منبع : چشم انداز کلیات دیوان نکو / معرفی غزال بهترین ( جلد چهارم : کلیات دیوان نکو )
هر ذرّهای عالیجناب است. «جناب ذرّه» عالیجناب دلِ کامرواست. دل هر ذرّه، هوای عشق ابرو و مستی چشم است. ذرّه ذرّه ماجرای محبت است. ذرّه ذرّه غوغای عشرتِ لطف و خوشی هستی است. ذرّه ذرّه گرمای اقتدار قرب نوری است. ذرّه ذرّه نوای سیرِ فنا و بقای افتاده از دست است. ذرّه ذرّه جهان روح و دریای روان و شور جان است. دل هر ذرّهای ترنّم آرام حقِ عیان است. لحظهلحظهٔ هر ذرّه، در پناه خداوند بیکران و نشانِ بینشانِ «کلّ یوم هو فی شأن» است. هر ذرّهای میهمان پروردگار کریم است. ذرّه ذرّه آشنای دیرین خدای آسمان و بر ولای آل طه علیهمالسلام است. عالیجناب ذرّه در پیوند کارآمد با هستی، مؤثّر است. هر ذرّهای بر دیدهٔ خوبی و خیر است. هر ذرّهای جانانهٔ جانِ عشق در چرخهای به همپیوستهٔ خواهانهٔ ربط است. ذرّه به ذرّه مهرههای چرخان شطرنجِ دورِ تکرارناپذیر بینهایت بازی طربناک حضور حاضر و غایب است. ذرّه ذرّه عالیجناب صفای خدای مهر و امید و عالیجناب عشق است. ذرّه به ذرّه ظهور آشنای چهرهٔ «هو»ست. ذرّه به ذرّه مست رضا و سُکرِ رواست که بیگانه و نامحرم ندارد. ذرّه به ذرّه آیینهٔ جمال باطن و سینهٔ ظهور جان و وحی فعل عیان و ولولهٔ هویتِ صاحبِ لسان و همواره در امان و رونق همیشه جاودان میباشد.
از زیباییهای غزالین نگارِ وجود، در غزلهای زیر که از «غزال بهترین» برگزیده شده است، چنین گفتهام:
لحظهٔ ماه
بود عمر بشر در دُورهٔ هستی بسی کوتاه
به دنیا اینچنین دُوره بود از او به قدر ماه
وگرنه ذرّهذرّه بوده عالم در دل هستی
اله هر جهان «حق» است و با ذرّه بود همراه
میان هرچه هستی بوده آدم دمبهدم تازه
همه هستی بود عشق و صفا و لطف هر دلخواه
جهان، یک کوچهای از آن هزاران عالم پاک است
اگرچه کس نمیبیند جهان را در دل این راه
مرو تو در دل دنیا، که دنیا لحظهای باشد
بشر یک ذرّهای از این جهان باشد در این درگاه
بدیدم بس عوالم را به خلوتهای قلب خویش
که هر ذرّه بریزد در دل هستی به دور از هر گهی و گاه
به صحرا و به دریاها شدم با همّت یارم
چه گویم از دل هستی بههر دُور و مقام و جاه
قیامت دیدهام با صد هزاران عالم دیگر
نکو آمد از آن عالم در این دنیای «حق»، دلخواه
منبع : چشم انداز کلیات دیوان نکو / معرفی غزال بهترین ( جلد چهارم : کلیات دیوان نکو )