منبع : چشم انداز کلیات دیوان نکو / معرفی عشق و معرفت ۳ ( جلد هشتم : کلیات دیوان نکو )
جنگ آب
من به عشق آمدهام، میروم آخِر پی عشق
چون که از عشق تو آزادهٔ مادرزادم
دورم از هرچه که شد، میروم از هرچهکههست
چون ز عشق تو من از هر دو جهان افتادم
درس من درس تو و مکتب من آزادی است
پیر من! مرشد من! منجی من! استادم!
عشق تو کرده نکو را چو خراب سَر و سِرّ
چه درستی؟! که من از اهل خرابآبادم
«حقتعالی» آزاد است و آزادمنشی را دوست دارد. آزادمنشی حقتعالی هیچ حد و مرز و تعینی ندارد. آزادمنشی حقتعالی مطلقِ مطلق است. او حتی در آزادمنشی مطلق خود نیز اطلاق دارد. هستی و وجود، منحصر در حقتعالی است، چون او آزاد است. وجود و هستی نیز وحدت شخصی دارد، چون آزاد است. شبیهترین بندهها و پدیدهها به حقتعالی، آزادمنشترین آنها هستند. «آزادی» در حقوق نیز محترم است. البته باید توجه داشت که «آزادی» با «رهایی» و بی بند و باری تفاوت دارد. منشأ حقوق، وجود و ظهور است. هیچ چیزی، حتی دین و مذهب، این حق تکوینی را از پدیدهای سلب نمیکند و به هیچ وجه، تعارضی میان دین و آزادی ـ چه برای انسان و چه برای دیگر پدیدهها ـ پیش نمیآید؛ مگر آنکه دین، دین نباشد و پیرایه باشد یا فهم بشری در فرایند کشف حقیقت، به خطا رفته باشد.
«آزادی»، حقی است که از وجود و ظهور گرفته میشود؛ اما همین حق نیز دارای مرز است. آزادی مطلق، حقی نیست که از هستی یا ظهور انتزاع شود؛ بلکه آزادی و نیز وصف «اختیار»، همگام با هستی و پدیدههای آن، به صورت مشاعی برای انسان و دیگر پدیدهها ثابت است و میتواند به سبب مشاعی بودن آن و تأثیر پذیرفتن از بیشمار علل جزیی، هم میوهٔ شیرین به او دهد و هم پیآمدهای تلخی را برای فرد رقم زند و گاه او را به مسیرهایی بکشاند که یکطرفه است و نمیتوان از آن بازگشت؛ اما این سوء اختیار، همان رهایی است که بسیاری آن را با آزادی خلط کردهاند. البته این رهایی و بدی گزینش، با اختیار و آزادی ایجاد شده است.
«آزادی»، حقی است برای انسان که به او در ناسوت ارزش میدهد و عملکرد آزادانهای که در این نشئه دارد، در تمامی عوالم، معدلگیری میشود و بر اساس آن، به وی مرتبه داده میشود. البته باید توجه داشت میان «آزادی» و «اختیار» تفاوت است و اختیار، عامتر از «آزادی» است؛ به این معنا که آزادی یکی از اوصاف اختیار است و فرد چون مختار است، آزاد است؛ زیرا اختیار، فعل نفس آدمی است و آزادی، صفت اختیار است؛ اما همین آزادی، هنگامی که با بدی گزینش همراه میشود و به صورت رهایی درمیآید، بیشتر انسانها را به خسران میکشاند؛ ولی آنان که با استفاده از همین آزادی، بهدور از رهایی حرکت میکنند، به سعادت میرسند. البته آنان که به سعادت میرسند، گاه در میانشان عاشقانی است که بر اساس «عشق وجودی» و کشش و جذبهای که درون آنهاست، به سوی کمال سعادت سوق داده میشوند؛ کششی که برتر از اختیار و جبر است و نه اختیار در آن دخالت دارد و نه جبر است. آنان افرادی هستند که به حق وابسته شدهاند و هر محدودیت و تعینی را از خود برداشته و به شهر بینشانی وصول یافتهاند؛ مرتبهای که دیگر نمیتوانند از حق جدا گردند. غزل «پی عشق» از این «عشق» و از آن «آزادی» میگوید.
منبع : چشم انداز کلیات دیوان نکو / معرفی عشق و معرفت ۳ ( جلد هشتم : کلیات دیوان نکو )