منبع : چشم انداز کلیات دیوان نکو / معرفی حوراء انسیه (جلد دوم: کلیات دیوان نکو )

بی‌وفایی استاد

بی‌وفایی در دل دنیا شد از استاد عشق

رسم و راه زندگی شد کنده از بیداد عشق

شد ستم در خانهٔ ویران اساس روزگار

بوده هر آن‌چه که باشد در جهان آزاد عشق

 راحتِ انسان کجا شد در دل ظلمت‌سرا؟

رفته از رؤیای هستی هرچه شد امداد عشق

بی‌خبر کی بوده‌ام از ماجرای آدمی؟

کرده آدم را بتر از هر خسی فریاد عشق

شور و شادی بشر باشد بهانه، ای اسیر

رفته از جان بشر هر شادی و ارشاد عشق

ماجرای آدمی گشته فدای بیش و کم

صورتی ظاهر به انسان شد از آن آباد عشق

درد و هجران فراوان کرده او را بس تباه

 بی‌خبر گردیده‌ای تو از همه ناشاد عشق

خانه‌سوزی شب یلدا ندیدی روزگار

کرده ویران خانه را سودای بی‌بنیاد عشق

 از گذشته تاکنون غم کرده ویران خانه را

بگذر از باطن، بیا بنگر تو خود داماد عشق

من نشستم زیر تیغ این جهانِ بدمرام

خون من شد نقش خاک گرم آن اجداد عشق

بگذر از عشق و برو سوی دگر، کاری گزین

خون بریزد عشق و این باشد گُل و شمشاد عشق

خود گذشت از ما دگر، بگذر تو هم ای نازنین

شد نکو در صفحهٔ هستی به دشت و باد عشق

منبع : چشم انداز کلیات دیوان نکو / معرفی حوراء انسیه (جلد دوم: کلیات دیوان نکو )

مطالب مرتبط