پايان ناپذيری عشق

عشق

این مرحمت، مهر، محبت و عشق است که گواراترین میوه آفریده خداوندِ مهربان است و حق میوه‌ای شیرین‌تر از محبت نیافریده است. بشر، میوه‌ای شیرین‌تر از محبت نچشیده است. مهر و محبت، لطف و دوستی نسبت به هر چیز و هر کس، شیرینی خاص خود را دارد و محبت به حق تعالی، طعم مخصوصی دارد و آب حیات آدمی و وجود و بقای انسان بامحبت است.

کسی که از عشق سیراب است، هیچ عقده‌ای ندارد و هیچ‌گاه تحقیر نمی‌شود و حسرتی در وجود او نیست. او مثل زمینی زراعی است که همواره و به موقع سیراب می‌گردد، بدون آن‌که به لجن بگراید؛ یعنی زیاده‌روی هم ندارد و در عشق نیز تناسب را رعایت می‌نماید؛ برخلاف کسانی که مزه‌ای از عشق می‌چشند، اما از آن سیراب نمی‌شوند و در عشق کم می‌آورند، یا به جنون کشیده می‌شوند و یا اسیر افراط و تفریط می‌گردند. اولیا خدا چون از عشق سیراب هستند، هیچ‌گاه به جنون مبتلا نمی‌شوند. غیر از اهل ایمان واقعی، دیگران اعم از کسانی که ایمانی ندارند یا ایمان آنان صوری است، همه به نوعی به بیماری روانی دچار هستند. می‌شود این بیماری حسرت، عقده و کمبود یا زیاده‌روی باشد و می‌شود تفریط یا افراط در هوس‌رانی باشد. جنایت‌ها، کشتارها، سرقت‌ها و انواع انحرافات، به سبب کمبودها و حسرت‌هایی است که بر جان افراد نشسته است. هیچ فرد معمولی نیست که دل وی به یک کاستی مبتلا نباشد؛ اما هیچ کاستی‌ای در وجود اولیای الهی نیست و کسی نمی‌تواند کم‌ترین حقارتی در وجود آنان بیابد. برای نمونه، حضرت زکریا علیه‌السلام فرزندی نداشت و افراد جامعه، او را از این بابت تحقیر می‌کردند؛ تحقیرهایی عرفی و همه کس فهم. ولی از حضرت زکریا تنها صلابت دیده می‌شد و هیچ گونه عقده، رنجش و حسرتی ـ حتی به خدا ـ در وجود او نبود و گله و شکایتی از کسی نداشت. البته این فشارها گاهی خستگی به آدمی وارد می‌آورد؛ به این معنا که برای مقاومت، نیاز به کسب انرژی از خداست. اولیای خدا چنین حالتی داشتند. آنان چنان از عشق سیراب می‌شوند که دیگر چیزی نمی‌تواند آنان را آزار دهد و دل آنان را زخمی و جریحه‌دار نماید و به اصطلاح، هیچ‌گاه کم نمی‌آورند.

مرتبه نازله عشق در ناسوت بوده و ناسوتِ عشق، شهوت است. ماهیت عشق به خدا با عشق به مظاهر وی تفاوتی ندارد. کسی که عاشق است، چه خدا را در آغوش بگیرد و چه زلیخا را، هر دو عشق حق تعالی است. اولیای خدا این‌گونه هستند که از هر چیزی کام خود را می‌گیرند. برای همین است که منطق الطیر داشته و زبان حیوانات را می‌دانستند یا فصل‌الخطاب بوده‌اند. آن‌ها هم از هر چیزی کام می‌گیرند و هم به هر چیز و هر کس کام می‌دهند و هیچ‌گاه عاجز از کام‌یابی و کام دادن نیستند و چون این توان را دارند که از هر چیزی استفاده کنند، عقده و حسرتی در وجود آنان نیست؛ زیرا آنان توان استفاده از هر چیزی را دارند.

 

مطالب مرتبط