غربت و تنهایی مقرّب محبوبی

غربت و تنهایی مقرّب محبوبی

منبع : چشم انداز کلیات دیوان نکو / معرفی عروس دل (جلد سوم : کلیات دیوان نکو )

عشق و صفای محبوبی به او یکتایی می‌دهد و این یکتایی، غربتی سخت برای او می‌سازد. هرچه یکتاتر، درک عظمت آن صعب‌تر و تنهاتر و غریب‌تر. کسی مقرب محبوبی را آن‌گونه که هست، نمی‌شناسد:

ندارم عاشقی در سطح دنیا

غریب و بی‌کسم در کنج پیدا

با این که خَلق از شناخت مقرّب محبوبی عاجزند، اما او از هیچ کس، حتی از دشمنان خود سر نمی‌گیرد:

دل نگیر از بر کس، خیر تو باشد شاید

خیر تو هست به بر، دُرّ گران می‌باشد

مگذر از خلق خدا، رونق تو در آن است

سادگی کن به جهان، رمز امان می‌باشد

رونق از خلوت دل هست، نه از کثرت‌ها

چهرهٔ هر دو جهان، ذکر نهان می‌باشد

عشق و مستی کن و بگذر ز سر بیگانه

وحدت حق به دلت روح و روان می‌باشد

عاشقم کردی و کشتی به بر دشمن‌ها

جور اعدا به دلم لطف گران می‌باشد

رمق از دل برود در بر مشتی دشمن

گر خوش‌ات هست، چه غم دل به فغان می‌باشد

تا چه رسد به همراهان، که مَحْرم و همخانهٔ این عشق می‌گردند:

نبود هم‌نفسی بر دل دیوانهٔ من

همهٔ چهره‌کشانند چو بیگانهٔ من

من به عشق رخ یارم شده‌ام با همگان

 ورنه جمله همگان بوده چو افسانهٔ من

دل بدادم به خط عشق و برفتم از غیر

 آشنای ره عشقم شده همخانهٔ من

حُسن ختام معرفی دیوان عروس دل را غزل هموارِ «راه هموار» قرار می‌دهیم:

 در دل و جانِ منِ افسرده غیر از آه نیست

 از دل زار منِ درمانده کس آگاه نیست

من صراط خود گُزیدم در بر شط جنون

در صراط من کسی هرگز به دل گمراه نیست

عاشقی شد شیوهٔ من در فضای پاک دل

در میان عشقِ من، اجباری و اکراه نیست

دیدهٔ پاک من افتاده‌ست بر عشق تمام

شد رهم هموار و، درّه، چاله یا که چاه نیست

سربه‌سر عشق است و هر کس با دگرها هست دوست

در دیار ما وزیر و پیر و میر و شاه نیست

هرکسی بر خاک خود بنشست چون روحی بلند

در دیارم حاجب و دربان و یا درگاه نیست

قدر هر ذره ببین، مانند دیگرهاست هم

ذرّه ذرّه هر یکی از دیگری کوتاه نیست

شد وصول کامل هر ذرّه مقصد در مسیر

چهره‌ای از هستی عالم یکی در راه نیست

عشق و مستی هست هردم با همه قرب وصول

در مسیر ما صفا و مستی گه‌گاه نیست

هرکه باشد در دیار ما، بوَد شاه وجود

در دیار ما کسی را منصبی و جاه نیست

شد نکو آزاده و آسوده‌ای بس خوش‌مرام

در دل او خاطری غیر از خط دلخواه نیست

آری، چهره‌چهره، غرق دادار است. غریق جانانِ جهان است. جمال نازنین‌یار است. روح حقیقتِ حضرتِ نگه‌دار است. خریدار درهم گُل ناز و راز خار است. رؤیت عیان محبتِ جمیلهٔ جمال است. وفادار «یا علی» دیدار رخسار نیکوی ولای امیر وصال است. قرب خوش آغشته به درد جلال است. مست نظر حلال است. طریق باز پر از سوز و ساز و نماز و گداز به درگاه بی‌نیاز است. دیده دیده تماشای حور بی‌نقاب و باز است. همه شوق و همه عشق و همه شور و همه ناز و همه مستی و همه دل و همه گل و بلبل است.

رخسار پدیده پدیده، گلشن موزون و غنج دلبری و چشمک طنازی و رقص رضا و صفای ناب و خوبی محض و عین صواب و «غرق یار» و راه هموار است.

منبع : چشم انداز کلیات دیوان نکو / معرفی عروس دل (جلد سوم : کلیات دیوان نکو )

مطالب مرتبط