آن است:

چنان بینم که تو در دل نشستی

تو دریایی و من هم‌چون حبابم

ظهوری که چون ذات ندارد، مانند حباب است، ولی ظهور و نمود دارد و فاقد حقیقت نمود نیست و می‌توان با «من» به آن اشاره کرد:

منم تو، تو منی، دُردانه دلبر!

چه گویم؟ کی بپندارم سرابم؟

دریا نمی‌شود ساحل نداشته باشد. می‌شود وحدت میان عاشق و معشوق را به دریا و ساحل تشبیه کرد. این وحدت چون حقیقت دارد، عاشق که چهرهٔ معشوق گرفته است، خود را دریا و اصل قرار می‌دهد و پدیده‌های آن را ساحل می‌خواند. پدیده‌هایی که عاشق در تمامی آن‌ها ـ به‌ویژه عناصر پدیده‌های هستی ـ حضور و سریان دارد:

منم دریا و ساحل، نقش هستی

من آتش، خاک و باد و یا که آبم

تنها پدیدهٔ بی‌بدیلِ حق‌تعالی، که گل سرسبد آفرینش است، انسان کامل و کمّل اولیای الهی هستند که از آنان به عنوان «محبوبان» یاد می‌شود. محبوبانی که از عقل حسابگر دور می‌باشند و به عشق کارپردازی دارند:

که می‌داند دلی دردانه دارم؟

منم دیوانه و دور از حسابم

آنان بر هر چیزی گواه هستند. گواهانی شیدا و مست که خماری نمی‌گیرند، هم صفا دارند و هم صافی می‌باشند و آزردگی و ناخرسندی بر آنان وارد نمی‌شود. هم در حرارت و شور عشق، طراوت و تازگی دارند و هم از شراب مدام رؤیت، سرخوشی و مستی هرچه بیش‌تر می‌یابند:

شهید و شاهد و شیدا و مستم

صفا و صافی و شور و شرابم

محبوبان هرچه را که داشته‌اند، داده‌اند. حماسهٔ کربلا نمونهٔ دلدادگی محبوب عشق، حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام است، محبوبانی که بزرگ‌ترین افتخار آنان بندگی حق‌تعالی است. آنان برای خلق، جز نوای شورانگیزِ ساز نمی‌باشند:

به تو دادم دلم، دلدار زیبا!

بده با وصل خود جانا جوابم

کمّل اولیای الهی، محبوبان ازلی و ابدی هستند که برگزیده و محبوب برای حق‌تعالی، و حق‌تعالی محبوب برای آنان است:

تو محبوبی و محبوبِ تو هستم!

فراقت آتش است و من کبابم

سوزی که محبوبان دارند، شراره‌ای از آن، تمامی عالم و آدم را خاکستر می‌سازد. کتاب ظهور آنان، پدیده‌ای را نیست که در خود نداشته باشد. آنان امامی مبین و روشنگر هستند که هر تر و خشکی را در خود دارند و قلمی را یارای توجه به سوز نهاد آنان نیست که کم‌ترین التفاتی، قلم را در هم می‌شکند:

نکو! سر برگرفتم از دو عالم

قلم بشکست و شد پژمان کتابم

منبع : چشم انداز کلیات دیوان نکو / معرفی عشق و معرفت ۳ ( جلد هشتم : کلیات دیوان نکو )

مطالب مرتبط