چشمهٔ وصل

منبع : چشم انداز کلیات دیوان نکو / معرفی عشق و معرفت ۲ ( جلد هفتم : کلیات دیوان نکو )

ظهور پاک

«آزادی» مختص حضرت حق‌تعالی است. آزادی حق‌تعالی هیچ بندی ندارد. مرزی قرمز در کشور حق‌تعالی نیست؛ کشوری که عین سلامت است. صفا در آن‌جا چنان موج می‌زند که هیچ میهمانی با میزبان احساس دویی و بیگانگی ندارد و میزبان برای میهمان، خط قرمزی نمی‌کشد:

 از سینهٔ من رفته همه قید و همه بند

 دل، لوح دویی را زِ بَر جان خود افکند

نشان «آزادی» را باید از مولای آزادمنش محبوبان الهی خواست و دل، تنها در این عرصه است که خوشی می‌یابد و راحت به مقصد می‌رسد:

 افتاده‌ام از برج بلند تو در این دهر

 ز آن لحظه که دل شد بَرِ ذات تو خوشایند

«کام» و خوشی، تنها ذات حق‌تعالی است و ذایقهٔ انسان محروم، رنج‌دیده، غم‌آلود و تفتیده در پهنهٔ ناسوت، تنها به آب این چشمهٔ زلال و گواراست که خنکا می‌یابد و شیرین می‌شود:

 از چشمهٔ وصل تو شده ذایقه‌ام خوش

 کام تو بِه از شکر و شیر و عسل و قند

حکمت، تنها نزد اولیای حق‌تعالی است. حکمت، رساندنِ هر پدیده به خیر ویژهٔ اوست. اولیای محبوبی هم‌چون رجال غیب هستند که به ولایت و با باطن خویش کارپردازی دارند، هم در ظاهر ناسوت و هم در باطن آن. آنان حکمتی دارند که یقین در شاکلهٔ آن است؛ حکمتی که جز حقیقت و صواب نیست و هر پند ناشایستی در برابر آن، جهل و کج‌راهه است که جز ناآگاهْ و دور از معرفت و حقیقت، برای آنان طرح و برنامه در قالب پند، پیشنهاد نمی‌دهد:

گردیده پر از حکمت تو، گوشِ دل من

کی شد به دلم صحبت اغیار و دگر پند؟

ولی محبوبی، هم خود به حکمت کار می‌کند و هم تمامی کردار حق‌تعالی را محکم می‌بیند و به آن راضی است، بلکه او جز فعل حق‌تعالی ـ هم در دست و هم در دیده ـ ندارد و در «رضا» نیز انتفای کامل از هر گونه خودی دارد:

 هرچند که در راه تو رفت از کف من عمر

 امّا ز تو همواره منم راضی و خرسند

دوام پیوند با حق‌تعالی تنها در خور مقربان محبوب است و تنها آنان هستند که «خط امان» یافته‌اند و از هر گونه آلودگی به غیر و رجسی دور می‌باشند:

 از غیر اگر دیدهٔ پیوند بریدم

 با ذات تو دارم همه دم خویشی و پیوند

آنان یکه‌شناس می‌باشند و حق‌تعالی را تنها چهرهٔ وجود می‌یابند که حقیقت دارد، نه اصالت که در مقابل، فرعیتی دارد:

 کی بوده برای تو مهین‌چهره رقیبی؟

 کی هست برایت به جهان مثلی و مانند؟

پیوند ابدی آنان با حق‌تعالی، طالب وصل خاص و عنایت ویژه است:

ما را تو مران از در پر شور و شر خویش

 از شوق وصال تو کنم ناله دگر چند؟

طلبی که پیوند حقی را با خود دارد و به لسان حق‌تعالی انجام می‌شود و خواستهٔ اوست که محقق می‌شود و از هر گونه طمع خلقی دور است:

 فارغ شدم از جمله کسان، ای همه خویشم!

 آزاد شدم از طمع و قومِ طمع‌مند

مقرّب محبوبی به خواسته‌های معشوق رضاست و با آن سازگار است. این سازگاری بدون سوز نیست؛ سوزی که قالبِ ساز را می‌شکند، ولی از نوای سازگاری خاموش نمی‌شود؛ هرچند نوایی بر آن بنوازند که به پرده‌های گوناگون، سازگار نباشد:

 سازم ز دم سوز تو بشکست در این هجر

 هرچند در این دایره صد پرده نوازند

معرفت محبوبی، جور و جفای صادقانهٔ معشوق را می‌طلبد و بر سوز خود رونق می‌دهد و با ساز حق‌تعالی کوک می‌شود؛ در حالی که دیگران بر آن هستند تا ساز حق‌تعالی را بر میل خود به نوا درآورند و آن را با خویش سازگار سازند. محبوبی چنان صاف و ساده و بی‌آلایش است که خواسته‌ای ندارد و حق به تمام قامت در او نشسته است و حق بر مدار و معیار اوست و هر جا که او برود، حق نیز می‌رود؛ همان‌طور که او بر مداری می‌رود که حق‌تعالی بخواهد:

 صد شور و نوا پای تو سر داده نکو؛ چون

 او در پی سوز و دگران در پی سازند

منبع : چشم انداز کلیات دیوان نکو / معرفی عشق و معرفت ۲ ( جلد هفتم : کلیات دیوان نکو )

مطالب مرتبط