عشق ذات، تولد در بلندای حقیقت است. عشق ذات، ظهور از دل معشوق است. عشق ذات پاکبازی است.
عشق ذات، فراغت پاک و به خاک افتادنهای بیخوف و بهچاه غلتیدنهای بیرجا و وصول خالی از انتظار و توقع است. عشق ذات، صفای یکسانی روح بلند پدیدهها و همانندی درگاه موقعیتها و برابری اندازه لطفها با عیار قهرها و مستی پایدارِ در مقصدِ وصول یافتن تمامی ذرههای بیپایانه در لحظه لحظه ظهور بیجاه شاه وجود است.
عشق ذات، سوز دل، خون جگر، بار غم و «آه» عشق است. عشق ذات، محبوبی حق شدن است و تیغ تیزِ مغضوبی را رونق ناسوت ظاهر دادن؛ مغضوبی، هدف «آه بینوایان» است در شبانگاهی که ماه رخسار وجود، از پشت بندِ ابر درآید و ضعف بیپناهی و نهایت درماندگی مغضوبی، زیر نور ماه نگار، عبرت رؤیتی رؤیایی شود و شدت ضربه سرپنجه قدرت اهورایی قادر متعال را در پگاه دولت آن شب، نقمت جهنم جاوید آن مغلوبِ شیونِ «آه» نماید.