بیماری مهلک نفاق و رویش چندچهرگان

یماری مهلک نفاق و رویش منافقان و چندچهرگان

منبع : چشم انداز کلیات دیوان نکو / معرفی عشق و معرفت ۳ ( جلد هشتم : کلیات دیوان نکو )

جلد هشتم : عشق و معرفت ۳

دیوان عشق و معرفت (جلد سوم)

پاک‌باختگی خونینِ «دو سر دو» بر تیغِ خمِ ابرو و تیزی تقدیر و اشارت‌هایی از صاحب راه و مَطالِعی از سیرهٔ شیداییان طنّاز و مَحرم‌نشینان حرم قدسِ سِرّ دلدار، نگاره‌های منظوم جلد سومِ «دیوان عشق و معرفت» است. در این جلد، از گل‌هایی پرپر شده می‌گوییم که قامتی به بلندای هستی دارند و محو و طمسِ رمز مستی و جنونِ پر فنون دل و دیده با آنان است؛ از آنان که به لطف، زخم می‌خورند و سهمشان از دو دنیا، ملاقاتی پر وَجْد با صافی‌ضمیری آسمانی در شبانگاهِ ابد است. به برخی از غزلیات این جلد، نگاهی می‌اندازیم.

وحدت مستانه

غزلی که برگزیده‌ایم، زبانی آشکار و بیانی گویا از وحدت مستانه و عشق جمعی دارد. کسی که وحدت مستانه را یافته است، مجمع تمامی خیرات می‌باشد. کسی که مجمع تمامی خیرات می‌باشد، دو ویژگی بارز دارد: یکی آن‌که با خدای خود «صدق» و راستی دارد. صدق یعنی این‌که شخص خودش باشد و بازیگری نکند و ماسک بر چهره نزند و خود باشد که زندگی می‌کند و سخن دل خویش را می‌گوید. چنین کسی نمی‌تواند نفاق، ریا و سالوس و دروغ داشته باشد. نفاق، زاییدهٔ ضعف نفس و نیز استبداد می‌باشد. هرجا استبداد باشد، دوچهرگی و نفاق و به تعبیر ساده، «جا خالی دادن»، لازمهٔ جدایی‌ناپذیرِ آن است؛ زیرا نفاق، معلول استبداد است.

استبداد در جامعه‌ای گسترده می‌شود که گرفتار جهل باشد و مراکز علمی آن در تولید علمِ درست و آگاهی‌بخشی ناتوان باشند. این ناتوانی می‌تواند از چیرگی دستگاه حاکم باشد که به آنان آزادی لازم برای نشر علوم و فعالیت برای تولید علم را نمی‌دهد و می‌شود از ضعف علمی این مراکز باشد. هر کدام که باشد، استبداد حاکم می‌گردد و حاکمیت استبداد، لازمِ جدایی‌ناپذیری به نام «نفاق» دارد. اختناق، زاییدهٔ جهل و ناآگاهی است و پی‌آمد آن، پیدایش بیماری مهلک «نفاق» و رویش «منافقان» و چندچهرگان است. اگر مردم کشوری آزاد نباشند، مزبلهٔ پنهان‌کاری و نفاق، ناچاری برای حفظ حدود و هویت خود در نزد بیش‌تر افراد می‌شود. استبداد و اختناق برای جوامعی است که حکومت اسلامی ندارند؛ زیرا اسلام به هیچ وجه با اختناق سازگاری ندارد و نمی‌شود جامعه‌ای اسلامی و بر مدار اسلام باشد و اختناق بر آن حاکم گردد. بر این اساس، مردم در کشورهای غیر اسلامی، که مبتلا به اختناق هستند، در واقع به حکم عقل خود به «تقیه» رجوع می‌کنند، نه به نفاق. تفاوت نفاق با تقیه در این است که نفاق به کمبودهای قابلی و به شخصیت روانی و محتوایی افراد باز می‌گردد؛ در حالی که تقیه به اعتبار کمبودهای فاعلی دستگاه حاکم است که علت پنهان‌کاری مردم می‌شود، نه ضعف‌های نفسانی آنان. دستگاه حاکم اگر آگاهی و قدرت مدیریت لازم برای ادارهٔ کشور را نداشته باشد، محیط را اختناقی می‌سازد و ناتوانی‌های خود را در پناه استبداد می‌پوشاند و به مدد آن، حاکمیت خود را حفظ می‌کند؛ ولی اگر حاکمان، آگاهی و تقوای لازم را برای مدیریت شؤون جامعه داشته باشند، همواره آزاد منشی خود را پاس می‌دارند و با روحیه‌ای گشاده و شرح صدر، با مردم خود رفتار می‌کنند و به آنان آزادی می‌دهند.

اما دومین ویژگی بارز کسی که به عشق جمعی رسیده و مجمع خیرات می‌باشد، این است که با خَلق خدا با خُلق، درستی و انصاف رفتار می‌کند و دارای اخلاقی نرم و خوش می‌باشد؛ به این معنا که به بندگان خدا خیر می‌رساند ـ نه سود ـ و دفع شر می‌نماید نه ضرر؛ چرا که نه هر خیری سود است و نه هر شری ضرر.

اما غزلی که از آن سخن گفتیم، چنین می‌باشد:

جرم من این شد که گویم هر نفس اسرار «حق»

 من ندارم هیچ ترسی، گر روم بر دار «حق»!

من هویدا می‌کنم اسرار پیدا و نهان

«حق» یکی باشد، نهان گردیده در گفتار «حق»

جملهٔ ذرات هستی چهره چهره روی اوست

دل به دریا می‌زنم، گویم: منم تکرار «حق»

جمله عالم «حق» بود، هین! «حق» خدایی می‌کند

دیده وا کن بر رخ هستی، پی دیدار «حق»

باش دلسوز همه خلق خدا، گر عاقلی!

بگذر از ظلم و مکن بهر خدا، آزار «حق»

در دلت پاکی نشان و بی‌نشان شو بهر دوست

بگذر از اوهام و بنشان در دلت پندار «حق»

سر کشیدم از خودی، با «حق» نشستم باصفا

از سر مستی شدم دیوانه و بیمار «حق»

دل بریدم از خود و دادم دلم را دست دوست

رفتم از خویش و شدم دلداده و دلدار «حق»

آفرین بر هر دو چشم مست عارف‌سوز او

رغبتی در دل نهاد و شد دلم بیدار «حق»

کی نکو در بند ایمان است و کی در بند کفر؟!

هرچه باشد «حق» بود، من دورم از انکار «حق»

منبع : چشم انداز کلیات دیوان نکو / معرفی عشق و معرفت ۳ ( جلد هشتم : کلیات دیوان نکو )

مطالب مرتبط