منبع : چشم انداز کلیات دیوان نکو / معرفی عروس دل (جلد سوم : کلیات دیوان نکو )
مقرّب محبوبی که غریب روزگاران است، آرزوی دیدار جهانی با چنین انسانهایی را دارد؛ انسانهایی که در عشق و مستی غرق میباشند:
عشق و مستی شد به جان آدمی
جان انسان، چهرهٔ جانان بود
از این انسانهای عاشق، یکی را در کنار خود داشتم: «مادرم» که پیش از این گفتم در قرب آن بینشان، خود ستارهای بینشان بود:
مرا مادر انیس هر زمان بود
که با مادر، جهان بر من جهان بود
زمینی بود و فارغ از زمین بود
به دور عرش حق، سِیرش نشان بود
نشان از بینشانی در دلش داشت
ولی فارغ ز هر ملک و مکان بود
اما دورهٔ امروز از «نسناسها» و «ناسها» فراتر نرفته و به «آدمها» نرسیده است و همین، مایهٔ شکوا و گلایه در این ناسوت غربت سخت، شده است:
گر جهان بهتر از این بود و بشر عاقل و پاک
بهتر از این شده بود، نه؟ ز چه شد دار تو دوست
چیرگی همین نسناسها و ناسها خطی از ظاهرمداری در فقه و دیگر دانشها و همچنین امتدادی از بازیمحوری ساخته و دنیا را ـ که میتواند رهبری انسان کامل با آن باشد ـ به بازیچهای زوالپذیر و محبوس در دهر تنزّل داده است؛ در این حیاتِ بازیمدار و سطحینگر، حتی خوبیها نیز بازی داده میشود و پیشتازانِ چنین دنیایی چون دَمِ آگاهیبخش حقتعالی را با خود ندارند و از عنایت او محرومند، راه پس و پیش را نمیشناسند و همه را به گمراهی میبرند:
خط ظاهرمداری هست در کار
به فکر حق شدن هم گاه گاه است
چرا انسان چنین بازیمدار است
ز خوبی و بدی آنچه به راه است
همین ظاهرگرایان که مقرّب محبوبی از آنان دلگران میباشد، برای او آدینهای سرخ را رقم میزنند؛ آدینهای که قضای حتمی و تغییرناپذیر، حکم آن را امضا نموده است:
شد نکو آدینهٔ روز الست
در دل من نقش «او ادنی» تویی
در برابر این نسناسها و ناسهای ظاهرگرا باید «علم» و «قدرت» داشت تا به امنیت رسید. ضعیف بهخصوص در زیر گیوتینِ صنعت ظاهرگرایان سطحیاندیش، قربانی و هدر است:
جمال آدمی هم قدرت اوست!
جلال جانِ تو قدرت همان شد
ضعیفان در جهان، خود مردگانند
قوی خود صاحب ملک و مکان شد
نکو! این رمز پیروزی است ای جان
که بی این علم و قدرت، کی امان شد؟!
ضعیف، عامل فتنه و حرمان برای خود و دیگران میشود؛ زیرا بازیچه برای نااهلانِ دنیاپرست و مهرهٔ بازی اهل باطل و سیاهیلشکرِ جبههٔ بدیها میگردد:
نکو! بگذر ز مرز ناتوانی
وگرنه میشوی تسلیم حرمان
البته مقرّب محبوبی ـ که هم علم و هم همت موهبتی و عنایت خاص حقتعالی را با خود دارد ـ از چیرگی این ظاهرگرایان برای خود هراسی ندارد؛ زیرا تنها بر نگار خویش دل دارد و بس:
شدم در بند آن یار عزیزم
که دیگر بیخبر گشتم ز دنیا
مقرب محبوبی در بند یار است که به تعقیب بدخواهان خداوند و دشمنان خلق، میپردازد و یار و مددکار مظلومان میگردد و در این راه، اهمالی ندارد:
بدیدم جمله مردم را به پاکی
به غیر از ظالمان پست و شیاد
ستم بدتر بود از کفر کافر
اگرچه کرده بد کافر به الحاد
دلم همراه مظلومان به راه است
دو صد نفرین حق بر ظالمان باد
نمیماند به دوران ظلم و کفری
نه فرعون و نه نمرود و نه شداد
نکو آسودهخاطر خوش بماند
که گیرد دست محرومان به امداد
او از حقتعالی حکم دارد و همان راه را با اطمینان و البته با گامهای حقتعالی بر راه حقتعالی به حقتعالی میرود:
توکل بر خدا باید نمودن
که تا راهت نماید صاف و خوانا
خدایا، ده به من بیلان راهم
که تا خوش بنگرم این ماجرا را
منبع : چشم انداز کلیات دیوان نکو / معرفی عروس دل (جلد سوم : کلیات دیوان نکو )