تمامی پدیدههای هستی یا محبی است یا محبوبی، از انبیا گرفته تا انسانهای عادی و از اشیای مادی تا گلها، حیوانات و پدیدههای دارای تجرد ماورایی. میشود اصل پدیداری آنها محبی یا محبوبی باشد یا عضو، اندام و صفتی خاص در آنها چنین عنوانی را بپذیرد. برای نمونه صدایی زیبا و نیکو، آیا به تمرین نیکو شده است یا نیکویی آن اعطایی است که برای تشخیص آن راههایی است که در جای خود میآید…….
«اِنعامی» یا محبوبی و «تابع» یا محبی از اوصافی است که بر پدیدهها اطلاق میشود. این دو عنوان معقول ثانی فلسفی و از اوصاف است که عروض آن در ذهن است و عنوان قرار میگیرد، ولی دارای اتصاف در خارج است و عنوان یاد شده به صورت غیر مستقل و به شکل وصف ذاتی یا آثاری در خارج هست، ولی ذات مستقل و منحاز ندارد و در ضمن پدیدهها نمود دارد؛ مانند زیبایی که وجود منحاز مستقل در خارج ندارد و در ضمن پدیدهای نمود مییابد و با آن قابل دریافت است و به همین اعتبار معقول ثانی است، چون معقول اول، وجود منحاز و مستقلی است که به ذهن میآید و بعد صفتی بر آن حمل میشود و دارای تعقل دوم است که معقول ثانی خوانده میشود. به آن فلسفی میگویند، چون فقط عروض آن در ذهن است و اگر اتصاف آن نیز همانند امور کلی در ذهن بود «منطقی» گفته میشد، ولی چون در خارج دارای اتصاف است، «فلسفی» است و معقول ثانی فلسفی که صبغهٔ وجودی و خارجی دارد خوانده میشود.
دو وصف انعامی (محبوبی) و تابع (محبی) دارای مابازای مستقل در خارج نیست و باید بر وصف ذاتی یا آثاری کسی یا چیزی اطلاق شود. برای نمونه، گِل برخی را با فقر برداشته و سرشت دیگری را با ترس عجین کرده و طینت یکی را با سختی و مکافات ورز داده و دیگری را زیبایی عطا نمودهاند. این دو وصف میتواند بر صفات انسانها، حیوانات، گیاهان و دیگر پدیدهها اعم از مادی و ماورایی و نیز افراد معصوم یا غیر معصوم و انبیای الهی یا غیر آنان اطلاق شود و به صفات انسانی و بشری انحصار ندارد. ممکن است وجود گیاهی محبی و رنگ آن محبوبی یا وجود فردی محبی و شکل چشم او محبوبی باشد؛ همانطور که میشود اصل وجود فردی محبوبی باشد.
از صفاتی که میتواند وصف محبوبی و اِنعامی گیرد نبوغ و سرعت فهم بالا، ضریب هوشی، قامت جسمانی، تناسب اندام و زیبایی را میشود نام برد.
نظام آفرینش گتره و بدون حساب نیست و مکانیکی بر آن چیره است که هر چیزی را به تناسب در جای خود میآورد.
تمامی پدیدههای هستی یا محبی است یا محبوبی، از انبیا گرفته تا انسانهای عادی و از اشیای مادی تا گلها، حیوانات و پدیدههای دارای تجرد ماورایی. میشود اصل پدیداری آنها محبی یا محبوبی باشد یا عضو، اندام و صفتی خاص در آنها چنین عنوانی را بپذیرد. برای نمونه صدایی زیبا و نیکو، آیا به تمرین نیکو شده است یا نیکویی آن اعطایی است که برای تشخیص آن راههایی است که در جای خود میآید.
محبوبان دارای مراتب هستند. برترین مرتبهٔ محبوبان خمسهٔ طیبه(پنج تن آل عبا) علیهمالسلام میباشند و سپس تسعهٔ ثانیه علیهمالسلام هستند که سمت برتری دارند. دیگر محبوبان تنزیل ایشان میباشند و هر یک در مرتبهای است و تساوی و تکرار در مرتبه وجود ندارد و نمیشود دو نمرهٔ همگون به دو نفر از آنان داد، بلکه هر یک نمرهای ممتاز و منحصر دارد.
در زندگی ناسوتی، این اصل بسیار مهم است که هر کسی منش و روش خود را بیابد و استعدادهای محبوبی و محبی یا عادی خویش را به محکی درست، به دست آورد. دین نیز از آن رو دین خوانده شده است که روش زندگی را آموزش میدهد. روشهایی که به صورت معقول ثانی فلسفی در نهاد هر کسی قرار داده شده است و از آن به «فطرت» یاد میشود: «فَأَقِمْ وَجْهَک لِلدِّینِ حَنِیفا فِطْرَهَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیهَا لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِک الدِّینُ الْقَیمُ وَلَکنَّ أَکثَرَ النَّاسِ لاَ یعْلَمُونَ»(۱). تشخیص صفات محبی از محبوبی وقتی سختتر میشود که دانسته شود در هر فردی که ساختار محبی یا عادی دارد جهتی محبوبی نهادینه شده است و همین امر است که تفاوتی در آفرینش خدای رحمان نمیگذارد: «مَا تَرَی فِی خَلْقِ الرَّحْمَنِ مِنْ تَفَاوُتٍ»(۲). در هر چاه فاضلابی باید رگهای طلا باشد، ولی تشخیص آن سخت است و برای همین است که خداوند، در آفرینش خود عدالت دارد: «وَأَنَّ اللَّهَ لیـس بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِیدِ»(۳). در تمامی پدیدهها رگهای محبوبی هست؛ همانطور که در محبوبان، رگهای محبی است. هیچ محبی یا عادی نیست که صفتی محبوبی در او نباشد، ولی ممکن است صفات محبی یا عادی وی بر صفت محبوبی او غلبه کرده باشد. هر پدیدهای بی نهایت لایههای متفاوت در خود دارد که ظهور و بطون میپذیرد. برای نمونه، حضرت ابراهیم علیهالسلام پیامبری محبی است که توحید وی محبوبی است و حضرت عیسی علیهالسلام محبوبی است، ولی صفت محبی وی آن است که پدر ندارد. همین نداشتن پدر برای او کاستیهایی میآورد. همچنین حضرت آدم علیهالسلام از محبوبان است و صفت محبی وی این است که نه پدر دارد و نه مادر، از این رو فردی بسیار ساده و زودباور است و ابلیس تنها با یک ضربه توانست وی را به هبوط بکشاند.
در مورد آدمها نمیشود بهراحتی قضاوت کرد و باید به لایههای باطنی آنان توجه داشت. برای نمونه، در مورد زیبارویان نمیشود عجولانه قضاوت کرد و کسی را در قیاس با آنان زشت دانست، زیرا لایههای باطنی فرد زشتصورت، ممکن است به وی عیاری بسیار بالا داده باشد.
نباید پنداشت کسی که محبوبی است، در هر چیزی محبوبی است و هیچ صفت محبی ندارد، یا کسی که محبی یا عادی است، ساختاری محبوبی در یکی از صفات او نیست. حتی افراد مغضوبی مانند شمر و حرمله نیز وصفی محبوبی در نهاد خود دارند. میشود کسی قاتل باشد ولی زیبایی او موهبتی و محبوبی باشد نه وراثتی و تربیتی، و میشود کسی دانشی اعطایی داشته باشد، ولی اندام مناسب و موزونی نداشته باشد.
از ملاکهای تشخیص محبی و محبوبی بودن صفات، توجه به زحمت و تلاشی است که برای پدید آمدن آن کشیده شده است. صفات محبی با تلاش و کوشش به دست میآید و صفات محبوبی اعطایی است. کسی که نخوانده ملاست دانش محبوبی دارد و آن که رنج تعلیم و حفظ و تمرین برده است تا چیزی یاد بگیرد، صفت دانش وی محبی است. صفت محبی و محبوبی بودن به کفر و ایمان ارتباطی ندارد و میشود به زندیقی دانشی محبوبی اعطا شده باشد. این صفات در چهره، برخورد، وجنات(زیر چشم و پهلوی بینی)، قیافه(اندام)، ریتم، رنگ و شکل ظهور مییابد.
صفات محبوبی نیاز به تکانههای شدیدی دارد تا خود را ظهور دهد.
خداوند هم به دوش تمامی پدیدهها اعم از محبی و محبوبی بار گذاشته و هم به هر کسی خیری عطا کرده و این دو را در هم ریخته که تفاوتهای ظاهری به عدالت ایجاد شده است. درست است محبوبیها بارکش تلاش و زحمت و محصول اکتساب و ریاضت نیستند، ولی بلاکش میباشند، در برابر، محبیها بارکش هستند، ولی بلاکش نیستند. اگر بلایی که در روح و روان فردی محبوبی ریخته میشود بر جان محبان تقسیم گردد آنها را بارها در هم میشکند و پاره پاره میسازد. خداوند به اولیای خود قوام، صبوری و قدرت تمکین داده که رقص شمشیر خون زیر تیغ بلا میبرند. اگر خداوند آن تیغ را به محبان نشان دهد از دین و ولایت باز میگردند و خداوند بر آنان لطف کرده که ایشان را محبی ساخته و چنین بلاهایی را از آنان بازداشته است، ولی محبوبان زیر تیغهای حق رقصکنان میچرخند. لطف الهی هم در کوشش محبان و هم در بلاکشی محبوبان وجود دارد و نیز لطف الهی در ظهور و بطون صفات هست که صفتی محبی را در یکی ظاهر ساخته و در دیگری صفتی محبوبی را نمایان کرده و به هر کسی آن داده که سزاوار بوده است «کلّ میسّر لما خلق له». باید توجه داشت ناسوت، اقتضای تفاوت، تغییر و ترمیم را دارد و اصل تغییرپذیری بر تمامی ناسوت چیره است.
همچنین ظهور رگههای محبوبی میشود در صاحب آن نباشد و سالها بعد در نسل وی هویدا شود. برای مثال، میشود فردی عادی که نه محبی است نه محبوبی، رگهای محبوبی در باطن خود داشته باشد و از آن فرزندی متولد شود که محبوبی است.
این بسیار مهم است که هر کس نوع صفتی را که در نهاد خود دارد بشناسد و بر مسیر طبیعی یا ویژهای که به او عنایت شده است حرکت کند. به دست آوردن آزمون سنجشپذیری محبی و محبوبی همانند تست تشخیص استعدادها بسیار حایز اهمیت است. این تشخیص را باید از زمان کودکی داشت تا کودک در مسیر ویژهٔ خود تربیت شود و بیراهه نرود و عمر و امکانات و استعدادهای خود را هدر ندهد. کسی که بر مسیر طبیعی خود طی طریق نکرده باشد، از زندگی ناخرسند و ناراضی است.
محبوبان باید تشخیص داده شوند و مدد و مهار گردند تا خیرات فراوانی برای همگان داشته باشند، وگرنه در شعاع منطقهای که منع شدهاند، چالشهایی ایجاد میکنند.
- روم / ۳۰.
- ملک / ۳.
- آلعمران / ۱۸۲.