منبع : چشم انداز کلیات دیوان نکو / معرفی حوراء انسیه (جلد دوم: کلیات دیوان نکو )
جلد دوم :
حوراء انسیه
۲ ـ حوراء انسیه
هستی، نگار من است. نگار من یک هستی بینهایت با بینهایت چهره است؛ چهرههایی که تمامی عشق و تمامی حوراء میباشند. هر ذرّهای و هر ظهوری حوراست. آفرینش، هنگامهٔ رقص حق در چهرهٔ حور ظهور است. ظهور ظاهر، از حرارت حقّ حاضر، ذوق تعین و احساس تشخّص دارد. جمال چهرهٔ هستی، حضور حوراست. ماجرای بینهایتِ رنگِ نور حور، چشم عصمت تماشای ملکوت آسمانِ حقیقت است. ذرّه ذرّهٔ آفرینش، حورگاه جمال زیبای حق است. پدیدههای هستی، اطفار ناز حورِ حرارتِ غرق در نماز است. خیلِ حور الفت ظهور، پیکر پاک مرحمت و صداقت عریان نازنین نگارِ نمایان است. قدمهای شتابان حورانِ شایان محبت، مستِ بیمحابای بازار مشهور رقصِ رعنایی و شیدایی بیهمتایی و شهرهٔ غوغای دلربایی و دلآرایی است. چهرگان صفا، پریرویان رؤیایی زیبای پیدای شوخ و شادِ دربَرَند. شور عشقِ حورِ نمود، فوج فنای خرامانِ ظهور است.
در این عشقآباد ربوبی، «مادرم» عاشقترینی بود که عشق پاک پاک به من داشت و حورترین حورای انسیه بود. من از محبت و عشق او همیشه تازه میشدم و جلا میگرفتم. مادرم چهرهٔ تماشایی حمایتِ عاشقانهٔ «حق» و غوغای صفای او برای من بود. مادرم نازنینترین محبوب من بود. دومین جلد از «کلیات دیوان نکو» را به پاس احترام ایشان، دیوان «حوراء انسیه» نامیدهام تا از مقام قدسی مادرم، یادی ماندگار گذاشته باشم.
عشقي كه من به مادرم دارم، به ديگري ندارم. من اگر زن را « الهه عشق» مي نامم، مادرم مصداق كامل و گوياي اين تعبير بلند است. پدرم جوان مردي آزاده و بي اسم و عنوان بود و مادرم ستاره اي بي نشان كه در كوي غريبي مي زيست. من فرزند بي نشاني هستم.
مادرم، عمری پناهم بود. او برایم عاشقی یگانه و بیمانند بود. من نیز در عشق به مادر، بیمانندم. مادرم در عاشقی، ساده و بیرنگ بود، من نیز در دلم رنگ عشق مادر و مهر او را دارم. آهنگ خوشی را که مادرم در قرائت کتاب وحی داشت، بسیار یاد میکنم و صدای نازنینش را به جان دارم. او الههٔ زیبایی و روح بلندِ ماهسیرتی است.
پدرم نیز که حقیقت را عاشقانه در دل داشت، رخسار جانم میباشد. مادرم روح من و پدرم رؤیای باطنم میباشد. من فرزندِ عشق و لطف هستم.
پدرم دیانت حی سبحان را با رنگ ولایت داشت. مادرم عبادت را نه به عادت، بلکه به مودّت داشت و صدایش آوای ستایش بود. من فرزند دین پاک حق و آیات آسمانی او، و نهان ولایت هستم.
پدرم، هر ماه روضهٔ نینوا داشت. مادرم مِهر ناموس حقتعالی، حضرت فاطمهٔ زهرا علیهاالسلام داشت. من فرزند عشقِ سرخ کربلا و روضهٔ بیت الاحزانِ مدینةالنبی میباشم. من ماجرایی سرخم؛ ماجرایی بیمانند و یگانه.
بعد از درگذشت مادرم، روزی در باغی پر از سروهای بلند نشسته بودم. به یاد مادرم افتادم؛ زیرا مادرم «سروی» نام داشت: «سکینهٔ سروی». به یاد او این ابیات را در همان باغ سرد پرداختم:
بود اینجا هزاران سرو زیبا
مرا از ارث مادر گشته پیدا
به عشق مادرم اینجا نشستم
به شعر و شاعری در بُرد بالا
من و مادر، من و «حق» با هم اَستیم
بود کامل مرا عیش دو دنیا
تو رفتی و شدم تنها و بیکس
به سروستان تو دل گشته تنها
در جلد نخستِ کتاب «سیر عشق» ـ که مروری بر مهمترین خاطرات زندگیام میباشد ـ از مادرم با عنوان «ستارهای بینشان» یاد کردهام. روی سنگ مزارش نیز همین عنوان را حک کردند. مادر من، الههای بینشان در عالم عشق، معنویت و عرفان و غزل عشق و صفا بود:
کجایی مادر من، نازنینم؟
تویی خورشید و هم ماه مهینم
پدر خورشید و تو ماه دل من
به عشق ماه و خورشید آفرینم
من و ایندو که سه هستیم در دهر
ظهور حق و حقیم و همینم
پدرم را که در توحید، صلابتی کمنظیر داشت، در سن یازدهسالگی از دست دادم و مادرم که بهترین زن بود، هم مادرم بود و هم از آن زمان، برایم پدری کرد:
رفته در کودکی از سر، پدرم
پدرم رفته ز سر، در بهدرم
تا فتادم ز سر عرش برین
پدرم گفت: یتیمی پسرم!
پدرم رفت و ندیدم دگر او
مادرم شد پدرم در نظرم
مادرم دُرّهٔ یکتای وجود
آسمانی دل و یکتا هنرم
مادر من غزل عشق و صفاست
پدرم گلبن وحی و اثرم
من در کتاب «حوراء انسیه» از مقام شامخ و بلند «زن» بهویژه مادرم گفتهام:
پدر خورشید و، مادر ماهِ ماه است
چه زوجي باصفا، پاكيزه دامن
منبع : چشم انداز کلیات دیوان نکو / معرفی حوراء انسیه (جلد دوم: کلیات دیوان نکو )