منبع : چشم انداز کلیات دیوان نکو / معرفی رقص پاک ( جلد پنجم : کلیات دیوان نکو )

بهترین‌هایی از غزلیات دیوان «رقص پاک»

منافق بی‌چهره

منافق بوده بی‌چهره به هرسو

ندارد ظاهر و باطن به دل او

بود او در دلش حالات مهمل

نباشد در دل و دیده به یک رو

به هرسویی رود او لحظه‌لحظه

سراپای دلش باشد چو ابرو

نمی‌ماند به جایی صاف و ساده

نجنبد هر دمی او با کمی مو

ندارد او حقیقت، شد ز حق دور

ندارد چهره‌ای زیبا و دلجو

اگر خواهی که پرقدرت شود دل

بشو صافی و آزاده چو آهو

نکو باهمّت است و صاف و ساده

که انسان، قدرت است و زورِ بازو

برزخ بی‌نفاق

برزخ آمد عالمی دور از نشان

آن نباشد با حواس این جهان

دیده‌ام از کودکی آن را زیاد

که فضایی دارد و سِرّ بیان

دیده‌ام از آشنایان هست خوش

در جهان دیدن چه بهتر آشیان

در دو عالم سیر یک‌جا هست خوش

باخبر گردند از هر کس نهان

سیر دنیا، سیر برزخ با هم است

رزق روح حق رسد از آسمان

شاهد سِرّ فراوان باشد او

تا که گردد خود در آن دار امان

برزخ است و خانهٔ دنیای ما

از پس دنیا به ما باشد چنان

سخت و راحت باشد آن‌جا بس زیاد

گشته دور از هر نفاقی، این بدان!

هرچه باشد، ظاهر و باطن یکی است

گرچه باشد از کران تا بی‌کران

بگذر از گفتار ناخوانا، نکو

کن تو معنا را نهان از این و آن

مرده‌ام من

مرده‌ام من در دیار بی‌امان

گرچه می‌جنبم، ولی رفتم ز جان

فارغ از ناسوتم و عمر تباه

در دل برزخ برفتم بی‌نشان

دل بشد در عالمی دور از بدن

گرچه باشد هر دو یکسر یک جهان

برزخ آمد عالمی پر از شعور

از برای خوب و بد دارد بیان

جملهٔ خوبان همه آزاد و خوش

بر بدان باشد عذابی بی‌کران

از پی مردن بگردد آن بروز

غیر اهل حق به دنیا در عیان

زنده‌اند و برزخی بوده برش

کس نمی‌فهمد که او دارد نهان

ظاهر و باطن به تن بی تن بود

او به جمع است و بود تنها روان

در دل دنیا به برزخ هم بود

هر دو عالم در بر او شد چنان

بگذر از معنا، نکو اندازه کن!

مشکل آسان کی شود با این لسان؟

حسن ختام رقص پاک را غزلی قرار می‌دهم که در طلیعهٔ این دیوان آمده و خیلی ساده «رمز ایمان» را پرده برداشته است:

رمز ایمان

سِرّ حق در دل خوبان جهان می‌باشد

آگه از سِرّ خدا اهل زمان می‌باشد

دل نگیر از بر کس، خیر تو باشد شاید

خیر تو هست به بر، دُرّ گران می‌باشد

مگذر از خلق خدا، رونق تو در آن است

سادگی کن به جهان، رمز امان می‌باشد

رونق از خلوت دل هست، نه از کثرت‌ها

چهرهٔ هر دو جهان، ذکر نهان می‌باشد

عشق و مستی کن و بگذر ز سر بیگانه

وحدت حق به دلت روح و روان می‌باشد

رونق حضرت حق هست نصیب غُرَبا

ذکر با سِرّ نهان، جلوهٔ جان می‌باشد

من تو را دیده‌ام اندر دل و جانم بسیار

سوز هجرم ز تو باشد، که عیان می‌باشد

عاشقم کردی و کشتی به بر دشمن‌ها

جور اعدا به دلم لطف گران می‌باشد

رمق از دل برود در بر مشتی دشمن

گر خوش‌ات هست، چه غم دل به فغان می‌باشد

شد نکو فارغ از ایام تباهی، خوش باش

هردو عالم به دلم رقص خزان می‌باشد

منبع : چشم انداز کلیات دیوان نکو / معرفی رقص پاک ( جلد پنجم : کلیات دیوان نکو )

مطالب مرتبط