ذکر «أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ» و سعادتمندی اشقیای خشن و گناهکار

ذکر «أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ» و سعادتمندی اشقیای خشن و گناهکار

 

برخوردی که حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام با ابن ملجم یا امام حسین علیه‌السلام در روز عاشورا با آن اشقیا داشتند همه تعین و تشخص در: «أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ» است وگرنه با نفرینی می‌توانست تمامی آن‌ها را هلاک نماید. برخورد مهرورزانهٔ آنان برای این بوده است که این دو صفت خداوند را تشخص و تعین بدهند. با این وجود، چگونه می‌توان خشونت را به دین نسبت داد! آیا این بدترین بی‌انصافی در حق اولیای معصومین علیهم‌السلام نیست، بلکه این آلودگی‌های اجتماعی و جور حاکمان ستم‌گر است که اولیای خدا را منزوی و خانه‌نشین کرد و حاکمان جور زمام دین را به نام خود و بر اساس خواسته‌های دنیوی و هوس‌های نفسانی به دست گرفتند وگرنه دین اسلام دین مرحمت و عشق است…..

کریمهٔ یاد شده چنان بر این که خداوند مهربان است صمیمانه تأکید می‌کند که اگر فردی شقی فراز: «أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ» را برای مدتی ذکر خود قرار دهد به سعادت باز می‌گردد و بدی‌های او به نیکی تبدیل می‌شود و از آیات سنگین قرآن کریم است که مقامی بلندتر از فراز: «أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ» دارد. برخوردی که حضرت امیرمؤمنان علیه‌السلام با ابن ملجم یا امام حسین علیه‌السلام در روز عاشورا با آن اشقیا داشتند همه تعین و تشخص در: «أَنِّی أَنَا الْغَفُورُ الرَّحِیمُ» است وگرنه با نفرینی می‌توانست تمامی آن‌ها را هلاک نماید. اشقیایی خشن و وحشی که رفتاری بسیار گستاخانه و شرم‌آور داشتند. برخورد مهرورزانهٔ آنان برای این بوده است که این دو صفت خداوند را تشخص و تعین بدهند. با این وجود، چگونه می‌توان خشونت را به دین نسبت داد! آیا این بدترین بی‌انصافی در حق اولیای معصومین علیهم‌السلام نیست، بلکه این آلودگی‌های اجتماعی و جور حاکمان ستم‌گر است که اولیای خدا را منزوی و خانه‌نشین کرد و حاکمان جور زمام دین را به نام خود و بر اساس خواسته‌های دنیوی و هوس‌های نفسانی به دست گرفتند وگرنه دین اسلام دین مرحمت و عشق است. عشقی که سراغ آن را باید در اولیای خدا علیهم‌السلام گرفت؛ نه در دیانت مسلمانانی که از مکتب محبت و طهارت آنان فاصله گرفتند و زیر یوغ حکومت‌های طاغوتی و بر اساس فرهنگ ظالمانه، مستکبرانه و مستبدانهٔ آنان تربیت شدند. این خداوند است که هم «الرَّحْمَن» و هم «الرَّحِیم» است. دو اسم مرحمتی با این تفاوت که «الرَّحْمَن» در مقام نزول، اعطا، ظاهر و طبیعت و «الرَّحِیم»در مقام صعود، اعطای خاص، باطن و خصوصیات است و هر دو دولت کامل دارند؛ به‌گونه‌ای که اسمی بالاتر از آن دو گستردگی و سعهٔ وجودی ندارد. نه خدای دین خشونت دارد و نه خود دین و نه کتاب دین و نه اولیای دین. در دین و اولیای الهی علیهم‌السلام جز عشق نیست و خشونت ثمرهٔ استکبار و سیاست طاغوت است. بله، در دین، عدالت و حکمت هست و کسی نمی‌تواند تجاوز، تعدی و فساد داشته باشد و حکمت و عدالت خداوند اسمای ثانوی جلالی را با خود دارد، اما خداوند پیش از آن اسم اولی «الرَّحِیم» را داراست. اسمی که بر صدها اسم همانند «کریم»، «جواد»، «ودود» و «لطیف» دولت دارد و کاستی‌ها را جبران می‌کند و از آن درمی گذرد و مورد مرحمت و حمایت قرار می‌دهد و بخشش‌ها و فیض‌های عطایی و دهشی و عنایی خاص دارد. بله، تمامی شرور و عذاب‌ها تحت دولت حکمت است و فسادی بدون حکمت اتفاق نمی‌افتد و بلایی بدون عدالت نمی‌باشد؛ هرچند ما به کشف و فهم آن نایل نگردیم. خداوند با اسم «الرَّحِیم» در کنار تمامی بندگان خود هست؛ مگر آن که دست به تعدی و تجاوز بزنند و برای دیگران ایجاد مزاحمت کنند. البته اگر مزاحمت و تعدی آنان عمدی باشد، نه سهوی یا خطایی و برآمده از علم و قلب آنان باشد، نه نفس و هوس‌ها که گاه غیر قابل کنترل می‌گردد؛ چنان‌که می‌فرماید: «وَلَیسَ عَلَیکمْ جُنَاحٌ فِیمَا أَخْطَأْتُمْ بِهِ وَلَکنْ مَا تَعَمَّدَتْ قُلُوبُکمْ وَکانَ اللَّهُ غَفُورا رَحِیما»(۲)؛ و در آن‌چه به‌اشتباه مرتکب آن شده‌اید بر شما گناهی نیست، ولی در آن‌چه دل‌هایتان عمد داشته است ـ مسؤولید ـ و خداست که همواره آمرزنده مهربان است.

فراز: «وَلَیسَ عَلَیکمْ جُنَاحٌ فِیمَا أَخْطَأْتُمْ» خود دارای مفهوم است و می‌رساند موارد عمدی قابل بخشش نیست، اما این مفهوم با فراز: «وَلَکنْ مَا تَعَمَّدَتْ قُلُوبُکمْ» منطوق می‌گردد تا کسی در آن شبهه ایجاد نکند و به صراحت می‌فرماید تنها ظلم، طغیان، تعدی و معصیت عمدی که کار قلب است نه نفس، مؤاخذه دارد. خداوند با «الرَّحِیم» همواره به بنده عنایت دارد، مگر آن که وی به عناد و طغیان بیفتد و به عمد با حق به مقابله برخیزد وگرنه گناهانی که از سر ضعف نفس و اراده است قابل اغماض و بخشش است و خداوند هیچ گاه از حمایت بنده دست برنمی‌دارد، مگر آن که از زمرهٔ «مَا تَعَمَّدَتْ قُلُوبُکمْ» گردد؛ یعنی فرد از سر هوشمندی و علم و به عمد است که با حق مقابله و ستیز دارد و با عناد است که دست به گناه می‌آلاید. در واقع چنین کسانی عالمان هستند که در مقام قلب قرار گرفته‌اند، نه مستضعفان که در مقام نفس هستند و برای همین است که به جای «قُلُوبُکمْ» از «انفسکم» بهره نبرده است. قلب مهم‌ترین مرکز تصمیم‌گیری است که استکبار می‌تواند با آگاهی و هوشمندی در آن رشد یابد. موقعیتی که تنها در وجود عاقلان، آگاهان و عالمان است. قلب مرکز آگاهی و توانمندی انسان است. گناه عمدی چنین کسانی گناه دانسته نمی‌شود؛ چرا که به سبب ضعف، سستی و نادانی با حق تعالی درگیر می‌شوند، افرادی که وصف آنان «وَأَکثَرُهُمْ لاَ یعْقِلُونَ»(۳) است به مقام قلب نرسیده‌اند تا عناد و عمدی داشته باشند و ندانسته و از سر ناتوانی، آلوده به گناه می‌شوند. دولت «الرَّحِیم» با تمامی ضعیفان است، مگر توانمندانی که عناد پیشه سازند. در این صورت آنان تحت دولت حکمت و عدالت و اسمای جلالی؛ مانند: «قاطع»، «قامع» و «باطش» قرار می‌گیرند. معاندانی که خباثت بالایی دارند. بیش‌تر انسان‌ها قلب ندارند تا تعمد داشته باشند و بر اساس نفس است که روزی به این شاخه و روزی دیگر بر آن شاخه می‌باشند و از «همج رعاع»(۴) و «غثاء»(۵) می‌باشند.

این آیهٔ شریفه بسیاری از حقایق دیانت را بیان می‌کند و هشدار می‌دهد خداوند با آگاهان است که مواجه می‌شود، نه با ناآگاهان. آگاهانی که هر گونه بحث و مناظره‌ای آنان را از عناد خود باز نمی‌گرداند و «وَأُشْرِبُوا فِی قُلُوبِهِمُ الْعِجْلَ بِکفْرِهِمْ»(۶) گردیده‌اند.

در حیوانات نیز قلب وجود ندارد و آنان بر اساس نفس است که یک‌دیگر را می‌درند، اما آدمی گاه برای صد تومان کرایه که معلوم نیست حق راننده نباشد، تندی می‌کند و اعصاب او را با قساوت تمام، سوهان می‌کشد. خشونتی که از شاهان مستبد و حاکمان زورگو، در طول هزاران سال به جان و نطفهٔ افراد جامعه ریخته شده است.

  1. حجر / ۴۹٫
  2. احزاب / ۵٫
  1. مائده / ۱۰۳٫
  2. بحار الانوار، ج ۹۷، ص ۳۶۶٫
  3. بصائر الدرجات، ص ۲۸٫

بقره / ۹۳٫

مطالب مرتبط